┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنامدوست﷽
گشاییم دفترصبح را
به فر عشق فروزان کنیم محفل را
بسم الله النور
روزمان را بانام زیبایت آغازمیکنیم
دراین روز بما رحمت وبرکت ببخش
وکمکمان کن تازیباترین روز را
داشته باشیم
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
❤️🦋💖🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ای چاره ی درخواستگان ادرکنی / ای مونس و یار بی کسان ادرکنی
من بی کسم و خسته و مهجور و ضعیف / یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی . . .
.
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺
✅ بشارت های الهی در قرآن (7⃣)
✅💐 بشارت به پاداش الهی (2⃣)
💐✨ در آیه 155 سوره بقره، خداوند با بیان انواع آزمایشهایی که برای آدمی در نظر گرفته، به افرادی که از این ازمایشات سربلند بیرون میآیند و صبر و استقامت پیشه میکنند، به صلوات و رحمت الهی بشارت میدهد:
💐💫 وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ---الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ --- أُولَٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (آیات 155 تا 167 سوره بقره)
قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به صابران!---آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمیگردیم!»--- آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافتهگانند!
✅💐 خداوند، همه انسانها را آزمايش مىكند، اما آزمايش و امتحان همه يكسان نيست. تمام جهان، صحنه آزمايش و تمام مردم حتى پيامبران نيز مورد امتحان قرار مىگيرند. بايد بدانيم كه آزمايشهاى خداوند براى رفع ابهام نيست، بلكه براى شكوفايى استعدادها و پرورش انسانها است.
#بشارت
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
#مسیحاےعشق
#پارت_چهلسوم
باید حدس میزدم...
:+نه مامان،من شرمنده امـ نمیتونم بیام.
بلند میشوم،صدای مامان میخکوبم میکند.
:_حرف من هنوز تموم نشده نیکی
با صدایم التماسش میکنم:مــــامــــــان
:_گفتم بشین...
لحن محکمش مجبورم میکند به اطاعت،مینشینم
دوباره با لحن مهربان،حرفش را از سر میگیرد،دلم میخواهد سرم را به دیوار بکوبم.
:_نیکی جان،کجای اسلام مهمونی رفتن گناه شده،ها؟
:+مامان،مهمونی داریم تا مهمونی،خودتون میدونین مهمونی های شما...
حرفم را قطع میکند؛
:_مهمونی های مــــا؟خودت که تا چند وقت پیش، پای ثابت این مهمونی ها بودی...
تا کِی میخواهد گذشته ی سیاهم را به رویم بیاورد؟سعی میکنم خشم صدایم را کنترل
کنم:مامان
:_نیکی من این دفعه دیگه کوتاه نمیآم،الان بیشتر از دو ساله تو از پیش اون عمووحیدت
برگشتی و یه بارم پا تو مهمونیها نذاشتی،ولی این دفعه دیگه نمیشه. این مهمونی رو باید باشی
:+ولــــــی مــــــــامــــان....
:_ولـــی و امــا نداره،همین که گفتم.
دلمـ میخواهد ضجه بزنم.
به طرف اتاقم میروم،با قدم هایی محکم و مشت های گره کرده،چشمانم را روی هم فشار
میدهم،تا اشک ها،مجال بیرون آمدن پیدا نکنند.
در را پشت سرم میبندم،دستم را روی دهانم میگذارم تا صدای تنهایی و مظلومیتم،به گوش
هیچکس نرسد. آرام،در خودم میشکنم...
کمی که میگذرد،ریختن اشک ها بار سنگینی از دوشم برمیدارد. اینطور نمیشود،باید با عمو
مشورت کنم. باید راه حلی برای این مشکل پیدا کنم.
لپ تاب را روشن میکنم،عمو این موقع روز،سرکار است و دلم نمیخواست مزاحمش شوم. اما
چاره ای نیست،تنها هم فکری های او میتواند از این باتلاق نجاتم دهد.
شالم را سرم میکنم. این هم از آموزه های عمو است،قبل از استفاده از وبکم حتی برای دیدن
عمو،حجاب،الزامی است.
بوق اول،بوق دوم،منتظرم عمو جواب بدهد،بوق سوم و صدای عمو به گوش میرسد:جانم؟
تصویرش در قاب مانیتور ظاهر میشود.
با دیدن چهره ی مهربانش،خفته ی بغض،مار بیشتر گلویم را چنگ میزند.
:_سلامـ عمو
:+سلام خاتون،چطوری؟چی شده این وقت روز یاد ما کردی؟
:_ببخشید عمو،میدونم سر کار هستین،ولی..
:+گریه کردی؟
:_گریه؟؟.....نــــــــه
:+چشمات چرا این همه پف کرده؟
دیگر نمیتوانم خودم راکنترل کنم، دست هایم را جلوی صورتم میگیرم و گریه میکنم.
عمو با نگرانی داد میزند:نیــکی...نیکی تو رو خدا،چی شده؟؟ نیکــی مردم از نگرانی...نیکـــی؟؟
☘
🌹☘
🌹🌹☘
🌹🌹🌹☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
#مسیحاےعشق
#پارت_چهلسوم
باید حدس میزدم...
:+نه مامان،من شرمنده امـ نمیتونم بیام.
بلند میشوم،صدای مامان میخکوبم میکند.
:_حرف من هنوز تموم نشده نیکی
با صدایم التماسش میکنم:مــــامــــــان
:_گفتم بشین...
لحن محکمش مجبورم میکند به اطاعت،مینشینم
دوباره با لحن مهربان،حرفش را از سر میگیرد،دلم میخواهد سرم را به دیوار بکوبم.
:_نیکی جان،کجای اسلام مهمونی رفتن گناه شده،ها؟
:+مامان،مهمونی داریم تا مهمونی،خودتون میدونین مهمونی های شما...
حرفم را قطع میکند؛
:_مهمونی های مــــا؟خودت که تا چند وقت پیش، پای ثابت این مهمونی ها بودی...
تا کِی میخواهد گذشته ی سیاهم را به رویم بیاورد؟سعی میکنم خشم صدایم را کنترل
کنم:مامان
:_نیکی من این دفعه دیگه کوتاه نمیآم،الان بیشتر از دو ساله تو از پیش اون عمووحیدت
برگشتی و یه بارم پا تو مهمونیها نذاشتی،ولی این دفعه دیگه نمیشه. این مهمونی رو باید باشی
:+ولــــــی مــــــــامــــان....
:_ولـــی و امــا نداره،همین که گفتم.
دلمـ میخواهد ضجه بزنم.
به طرف اتاقم میروم،با قدم هایی محکم و مشت های گره کرده،چشمانم را روی هم فشار
میدهم،تا اشک ها،مجال بیرون آمدن پیدا نکنند.
در را پشت سرم میبندم،دستم را روی دهانم میگذارم تا صدای تنهایی و مظلومیتم،به گوش
هیچکس نرسد. آرام،در خودم میشکنم...
کمی که میگذرد،ریختن اشک ها بار سنگینی از دوشم برمیدارد. اینطور نمیشود،باید با عمو
مشورت کنم. باید راه حلی برای این مشکل پیدا کنم.
لپ تاب را روشن میکنم،عمو این موقع روز،سرکار است و دلم نمیخواست مزاحمش شوم. اما
چاره ای نیست،تنها هم فکری های او میتواند از این باتلاق نجاتم دهد.
شالم را سرم میکنم. این هم از آموزه های عمو است،قبل از استفاده از وبکم حتی برای دیدن
عمو،حجاب،الزامی است.
بوق اول،بوق دوم،منتظرم عمو جواب بدهد،بوق سوم و صدای عمو به گوش میرسد:جانم؟
تصویرش در قاب مانیتور ظاهر میشود.
با دیدن چهره ی مهربانش،خفته ی بغض،مار بیشتر گلویم را چنگ میزند.
:_سلامـ عمو
:+سلام خاتون،چطوری؟چی شده این وقت روز یاد ما کردی؟
:_ببخشید عمو،میدونم سر کار هستین،ولی..
:+گریه کردی؟
:_گریه؟؟.....نــــــــه
:+چشمات چرا این همه پف کرده؟
دیگر نمیتوانم خودم راکنترل کنم، دست هایم را جلوی صورتم میگیرم و گریه میکنم.
عمو با نگرانی داد میزند:نیــکی...نیکی تو رو خدا،چی شده؟؟ نیکــی مردم از نگرانی...نیکـــی؟؟
باید مراعات کنم،باید حواسم به غربتش باشد،باید یادم بیفتد کیلومترها از من دور است و گریه
ی من میتواند ویرانش کند. دست هایم را از صورتم برمیدارم و اشک هایم را پاک میکنم،عمو با
نگرانی به تصویرم خیره شده. صدای باز شدن در،میآید و بعد صدای نفس نفس زدن کسی و
حرف های بریده بریده اش.
:_چی شده....وحیـــد....صدات...کل ساختمونو... برداشته...
☘
🌹☘
🌹🌹☘
🌹🌹🌹☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
❗گاهی در توجیه کارهایمان می گوییم:
اکثر مردم همین کار را می کنند پس خوبه!
ولی اگر به کلمه ی اکثرالناس در قرآن نگاه کنیم می بینیم:
👈✖ لایعلمون(نمی دانند)
👈✖ لایشکرون (شکرگزاری نمی کنند)
👈✖ لایومنون (ایمان نمی آورند)
و کلمه ی اکثرهم:
👈✖ فاسقون (فاسقند)
👈✖یجهلون (جهل می ورزند)
👈✖ معرضون (روی برگردانند)
👈✖ لایعقلون (اندیشه نمی کنند)
👈✖ لایسمعون (نمی شنوند).
اما بندگان صالح از افراد اندک میباشند که خدای بلندمرتبه فرمود:
👈✔و قلیل من عبادی الشکور
(اندکی از بندگانم سپاسگزارند)
👈✔و ما آمن معه الاقلیل
(و همراه او جز عده ای قلیل ایمان نیاوردند)
وقلیل من الاخرین و....
"زیاد بودن" معیار بر حق بودن نیست.
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو! (اسراء آیه23)
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
1_13042994.mp3
2.34M
آدما باهم متفاوتاند ✅
قضاوت ممنوع ❌
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ملاقات با حضرت عزرائیل
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهشصتدوم
به ابن زياد خبر مى دهند كه عدّه اى از دوستان امام حسين(ع)، براى يارى امام به سوى كربلا حركت كرده اند. او به يكى از فرماندهان خود به نام زَجْر، مأموريّت مى دهد تا همراه با پانصد سوار به سوى "پل صَراه" برود و در آنجا مستقر شود.200
زيرا هر كس كه بخواهد از كوفه به كربلا برود، بايد از روى اين پل عبور كند.
اين پل در محاصره نيروها درمى آيد و از عبور كردن افرادى كه بخواهند به يارى امام حسين(ع) بروند، جلوگيرى مى شود.
آيا كسى مى تواند براى يارى امام حسين(ع) از اين پل عبور كند؟ آرى، هر كس مثل عامِر شجاع و دلير باشد مى تواند از اين پل عبور كند.
او براى يارى امام حسين(ع) به سوى كربلا مى رود و به اين پل مى رسد. او مى بيند كه پل در محاصره سربازان است، امّا با اين حال، يك تنه با شمشير به جنگ اين سربازان مى رود وسربازان ابن زياد چون شجاعت او را مى بينند، فرار مى كنند.
آرى عامِر براى عقيده مقدّسى شمشير مى زد و براى همين، همه از او ترسيدند و راه را براى او باز كردند و او توانست از پل عبور كند.
خبر عبور عامِر به ابن زياد مى رسد. او دستور مى دهد تا نيروهاى بيشترى براى مراقبت از پل فرستاده شوند و در مسير كربلا هم نگهبانان زيادترى قرار گيرند تا مبادا كسى براى يارى امام حسين(ع) به كربلا برود و يا كسى از سپاهيان كوفه فرار كند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef