#کتابدا🪴
#قسمتسیصدپنجاهچهارم🪴
🌿﷽🌿
خیلی ناراحت شدم. اگر می توانستم راه بروم و عقب را هم نمی دادند می رفتم مسجد جامع، اگر آنجا هم نمی گذاشتند بمانم می رفتم جنت آباد، مثل اول آنجا دیگر کسی نمی توانست حرفی بزند. ولی
بدبختی ام این بود که از ایستادن و راه رفتن عاجز بودم
دکتر گفت: پانسمان زخمش رو عوض کنید
دخترها زخم را شستشو دادند و دوباره پانسمان کردند. خود دکتر
هم یک آمپول كفلین که آنتی بیوتیکی قوی بود، آورد و گفت: این زخم هیچ شرایط بهداشتی نداره. اگه عفونت کنه فلج شدنش حتمیه
گفتم: به دستم بزنید
آمپول چنان دستم را سوزاند که در تمام بدنم احساس سوزش کردم.
خیلی خودم را کنترل کردم گریه نکنم، در حالی که از درد به
خودم میپیچیدم ، توی دلم می گفتم: این دکتر الکی میگه وبال
گردنتون میشه. این میخواد من رو از سر خودشون باز کنه. نمی
خوان به من رسیدگی کنن، این طوری میگه. من نهایتا تا فردا
خوب می شم و می تونم راه برم.
وقتي حسین آمد و گفت وانت خبر کرده، از این دکتر خیلی بدم آمد.
بچه ها دورم را گرفتن یکی شان گفت: تو به ما کلک زدی اگه
میدونستیم وضعیتت خطرناکه اصلا نمی آوردیمت، حالا با این
کارت با دست خودت برگه اخراجت رو امضا کردی
این را که شنیدم. خیلی بهم سخت آمد. اشکهایم ریختند. با گریه و
التماس به دکتر گفتم: اجازه بدید من بمونم. تورو خدا صبر کنید.
من تا فردا حالم خوب میشه. قول می دم من رو نبرید
دکتر در حالی که هم خنده اش گرفته بود و هم دلش به حال من می
سوخت، گفت: آخه مگه دست خودته که قول می دی خوب بشی؟
ما که بد تو رو نمی خوایم. ما که دشمن تو نیستیم.....گفتم: به خدا من کاری نمی کنم که مزاحمتون بشم. من وبال گردن
کسی نمیشم، هر کاری از دستم بربیاد براتون انجام میدم
گفت: کاری از دستت بر نمی یاد. چه حرفی میزنی گفتم: چرا
همین طور که اینجا افتادم پنبه الکل درست می کنم. اسلحه تمیز
می کنم. گفت: دختر من، خواهر من، به خاطر خودت میگم باید
بری وگرنه موندنت که برای ما مشکلی ایجاد نمی کنه برای
خودت مساله ساز می شه. بمونی فلج میشی، برو سلامت که شدی
برگرد به شهرت، تا اون موقع ایشاالله دشمن هم گورش رو گم کرده......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef