#خداحافظ_سالار☘
#پارتنود🌿
✨﷽✨
پیوند عاطفی حسین با شهدا مثل یک جویبار زلال و چشمنواز در زندگی ما جاری شد تا که در دیدگاه عموم مردم آن فرمانده لشکر خط شکن سالهای جنگ خود را به یک فرمانده طراح و خلاق در همه عرصههای فرهنگی داد که از فیلمسازان برای ساخت فیلم، از نویسندگان برای نگارش کتاب، از پژوهشگران برای تدوین تاریخ جنگ، از هنرمندان برای ساخت باغ موزه دفاع مقدس حمایت کند
به همدان رفتیم و مهمان خواهر بزرگترم ایران شدیم
ایران در کودکی با حسین بزرگ شده بود و او را مثل برادرش دوست داشت و برایش درددل کرد و گفت
حسین آقا چند وقتیه که چشمام تار میبینه سرم گیج میره
محسن آقا شوهر ایران مرد دلسوز و جورکشی بود برای خواهرم کم نمی گذاشت اما ارتباط حسین در تهران با پزشکان بیشتر بود لذا پیشنهاد داد
بریم تهران پیش دکتر چشم
دکتر از سر ایران سی تی اسکن گرفت و گفت
یه تومور توی سر این خانم هست و باید عمل بشه فقط احتمال داره که بعد از عمل بیناییاش از دست بره
ایران از سر اعتقاد و اعتمادی که به حسین داشت گفت
هر چی حسین آقا بگه اگه لازمه عمل کنم
حسین بعد از مشورت با دکتر ذبیحی پزشک معالجش به ایران گفت
نظر ایشون اینه که عمل بشی به صلاحته
ایران را به اتاق عمل بردند
من توی راهروی بیمارستان چشم انتظار بودم و نگران خواهری که برایم از کودکی مادری کرده بود
آیا به سلامت بیرون می آید یا فلج میشود؟
هرچه زمان می گذشت نگران تر می شدم و بغض میکردم
بالاخره بعد از ۱۲ ساعت ایران از اتاق عمل بیرون آمد سرش را تراشیده بودند و تومور را بیرون آورده بودند می ترسیدم که مبادا فلج یا نابینا شده باشد
به هوش آمد چشم گرداند و گفت
پروانه تویی؟
دنیا را بهم دادند
غرق بوسهاش کردم و با آقامحسن و حسین بردیمش منزل
یک کلاه سفید پیش نامحرمها میپوشید
حسین هم سر به سرش میگذاشت و میگفت
ایران شدی مثل حاج آقاها که بار اول میرن مکه
ایران می خندید و حسین برایش آبمیوه میگرفت و میگفت
بخور تا بخیههات زودتر جوش بخوره
هنر حسین در آرام کردن مریض ها زبانزد فامیل بود
مثل یک پزشک بهش اعتماد داشتند حتی قبل از پزشک از او کسب تکلیف می کردند
این ماجرا برای پدرم قبل از ایران اتفاق افتاد
آقام را هم چند سال پیش از مریضی ایران با حسین بردیم پیش دکتر
دکتر یواشکی به حسین گفت که
ایشان سرطان خون دارن
حسین با دکتر مشورت کرد که
صلاحه که به مریض بگیم یا نه؟
دکترگفت
اگه از سرطان حرفی نزنید بهتره فقط باید هر روز تا میتونه آب بخوره با یه قرص
اگه روحیش بالا باشه تا ۱۰ سال زنده می مونه
چشم همه ما به دهان حسین بود که به آقام بگیم یا نه و حسین گفت
همون رو که دکتر گفت انجام میدیم
آقام از خارش بدنش که حرف میزد حسین میگفت
دایی جان حساسیته باید زیاد آب بخوری حداقل روزی یه پارچ آب
آقام گوش می داد و گاهی حسین را صدا میزد و میگفت
صورتم تاول زده
حسین می پیچاندش
سرما خوردی باید این قرص رو مرتب بخوری نه تاول بزنی و نه بدنت خارش بگیره
آقام این وضعیت را چند سالی سر کرد
از وضع خودش خبر نداشت اما دلش برای ایران خیلی میسوخت میگفتیم
آقا جان غصه نخور بدنت میپاشه و خارشت بیشتر میشه
و با این وضعیت بدون اینکه بداند با سرطان کنار آمد
آن سالها زندگی آرامی داشتیم بیشتر به فکر سر و سامان دادن بچه ها بودیم که مهدی پایش را کرد توی یک کفش که
می خوام طلبه بشم
من و حسین حرفی نداشتیم
رفتم یکسری خرت و پرت ساده برای یک زندگی طلبگی مثل قابلمه و کاسه، بشقاب خریدم
یکی دو ماه رفت مدرسه مروی در تهران
امازود نظرش عوض شد و گفت
می خوام برم نیروی هوایی سپاه
درس طلبگی را ول کرد و آزمون استخدامی برای خلبانی هواپیمای جنگنده در سپاه دادو مرحله اول قبول شد
تست های چندگانه را یکی یکی پشت سر گذاشت
خودش و ما داشتیم امیدوار می شدیم که گفت
سر تست شنوایی رد شدم
کلافه و کمی عصبی بود و متوسل شد به حسین که
بابا به این بچه های نیروی هوایی بگو که گوشم ضعیف نیست فقط یه صدای ضعیف را نشنیدم انصافه که اون همه تستهای مثبت را نادیده بگیرن و سریه صداگیر بدن؟
حسین گفت
باشه من از همکاران سوال می کنم ولی میدونم مو لای درز کارهای بچه های نیروی هوایی نمیره
وصحبت کرد
بهش گفته بودند
آقامهدی شما از هر جهت در تمام بخشها سربلند بیرون آمد اما برای خلبان اونم خلبان هواپیمای جنگنده نشنیدن یه صدا ولو صدای ضعیف یه فاجعه را به دنبال دارد
هدیه به روح بلند شهدا صلوات
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸