﷽
#مسیحاےعشق
#پارت_دویستچهلنهم
*مسیح*
میله ی زیر دست چپم را به سمت خودم میکشم و میچرخانمش.
توپ قل میخورد و با سرعت وارد دروازه ی مانی میشود.
نگاهی به مانی میاندازم و میگویم
:_چهارده به یازده..
مانی توپ را زیر پای دروازه بانش میگذارد و با شدت پرتابش میکند.
:+میبینم رابطه ات با نیکی خیلی خوب شده.
نگاهم را از توپ نمیگیرم.
دفاعم را چپ و راست میکنم تا مانی قدر ِت حرکت پیدا نکند.
:_چی میگی؟
:+واست میوه پوست میگیره و پرتقال به طرفت پرت میکنه و..خبریه؟؟
با شدت،سه بازیکن دفاعم را میچرخانم و توپ را از زیر پای بازیکن وسط خط حمله ی مانی
میگیرم.
:_مثلا چه خبری؟؟
مانی تکنیکهایم را از بر است.
مدام خط حمله اش را میچرخاند تا نتوانم توپ را وارد زمینش بکنم.
:+میگم اگه قول و قرارت با نیکی رو یادت رفته یا قول و قرار جدیدی گذاشتین...
میان کلامش میدوم
:_چی داری میگی مانی ؟؟دختر بیچاره دو تا میوه واسم پوست گرفت،تو تا کجاها رفتی...،
میدونی اگه نیکی نبود تو هنوز تو..
صدایم را پایین میآورم.
:_تو هنوز تو بازداشت بودی و من در به در پول...
:+معلومه که میدونم...دمش گرم..ولی حرفم چیز دیگه است...
دوباره توپ را به عقب پاس میدهم تا از زیر پای دروازه بانم با شدت به خط حمله برسانم.
:_حرفت چیه؟؟
:+حرفم نگاه خاص توعه به نیکی..تعصبه توعه رو نیکی...
حرفم عالقه ی توعه به نیکی....
اختیار از دستم خارج میشود.
توپ زیر پای بازیکن حمله ی مانی میرسد و او بدون هیچ مکثی ، بدون اینکه مهلت فکر کردن و
دفاع بدهد،توپ را وارد دروازه ام میکند.
با لبخند،توپ را برمیدارد و نشانم میدهد.
:+چهارده تو،دوازده من..
نفس عمیقی میکشم.
توپ را از دستش میگیرم و زیر پای دروازه بان میکارم.
سعی میکنم صدا و لحنم عادی به نظر بر سد.
:_کی گفته من به نیکی عالقه دارم؟؟
مانی نمیگذارد توپ را رد کنم.
همچنان بیوقفه خط حمله اش را میچرخاند.
:+ لازم نیست کسی چیزی بگه..من تو رو بیشتر از خودم میشناسم..نگرانتم مسیح...
:_تو نگران خودت باش
مانی چند ثانیه نگاهم میکند.
بهترین فرصت است تا بین تعللهای مانی،توپ را زیر پای بازیکنهای حمله ام برسانم.
بازی میکند
مانی متوجه اشتباهش میشود و حواسش را جمع .
در عین حال میگوید
:+به هرحال نیکی،همسر شرعی و قانونی اته...تو حق داری هر کاری میخوای...
اما مسیح نگرانتم...
میگن آدمیزاد از جایی ضربه میخوره که انتظارشو نداره...میترسم چند صباح دیگه،که مسئله ی
عمو و بابا حل شد و پدربزرگ،از شکایتش صرفنظر کرد؛وقتی نیکی ازت خواست این غائله رو
تموم کنی...
میترسم مسیح..میترسم دست و دلت گرم نشه به طلاق دادنش...
با حرص،توپ را به طرف دروازهاش شوت میکنم.❤️❤️❤️❤️
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸