eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 بعد از ضامن شدن آقا یدی و گریه زاری های من که دیگر نمی توانستم به خودم بقبولونم تا خود آبادان آمده باشم و توی شهر را هم ندهند، اجازه دادند برویم. ولی گفتند باز هم دژبانی جلوتر مانع تان می شوند محال است اجازه ماندن به شما بدهند و گفتم: نمی دانم. ما برای کار در بیمارستان آمده بودیم یکی از دوستان آقا یدی گفت: اگر صلاح بدانید من شما را به خانه خانواده همسرم بیرم. قرار است آنها را در برگشت با خودم به ماهشهر ببرم. شما فعلا آنجا بمانید تا ما بتوانیم برایتان آمریه بگیریم چاره ای نداشتیم، قبول کردیم، ما را به خانه ایی در محله احمد آباد بردند. در را پیرمردی به روی مان باز کرد. دخترهایش که تقریبا سیزده و هفده ساله بودند، لباس پوشیده آماده بودند تا شوهر خواهر بزرگترشان بیاید و آنها را از آبادان برد. حتی یکی از آنها قفس پرنده هایش را در دست داشت. وسایلشان را هم بسته بندی کرده بودند. دوست آقا یدی به پدرزنش گفت: این خواهرها اینجا باشند تا ما بیاییم. پیرمرد تعارف کرد برای ناهار بمانند گفتند: ناهار می رسد ستاد توی ایوان حیاط دور از خانه پیرمرد نشستیم. احساس خجالت و غربی اذیتم می کرد. از اینکه مزاحم این خانواده هم شده بودیم ناراحت بودم. آن چند ساعت به اندازه یک عمر بر من گذشت. دست آخر هم مجبور شدیم برگردیم. آنها توانسته بودند برای ما امریه بگیرند.برگشتیم جوئیده وقتی نوبت مان رسید و سوار هلیکوپتر شدیم، خلبان که در طول روز چندین بار مسیر چوئیده و ماهشهر را پرواز کرده بود با عصبانیت به من و لیلا گفت: یعنی چه تو این وضعیت چرا شما هم می آید سوار می شید و پیاده می شود، مگه تاکسیه؟ گفتم: چی کار کنیم؟ تقصیر ما نیست. راهمون نداند داریم برمیگردیم.. خانواده پدر زن تکاور هم سوار شدند. دختر آنها که مخالف ترک آبادان بود قفس پرنده هایش را با خود آورده بود، می گفت: گناه دارند اگر اینجا بمانند می میرند در مدت زمانی که داشتیم با هلیکوپتر برمیگشتیم به این فکر میکردم چرا هر کار می کنیم خودمان را به منطقه برسانیم موفق نمی شویم. بعد خودم را دلداری می دادم که حتما خدا این طور خواسته است. بعد از بازگشت به سرینگر، رفتیم درمانگاه کمپ و مشغول کار بودند 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef