eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
7هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 فصل چهاردهم تقریبا از بعد شهادت على همه خاطراتم برایم محو است. در واقع آنقدر غرق افکار و خاطرات على می شدم که توجهم به مسائل از بین می رفت. زمان و مکان را گم می کردم و کارهایم را براساس عادت و روال روزهای قبل انجام می دادم. به همین خاطر، خیلی چیزها خوب یادم نیست. زمان خیلی از حوادث را از یادم برده ام. مثل آدمی می ماندم که خواب ببیند و بعد با وحشت بپرد و از آن خواب فقط یک چیزهایی یادش بیاید مسجد باز شلوغ شده بود. هر چه بیشتر مردم محله ها را از خانه هایشان بیرون میکشیدیم، تعداد مسجدی ها بیشتر می شد. هر روز یک عده می رفتند و یک عده دیگر جای آنها را پر می کردند. خانواده ها مشکلات خاص خودشان را داشتند، وضع مواد غذایی هم خوب نبود. بزرگترها شاید تحمل می کردند ولی بچه ها مخصوصا شیرخواره ها که شیر خشک می خوردند، با قند داغ و بیسکویتی که مادرهای شان در آب حل می کردند و به خوردشان می دادند، سیر نمیشدند. بیشتر شبها صدای گریه این ها که توی مسجد می پیچید، بقیه را به ستوه می آورد. از آن طرف مردهای مسجد می ترسیدند بالاخره یکی از این بمب ها با توبها توی مسجد بیفتد و کلی تلفات بگیرد. یک بار که من مسجد نبودم این اتفاق افتاده بود وقتی به خود مردم می گفتیم: اینجا ماندن فایده ایی ندارد، هر کسی می تونه بره، میگفتند: کجا بریم؟ ما ماشین نداریم. بدون وسیله چه جوری میتونیم خودمون رو به شهر دیگه ایی برسونیم. آبادان هم که زیر آتیشه. خودتون یه کاری کنید. همین طور هم شد. توی همون روزها از توی مطب صدایم زدند که خواهر حسینی الان ماشین می یاد. کمک کنید، مردم رو ببریم.پرسیدم: چه جوری؟ با چه وسیله ایی؟ اگه روی پل ماشین شون رو بزنن چی؟ گفتند: اصلا قرار نیست از سمت پل رد شوند. ما اونها رو با قایق از روی شط، به جایی بالاتر از پل رد میکنیم. گفتم: از کجا؟ گفتند: سم مبه، انتهای خیابان چهل متری، اونجا خطرش کمتره. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef