#کتابدا🪴
#قسمتسیصد🪴
🌿﷽🌿
از وقتی شیخ شریف ضمانت حضور ما را در مطب کرده و ریش
گرو گذاشته بوده عوامی مان را بیشتر جمع کرده بودیم. هر کسی
که اهل کار کردن بود، حق داشت توی مطب بماند و اگر کسی دل
به کار نمی داده محترمانه عذرش را می خواستیم. مردهای مسجد
و برادرهای آشنا دورادور حواسشان به رفت و آمدهای مطب بود و
بدون ایجاد حساسیت مراقب ما بودند. محمود فرخی و آقای مصباح
بیشتر از بقیه نسبت به ما غیرت به خرج
دادند. غروب که میشد، می آمدند چند دقیقه ایی توی مطب
مینشستند و اگر یکی از بچه ها را نمی دیدند، سراغ می گرفتند. می
گفتیم برای کاری جایی رفته، چطور مگه؟
می گفتند: هیچی کارش داریم. یا می پرسیدند: اوضاع احوال
چطور است، مساله ایی و ما هم اگر مساله مشکوک با سؤال
برانگیزی را متوجه می شدیم به آنها اطلاع می دادیم و یکی از
کسانی که با اکیپ پزشکی بار اول به مطب آمدند و صبح نشده
فرار کردند، چند و بعد به مطب آمد. او مرد هیکلی با سبیل هایی
از بناگوش در رفته بود که با لهجه کردی حرف می زد. می گفت:
اهل سنندج هستم
این بار هم کار خاصی انجام نمی داد. دور و بر داروها می
چرخید و سرش را با آنها گرم می کرد. در توجیه تنبلی اش هم می
گفت: داروها را تقسیم می کنم. در حالی که از گروهک های
کومله و دموکرات داد سخن می داد و از افکار آنها حمایت می
کرد. من که شناخت خوبی از این گروهک ها داشتم، در مقابلش
ایستادم. علی برایم گفته بود توی کردستان این ها به اسم دفاع از
خلق کُرد، مردم را به خاک سیاه نشانده اند. پوسترهای زندان
بمباران شده وله نو و شکنجه های پاسدارها و مردم کُرد را آورده
بود و می گفت: ببینید چطور سفاکی میکنند و مردم را در اختناق
نگه می دارند
با توجه به این مساله من نظر خوبی نسبت به این مرد نداشتم. غیر
از این او دائم سعی در ایجاد تفرقه بین ما داشت، پیش ما از نجار
بد میگفت. از زبان ما حرف هایی را به دیگران منتقل می کرد. با
اینکه سعی می کردیم هم کلامش نشویم، یک بار رک و صریح
بهش انتقاد کردم. آن هم وقتی بود که فهمید من کُرد هستم. گفت: تو
مگه کُرد نیستی؟ باید طرفدار خلق کُرد باشی، چرا می گویی
کومله و دموکرات، گروه های انحرافی اند؟
من این حرف ها را به دخترها گفته بودم و او شنیده بود، در
جوابش گفتم: مگه هر کس کُرد باشه، باید خائن هم باشه. من در
وهله اول مسلمانم، بعد کُرد هستم
در جوابم باز از کومله و دموکرات حمایت کرد و آنها را ناجي
مردم کرد معرفی کرد. من هم از فجایعی که آنها باعث اش شده
بودند، گفتم. دیگر حرفی نزد. غروب که محمود فرخی به مطب آمد
و پرسید: مشکلی پیش نیامده جریان را برایش گفتم، در کمال
تعجب دیدم همه چیز را می داند. بعد گفت: نگران نباشید. این تحت
نظره. ما خودمون هم فهمیدیم نیتش از اومدن به اینجا کار کردن
نیست
باز هم با چنین کسی روبه رو شدیم، تقریبا از همان روزهای اولی
که به مطب شیبانی آمده بودیم، جوان بیست و چند ساله ایی به اسم
جونشان هر وقت گذرش به آن دور و پرها می افتاد، یک سر هم
به مطب می آمد. با اینکه خیلی ادعای مذهبی بودن می کرد و
خودش را عامل سرسخت به احکام شریعت نشان می داد هیچ کدام
از ما نظر خوشی به او پیدا نکردیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef