#خداحافظ_سالار☘
#پارتصدم🌿
✨﷽✨
جا خوردم انتظار چنین برخوردی را نداشتم
رگ مادری ام جنبید و با یک لحن حق به جانب گفتم
مگه من برای این بچه چی بیشتر از حقش می خوام اگه یه غریبه بود براش کاری می کردی؟
خودم را آماده کرده بودم که پاسخ تندتری بشنوم اما جوابم را با نرمی توأم با لبخند داد
فامیلی من تو شناسنامه همدانیه و فامیلی وهب متقی نیاست پس غریبه است و میبینی که برای غریبه هم که شائبه داشته باشد کاری نمیکنم
پاسخ هنرمندانه حسین مهر سکوت بر لبم زد سکوت من به شکل آشکاری لحن او را عوض کرد
شنیده بود که ما از مسئولیتش در بسیج کشور خبر دار شدیم از بحث وهب گریز زد و به موضوع دیگری که بی ارتباط با موضوع بالا نبود
آقا عزیز فرمانده کل سپاه از نورعلی شوشتری، جعفر اسدی و من خواست که مسئولیت نیروی زمینی و بسیج را بپذیریم
سردار اسدی شدفرمانده نیروی زمینی، سردار شوشتری شد جانشین نیروی زمینی و من جانشین بسیج
حالا می خوام یه خاطره از این دو نفر بگم
برای یک دوره فرماندهی به اصفهان رفته بودم
من یه پیکان داشتم که خودم رانندگی میکردم وقتی دوره تموم شد دیدم سردار شوشتری میخواد بره ترمینال اتوبوس ها
پرسیدم مگه ماشین نیاوردی؟
گفت نه اینجوری راحت ترم
با اصرار سوارش کردم که با هم به تهران بریم
توی راه فهمیدم که از مشهد تا اصفهان تیکه تیکه آمده بود این خاطره را گفتم که بدونی من به گرد امثال نورعلی شوشتری نمیرسم
قراره سپاه جدید رو ما درست کنیم نه اینکه با اسم و اعتبارمون مشکلات خودمان را حل کنیم
وهب خواست که بگوید با پدرش هم رای و هم نظر است با لبخندی که نشانه رضایتش بود گفت
آقای همدانی درخواست مامانو نشنیده بگیرید
از فردا بازم میرم ورامین
حسین پیشانی وهب را بوسید و گفت
بسیجیها از زمان جنگ مظلوم ترند بسیاری شان از هیچ سازمانی حقوق نمیگیرند با این حال وفادارترین نیروها به نظام و رهبری هستند و ما باید شبانهروز براشون کار کنیم برام دعا کنید بتونم خدمتگزار صدیقی براشون باشم
آقای جعفری فرمانده سپاه با حفظ سمت فرمانده بسیج کشور هم بود ولی تمام اختیارات را در بسیج به حسین واگذار کرده بود
حسین هر هفته به یک استان میرفت و مثل یک جوان ۲۰ ساله جنب و جوش داشت و از کارش راضی بود
من هم سعی می کردم جای خالی او را میان بچه ها پر کنم
زندگی روال آرام و خوبی پیدا کرده بود که موسم انتخابات ریاست جمهوری رسید و پس از یک مناظره تلویزیونی زمینه برای اعتراض باز شد اعتراضی که به اغتشاش انجامید و حسین به جای رفتن به استانها تمام وقتشو روی تهران گذاشت
دیگر نیاز نبود حوادث و درگیری ها را از طریق رسانهها و جراید دنبال کنم یا از طریق این و آن بشنوم
شعلههای درگیری به خیابانهای اصلی تهران کشیده شده بود و بیم آن میرفت که هزینه های انسانی سنگینی روی دست نظام بماند
در بحبوحه درگیری ها حسین سراسیمه آمد ساعتی توی اتاق با خودش خلوت کرد
از این آمدن ناگهانی و مکث طولانی شستم خبر داد که اتفاقی افتاده و ذهن حسین درگیر این اتفاقه و شک نداشتم که این خلوت با خود بی ارتباط با حوادث و درگیری های خیابانی نیست
وقتی بیرون آمد از این رو به آن رو شده بود انگار نه انگار حسین ساعت پیش بود
خودش سر صحبت را باز کرد و گفت
خوب آمد
پرسيدم
چی؟
گفت استخاره و ادامه داد
آقا عزیز از من خواست که مسئولیت سپاه تهران بزرگ را در این وضعیت نابسامان بپذیرم
گفتم
استخاره می کنم
آیهای آمد که دستمو گرفت و راهو نشونم داد
آیه را خواند و رفت
وهب، مهدی و امین هرکدام اخباری را از بیرون میآوردند که حاکی از گسترش درگیریها بود
موبایلها قطع بودند اما حسین یک موبایل مخصوص داشت که گاهی تماس میگرفت و تاکید میکرد که به مراکز درگیری نزدیک نشوید
روز عاشورا رسید و دختر ها اصرار داشتند که حداقل برای زیارت به امامزاده صالح برویم
مردم توی پیاده رو خیابان ها توی هم وول میخوردن و خبری از ترافیک همیشگی تهران نبود
بوی سوختن سطلهای پلاستیکی زباله مشام را می آزرد و شیشههای بعضی از ادارات و بانک ها شکسته شده بودند
از میدان ونک به سمت بالا که رد شدیم زن و مرد قاطی هم شعار می دادند
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
وعده زیادی که نقاب به صورت داشتند با سنگ و چوب هرچه را که دستشان میرسید می شکستند و با بنزین همه چیز را آتش میزدند حتی پرچمهای سرخ و سیاه عزاداری روز عاشورا را
هدیه به روح بلند شهدا صلوات
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸