eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
7هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
خدايا! تو مى خواستى با آدم(عليه السلام) سخن بگويى. او اوّلين انسانى بود كه آفريده بودى، به همه فرشتگانت فرمان دادى تا بر او سجده كنند، چرا كه او گلِ سرسبد همه هستى است. وقتى تو زمين و هفت آسمان را آفريدى به خود آفرين نگفتى، امّا وقتى او را آفريدى، بر خود آفرين گفتى. و به راستى كه فقط خودت مى دانى كه اين انسان به كجا مى تواند برسد، او مى تواند از همه فرشتگان بالا و بالاتر برود و در ملكوت تو جاى گيرد. و اكنون مى خواهى با او سخن بگويى، مى خواهى همه خوبى ها را براى او خلاصه نمايى. او را صدا مى زنى و مى گويى: ــ اى آدم! من همه خوبى ها را براى تو در چهار جمله، خلاصه كرده ام. ــ آن چهار جمله چيست؟ اى خداى من! ــ جمله اوّل درباره من، جمله دوم درباره خودت، جمله سوم درباره ارتباط تو با من و جمله آخر در مورد ارتباط تو با ديگران است. ــ خدايا! جمله اى كه درباره خودت است، چيست؟ ــ فقط مرا پرستش كن و هرگز شريكى براى من قرار مده. ــ جمله اى كه براى من است، چيست؟ ــ من پاداش كارهاى خوب تو را وقتى مى دهم كه تو به آن پاداش، بيش از همه وقت نياز داشته باشى; روز قيامت كه بشود، تو پاداش كارهاى نيك خود را خواهى ديد و خوشحال خواهى شد. ــ جمله اى كه در مورد ارتباط من و توست، چيست؟ ــ تو بايد مرا بخوانى و حاجتت را از من بخواهى و من هم بايد صداى تو را بشنوم و حاجتت را روا كنم. ــ جمله اى كه در مورد ارتباط من با مردم است، چيست؟ ــ تو بايد آنچه را براى خود مى پسندى، براى ديگران هم بپسندى، با مردم به گونه اى رفتار كنى كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند. 💖💖💖💖❤️💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
امام رضا(ع) دستیار فرهنگی و سیاسی پدر حضرت رضا(ع) درست در نخستین سال امامت پدرش امام کاظم(ع) (سال 148) چشم به جهان گشود. بنابراین از آغاز ولادت خود تا هنگام شهادت پدر (سال 183) در برابر حوادث بسیار سخت و تلخ قرار داشت، و از آن وقتی که خود را شناخت، دستیار و پشتوانه‌ی توانا برای پدر بود، به ویژه در دو بُعد فرهنگی و سیاسی، چشم نافذ، و بازوی پرتوان پدر بود. دستیار علمی و حوزوی پدر در مورد بُعد فرهنگی، در کلاس پدر، و در حوزه‌ی علمیّه‌ی آن حضرت، شاگردی ممتاز بود، و نقش به ‌سزایی در توسعه‌ی حوزه، و تربیت شاگرد، و راهنمایی آنها به صراط مستقیم داشت، و با انجام بخشی از کارهای پدر، کارهای آن حضرت را سبک می‌کرد، و پشتوانه‌ی علمی استواری برای پیشبرد آرمان‌های فرهنگی خاندان رسالت بود. با این که امام کاظم(ع) دارای 19 پسر بود مکرّر می‌فرمود: «هُوَ اَفضَلُ وُلدی: حضرت رضا(ع) برترین فرزند من است.» یکی از علمای معروف اهل تسنن، حاکم در کتاب تاریخ نیشابوری در شأن امام رضا(ع) می‌نویسد: «وَ کانَ یُفتِی فِی مَسجِدِ رَسُولِ اللهِ وَ هُوَ اِبنُ نِیفٍ وَ عِشرِینَ سَنَةٍ: حضرت رضا(ع) در مدینه در مسجد رسول خدا(ص) در سنّ بیست و چند سالگی، در مسند فتوا می‌نشست و فتوا می‌داد.» روایت شده: امام کاظم(ع) آن حضرت را حتی در حیات خود به عنوان وکیل و نماینده‌ی خود معرفی می‌کرد، و به گونه‌ای رابطه تنگاتنگ با حضرت رضا(ع) داشت، که همه‌ی شیعیان و حاضران می‌فهمیدند که حضرت رضا(ع) یگانه دستیار و پشتیبان پدر است، برای روشن شدن این مطلب، نظر شما را به سه روایت زیر جلب می‌کنم: 💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
بنازم اين مكتب را كه لبخند را به عنوان صدقه معرفى مى كند، صدقه اى كه باعث زياد شدن عمر تو مى شود و گناهان تو را مى بخشد. دين اسلام نمى پسندد هيچ فقيرى در جامعه، گرسنه باشند و ما را تشويق مى كند تا به آنها رسيدگى كنيم و لباس و غذا براى آنها تهيه كنيم. اما چقدر افرادى هستند كه از نظر مالى، وضع بسيار خوبى دارند اما فقير عاطفى هستند ! آنها نياز دارند تا يك نفر به آنها محبّت كند و با تبسّم و لبخند به آنها روحيه بدهد. اسلام مى خواهد در جامعه مسلمانان، هيچ نوع فقرى وجود نداشته باشد، نه كسى گرسنه باشد و نه كسى در عطش محبّت بسوزد. بارها شده است افرادى را ديده ام كه ده ها هزار تومان پول به يك فقير صدقه داده اند اما دريغ از يك لبخند كه به روى همسر خود بزنند، دريغ از تبسّمى كه به روى فرزندان خود بزنند تا چه رسد به اين كه با مردم جامعه با روى باز برخورد كنند. چرا بعضى از ما اين طور تربيت شده ايم كه چيزهاى زيبا و خوب را براى غريبه ها مى گذاريم ! به آن كودكى كه در آن سوى كشور است كمك مالى مى كنيم اما فرزند خود را (كه بهترين سرمايه زندگى مان است) از يك لبخند محروم مى كنيم ! نهال روح فرزند ما نياز به نور محبّت و لبخند ما دارد؟ آيا همسر ما نياز به عاطفه و محبّت و لبخند ما ندارد؟ لبخند نيز صدقه است و باعث بركت زندگى ما شده و بلا را از ما دور مى كند. اى كاش صدا و سيماى ما يك روز را به عنوان روز "جشن لبخند" معرفى مى كرد و براى مردم مى گفت كه خنده بهترين صدقه است و باعث مى شود تا بركت و رحمت خداوند، تمام زندگى شما را فرا گيرد و مورد عفو و رحمت خدا قرار گيريد! ما مى توانيم با كمك يكديگر آينده زيبايى براى جامعه خود رقم بزنيم، آينده اى كه هر كس وارد كشور پهناور ايران شود، از مردم مؤمن و مسلمان اين كشور تصوير زيباى لبخند، به ذهن داشته باشد. به اميد فردايى كه در خانه با لبخند زدن به روى همسر و فرزندان خود، مغفرت خدا را به سوى خود جذب كنيم و چون در محيط كار قرار گرفتيم به همه همكاران خود گل لبخند را هديه كنيم و چون با مردم روبرو شديم با تبسّمى دلنشين، آنها را تحويل بگيريم و آنگاه ببينيم كه چگونه به خداوند متعال نزديك و نزديك تر مى شويم. 🌻🦋🦋🌻🦋🦋🌻🦋🦋 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌻 چگونه و از چه راه‌هایی می‌توان به کمال و قرب الاهی رسید؟ مقصد و نهایت همه‌ی تحول‌‏ها و تغییرها و شدن‌‏ها، بویژه در انسان، همان "ملاقات و قرب الاهى" است. براى رسیدن به کمال انسان، (ملاقات و قرب الاهى)، نیاز به وسیله است و این وسیله همان "بندگى و عبادت" است. بندگى عالی‌ترین مقام و مرحله‌‏ى سیر الى اللَّه و شریف‌‏ترین درجه‌‏ى انسان کامل است؛ "عبودیت"، گوهرى است که باطن آن "ربوبیت" است. نام "بنده" بهترین اسم‌ها است و پیامبر اکرم(ص) نه تنها "عبداللَّه" است، بلکه "عبده" است که بنده بودن براى هویت مطلقه‌‏ى الاهى است؛ لذا در نماز می‌گوییم "و اشهد ان محمداً عبده و رسوله". بنده کسى است که نسبت به خداوند علم و یقین دارد، از غیر او دورى می‌جوید، بدون هیچ حجاب و واسطه‌‏اى، به خدا نزدیک است. تنها راه بندگى، "طاعت و عبادت" است که بعد از معرفت و شهود بنده نسبت به ذات اقدس الاهى، و رفع حجاب "انیت و انانیت" خود، موظف به آن است. "عبادت" به معناى وسیع آن، تمامى کارهایى را که بنده براى نزدیکى و رضاى او انجام می‌‏دهد، شامل می‌گردد. و هدف از خلقت نیز، عبادت است. مهم‌ترین عبادتى که در کلمات نورانى معصومین(ع) و بزرگان اهل معرفت و واصلان قرب الاهى، بیان گردیده است، انجام واجبات و ترک محرمات و گناهان است. ☘💐🌻             @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
يزيد با عجله به سوى شهر شام مى آيد. سه روز از مرگ معاويه گذشته است. او بايد هر چه سريع تر خود را به مركز خلافت برساند. نگاه كن! گروهى از بزرگان شهر شام، به خارج شهر رفته اند تا از خليفه جديد استقبال كنند. اكنون يزيد، جانشين پدر و خليفه مسلمانان است. يزيد وارد شهر مى شود. كنار قبر پدر خود مى رود و نماز مى خواند. يكى از اطرافيان يزيد جلو مى آيد و مى گويد: "اى يزيد، خدا به تو در اين مصيبت بزرگ صبر بدهد و به پدرت مقامى بزرگ ببخشد و تو را در راه خلافت يارى كند. اگر چه اين مصيبت، بسيار سخت است، امّا اكنون تو به آرزوى بزرگ خود رسيده اى! يزيد به قصر مى رود. مأموران خبر آورده اند كه عدّه اى در سطح شهر، زمزمه مخالفت با خليفه را دارند و مردم را به نافرمانى از حكومت او تشويق مى كنند. يزيد به فكر فرو مى رود! به راستى، او براى مقابله با آنها چه مى كند؟ آيا بايد دست به شمشير برد؟ از طرف ديگر، اوضاع ناآرام عراق باعث نگرانى يزيد شده است. او مى داند وقتى خبر مرگ معاويه به عراق برسد، موج فتنه همه جا را فرا خواهد گرفت. اكنون سه روز است كه يزيد در قصر است. او در اين مدّت، در فكر آن بوده است كه چگونه مردم را فريب دهد. به همين دليل دستور مى دهد تا همه مردم، در مسجد بزرگ شهر جمع شوند. پس از ساعتى، مسجد پر از جمعيّت مى شود. همه مردم براى شنيدن اوّلين سخنرانى يزيد آمده اند. يزيد در حالى كه خود را بسيار غمناك نشان مى دهد، بر بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: "اى مردم! من مى خواهم دين خدا را يارى كنم و مى دانم شما، مردم خوب و شريفى هستيد. من خواب ديدم كه ميان من و مردم عراق، رودى از خون جريان دارد. آگاه باشيد به زودى بين من و مردم عراق، جنگ بزرگى آغاز خواهد شد". عدّه اى فرياد مى زنند: "اى يزيد! ما همه، سرباز تو هستيم، ما با همان شمشيرهايى كه در صفيّن به جنگ مردم عراق رفتيم، در خدمت تو هستيم". يزيد با شنيدن اين سخنان با دست، به مأموران خود اشاره مى كند. كيسه هاى طلا را نگاه كن! آرى، آنها، همان "بيت المال" است كه براى وفادارى مردم شام، بين آنها تقسيم مى شود. صداى يزيد در فضاى مسجد مى پيچد: "به هر كسى كه در مسجد است، از اين طلاها بدهيد". تا چند لحظه قبل، فقط چند نفر، براى شمشير زدن در ركاب يزيد آمادگى خود را اعلام كردند امّا حالا فريادِ "ما سرباز تو هستيم" همه مردم به گوش مى رسد. مردم در حالى كه سكّه هاى سرخ طلا را در دست دارند، وفادارى خود را به يزيد اعلام مى كنند. آرى! كيست كه به طلاى سرخ وفادار نباشد؟ ======🌼🌼🌼🌼====== eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
اى قاسم! پدر تو مظلوم است، امروز پيكر او را تيرباران كردند، چند سال پيش هم وقتى در ميان لشكريان خودش نماز مى خواند، يكى از ميان لشكرش تيرى به او زد. آن تير از طرف دشمن نبود، از طرفِ خودى بود! من از حادثه "ساباط" سخن مى گويم.1 آن روز، تو هنوز به دنيا نيامده بودى، پدر تو براى مقابله با سپاه معاويه از كوفه خارج شد و به سوى سرزمين "ساباط" رفت و در آنجا اردو زد. هنگام نماز، وقتى كه همه لشكر، پشت سر او نماز مى خواندند، يك نفر او را هدف تير قرار داد، اين تير از طرف سپاه معاويه نبود، اين تير از طرف كسانى بود كه با پدرت بيعت كرده بودند و جزء لشكريان او محسوب مى شدند. اى قاسم! فرماندهان لشكر پدر تو چه كسانى بودند؟ وقتى پدر تو شخصى به نام "كِندى" را براى مقابله با معاويه فرستاده بود، معاويه به قصد فريب دادن او، سكّه هاى طلا برايش فرستاد و او به سپاه معاويه پيوست. بار ديگر پدر تو فرمانده ديگرى را فرستاد، او هم نيمه شب به سپاه معاويه پيوست. پيوستن دو فرمانده نظامى، چيزى بود كه روحيّه مقاومت لشكر پدر تو را در هم شكست. <====♡♡♡♡♡♡♡====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef