#سرزمین_یاس
#برگچهلچهارم
ــ چقدر مى خوابى! ساعت هشت صبح است و تو هنوز در خواب هستى!
ــ راست مى گويى، همسفر!
با شنيدن صداى تو از جا بلند مى شوم. به بيرون خيمه مى آيم. نگاهى مى كنى و مى فهمى كه من حالم گرفته است. غمى پنهان را در وجودم مى خوانى.
با هم قدم مى زنيم. ناگهان نگاهم به "ابو رافع" مى خورد. او يكى از علاقمندان على (ع) است. با خود مى گويم خوب است پيش او بروم و ماجراى ديشب را به او بگويم.
نزد او مى روم و با او سخن مى گويم. او به فكر فرو مى رود. بعد از لحظاتى خنده اى مى كند و مى گويد: من فكر خوبى دارم. بايد چند نفر از مسلمانان را جمع كنيم و برويم درب قلعه خيبر را از زمين بلند كنيم".
ابورافع با شش نفر از دوستان خود به سوى قلعه خيبر مى روند. او به من مى گويد:
ــ تو قلم و كاغذ خود را بردار و همراه ما بيا. بايد حواست باشد كه اندازه درب قلعه را ننويسى.
ــ چرا؟
ــ زيرا اگر اين كار را انجام دهى، نوشته تو را از بين خواهند برد!
ــ چه كسى اين كار را خواهد كرد؟
ــ كسانى كه ديشب آنها را ديده اى. وقتى بفهمند مى خواهى دروغ آنها را آشكار كنى برايت درد سر درست خواهند كرد.
ــ پس من چه بنويسم؟
ــ تو اصلاً كارى به متر و اندازه درب قلعه نداشته باش. تو بى خيال، يك گوشه اى بنشين و ماجراى بلند كردن درب را بنويس.
من قبول مى كنم و همراه آنها مى روم. و چنين مى نويسم: "اينجا سرزمين خيبر است. ما كنار درب قلعه خيبر هستيم كه ديروز على (ع) آن را از جا كند. يك گروه هفت نفره مى خواهند اين درب را از زمين بلند كنند; امّا هر چه تلاش مى كنند موفّق نمى شوند".
اكنون ما به سوى اردوگاه باز مى گرديم. در ميان راه به يكى از ياران پيامبر به نام جابر بن عبد الله انصارى برخورد مى كنيم، او رو به ما مى كند و مى پرسد:
ــ از دور ديدم كه با رفقا كنار درب قلعه بوديد؟
ــ آرى، مى خواستيم آن را بلند كنيم; امّا نتوانستيم.
ــ شما با اين هفت نفر مى خواستيد اين كار را انجام دهيد؟
ــ آرى.
ــ شما خيلى خوش خيال هستيد. ما با چهل نفر رفتيم تا آن درب را بلند كنيم نتوانستيم، آن وقت شما با هفت نفر مى خواستيد اين كار را انجام دهيد؟
ــ راست مى گويى؟!
ــ اگر باور نمى كنى چهل نفر را جمع كنيد و برويد ببينيد مى توانيد كارى از پيش ببريد.
اينجاست كه عظمت كارى كه على (ع) كرد برايم بيشتر معنا پيدا مى كند و به ياد سخن پيامبر مى افتم. وقتى او شنيد على (ع) درب قلعه را از جا كنده است فرمود: "به خدا قسم! چهل فرشته على (ع) را يارى كردند.
💖💖💖💖🔶💖💖💖💖
#سرزمینیاس
#قصهفدک
#قصهتمامروزهایشیعه
#فدکپرچمخدا
#برایمادرمانحضرتزهراسلامالله
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef