#کتابدا🪴
#قسمتدویستسیهشتم🪴
🌿﷽🌿
حوصله هیچ کس و هیچ چیز را نداشتم. به أن حالت هایی
دچار شده بودم که اگر مجبور به حرف زدن نمی شدم، سکوتم تا
چند روزی طول می کشید، توی این ناراحتی و دلمردگی بک دفعه
دیدم سرباز قد کوتاه و مو بوری به دیوار رو به روی ما تکیه داده
و با آن چشم سبزرنگش خیره خیره نگاهمان می کند. از این رفتار
او خیلی ناراحت شدم. سعی کردم بی تفاوت باشم. بالاخره دایی
سکوت بین مان را شکست و پرسید: چی کار می خواهید بکنید؟ با من نمی آید برویم پیش مادرتون؟
من گفتم: نه. من نمی خواهم بیایم. می خواهم همین جا بمانم دایی به لیال نگاه کرد. او هم گفت: تا وقتی زهرا اینجاست من هم میمانم
دایی گفت: من الان برم به مادرتون چی بگم. اگه سراغ شماها رو
گرفت. اگه سراغ على رو گرفت، چی بهش بگم؟ شما دیگه برای
چی میخواید بمونید؟
گفتم: دایی تا حالا فکر میکردی ما برای چی موندیم؟ برای کمک،
از این به بعد هم برای همین می مونیم
گفت: بسه دیگه ، بیشتر از این کاری نکنید دل مادرتون داغدار
بشه. اون تحمل این همه داغ رو نداره. ما هم هیچ کدوم بیشتر از
این طاقت نداریم. چرا می خواهید ما رو عذاب بدهید؟
گفتم: دایی هر چی خدا بخواد همون میشه
دایی همچنان سعی می کرد ما را متقاعد به رفتن کند و من با اینکه
حوصله نداشتم، اجبارا جواب می دادم. از آن طرف از نگاه های
آن سرباز معذب بودم. نگاه هایش طوری بود که انگار می
خواست چیزی را جستجو کند یا فکر آدم را بخواند. یکی، دو بار
به دایی گفتم: یه چیزی به این آدم نمیگی؟
گفت: ولش کن دایی چه کارش داری خودش خسته می شه، میره
طاقت نیاوردم ساکت بمانم. رفتم سراغش و گفتم: شما چرا نگاهت
رو زمین نمی اندازی، خجالت نمی کشی؟ برای چی اینجا
وایستادی آدم بی تربیت
بدون اینکه چشم بردارد، با لهجه غلیظ آذری گفت: اجرت با
حضرت زهرا از حرفش جا خوردم. گفتم: چی میگی؟
گفت: من وقتی داشتی برادرت رو دفن می کردی اونجا بودم.
شماها چه جور آدم هایی هستید. من دو، سه روزه به خاطر این
وضیت میشود می خواستم بذارم، بروم. این صحنه رو
که دیدم، مصمم شدم تا آخرین لحظه توی خرمشهر بمونم و بجنگم
! گفتم: ببخشید. من فکر کردم شما منظور بدی دارید.
گفت: شما ببخشید، دست خودم نبود. مونده بودم واقعا شماها آدمید.
این همه صبر شما از کجاست؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef