eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر لب تشکر میکند و از خانه بیرون میرود. در را میبندم و هم زمان با نیکی باهم،داخل آسانسور میشویم. مانی پشت سرمان میآید. کلید پارکینگ را میزنم . چند لحظه در سکوت،سپری میشود. آسانسور میایستد و وارد پارکینگ میشویم. مانی،سویچ را درمیآورد و قفل در ماشینش را باز میکند. نیکی،مثل یک بچه ی آرام،کنار ماشین میایستد. در عقب را برایش باز میکنم،مینشیند و لبخند کوچکی میزند. جلو مینشینم و مانی بالاخره سرش را از صفحه ی گوشی بیرون میآورد. سوار میشود و راه میافتد. :_خب زنداداش کجا برم؟ نیکی،خودش را جا به جا میکند و وسط مینشیند. :+چند تا خیایون بالاتر از خونه ی ما،یه مسجد هست. اونجا بریم لطفا. مانی میگوید :اون طرفا خطرناکه،ممکنه کسی شمارو ببینه میگویم:الان که همه مراسمن،بر و نگران نباش.. مانی چشم میگوید و سرعتش را زیاد میکند. میگوید:راستی.. من خیلی گشنه ام.. میگم یه کم از این غذاها ببریم خونه؟ شمام بالاخره از شام عروسیتون بخورین؟ نیکی میگوید:نه آقامانی.. آدمایی که به این غذا احتیاج دارن،خیلی زیادن.. اگه اجازه بدین،تو خونه قیمه هست. من اون رو براتون گرم میکنم.. مانی میخندد:عیب نداره.. هرچند این غذاها یه چیز دیگه بودن... میگویم:پسر شکمو.. تو همه ی عکسا داشتی میخوردی.. بازم گرسنه ای؟ میخندد:خوبه عروسی واقعیت نیست.. وگرنه لقمه ی تک تک مهمونا رو میشمردی.. ناخودآگاه نگاهم به نیکی میافتد،سرش را پایین میاندازد.. جلوی ـمسجد میرسیم،دو تا وانت را کنار هم پارک کرده اند که پشت هر کدامشم دو تا دیگ بزرگ و چند قابلمه ی کوچک است. پیاده میشویم. نیکی به طرف مسجد میرود:من برم خبرشون کنم نگاهم به دنبالش کشیده میشود. قدم هایش را موزون و مرتب برمیدار د. چند ضربه به در مسجد میزند. چند لحظه بعد پیرمردی جلو میآید و در را باز میکند. به کاپوت شاسی بلند مانی تکیه میدهم و دست هایم را در سینه ام روی هم قالب میکنم. پیرمرد با نیکی حرفـ میزند،نیکی وانت ها را نشانش میدهد و برایش توضیح میدهد. موقع حرف زدن،دست هایش را در هوا تکان میدهد، انگار عادت همیشگی اش است... مانی کنارم میایستد :خیلی خاصه به طرفش برمیگردم،نگاهش به نیکی است و لبخند عجیبی روی لب هایش نشسته،چشم هایش برق میزند.. با ابروهایش به نیکی اشاره میکند:ببین چه ذوقی کرده.. انگار سند همه ی دنیا رو به نامش زدن.. پوزخند میزنم؛چقدر جنس خواسته های این دختر با من متفاوت است.. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸