کسانی که برای هدایت دیگران
کار میکنند به جای مردن شهید
میشوند | #علیرضاپناهیان🌱
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#امام_زمان #اربعین #امام_حسین
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
✅ خاصیت خوب فتنه ها
✍رسول خدا(ص) فرمودند:
در آخرالزمان از فتنه بدتان نیاید؛ زیرا آن فتنهها منافقان را [رسوا و] نابود میکند.
📚کنزل العمال، حدیث 3170
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فیلم | ای برادر شهیدم راهتو ادامه میدم...
وداع با پیکر شهید بسیجی، محمد رسول دوست محمدی در حرم مطهر امام رضا علیه السلام
یه کانالی کاملا #امامرضائی هیچ مطلبی جز مطلب #امامرضائی گذاشته نمیشه
عاشق #امامرضا عليه السّلام هستی عضو شو
اینم #لینکش👇👇👇
عاشقانه امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#عاشقانهامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
#چراغ_سر_قبر_زهرا_کجایی
هزار جمعۀ بی تو گذشته از عمرم
هزار سال پیاپی دچار تاخیری
شبیه کودک زاری شدم که در بازار،
تو دست گمشده ها را مگر نمی گیرى
#این_جمعه_هم_گذشت ...
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
#مسیحاےعشق
#پارت_سیصدپنجاهدوم
﷽
می دونم به چی فکر می کنین... اما من فقط بغض خودمو این شبا پشت این در خالی کردم...به
حرفایی که میزدین ربطی نداشت..
عمو سر تکان می دهد.
:_باشه...من که چیزی نگفتم...مسیح بعد اینکه من رفتم حواست بیشتر از این حرفا به نیکی
باشه.
این چند روز خیلی مردونگی کردی...میدونم چقدر سختته که کنارش باشی؛کاملا درک می کنم
ولی لطفا همینجوری بی توقع پیشش باش..
از تمام حرف های عمو فقط بخش اولش در گوشم زنگ می خورد"بعد از اینکه من رفتم"..
واهمه تمام وجودم ر ا می گیرد.
اگر عمو برود...پس نیکی....
ترسم را به زبان می آورم
:+برید؟کجا برید؟
:_میدونی یه هفته است بابا رو تنها گذاشتم؟می دونم باید باشم..
ولی خب نیکی خداروشکر الان تو رو داره... مامان و بابات هستن...ولی بابا اونور تنهای
تنهاست...
خودت می دونی وضعیتش و نفس های یکی درمیونش رو...باید پیشش باشم...
:+پس نیکی....؟؟؟
:_خیالم راحته چون تو هستی...فقط آدرس یه سایتو بهت میدم؛هرشب یه مداحی ازش دانلود
کن و واسه نیکی بذار...
:+آخه عمو....
شانه ام را فشار می دهد:جون تو و جون نیکی...قول مردونه بده
عمو تو دیگر چرا؟
تو که می دانی من چند وقتی است تماما و منحصرا قلبم برای نیکی می زند.
مراقب او بودن جزئی از من و سلول هایم شده.
قول از من نخواه...
که هنوزم بابت قول قبلی از دست خودم عصبانیم....
من مرد چنین میدان هایی نیستم.....
*نیکی*
سه ماه گذشت.
سه ماه از روز تلخ رفتنت گذشت بابا!
سه ماه است که نیستی و نیکی ات،یتیم شده.
بابا ، سه ماه است که دخترت تحمل روضه ی سه ساله را ندارد.
بابا،سه ماه گذشت!
می گفتند خاک سرد است،دوری محبت را کم می کند،فراموش می کنی!
اما چرا هنوز کوه داغت به همان بزرگی است؟
نمی گویم هنوز هم مثل روز اول،غصه دارم...
اما خب...
دلتنگی دخترت را از پا درآورده.
اگر از حال ما جویایی،خوبیم!
الحمدلله.
خدا را داریم و مسیح را..
مسیح که هست؛خیالم از همه چیز راحت است.
بودنش،نه که رفتن تو را از یادمان ببرد.
اما حضورش،دلگرمی است.
پشتوانه است.
مامان هم خوب است.
گریه نمی کند.
مثل همیشه،همانی است که تو دوست داشتی.
یک زن موقر و مغرور و محکم.
هنوز هم گریه نمی کند.
فقط بعضی شب ها؛صدای اشک هایش را از پشت در اتاقش می شنوم.
عمو و زن عمو هم هستند.
بعضی شب ها می آیند و سکوت خانه را می شکنند.
مانی هم که برادرانه کنارم ایستاده.
بودنشان بابا،حالمان را بهتر کرده.
صدای قارقار کلاغ ها می آید.
سرم را بلند می کنم و نگاهی به آسمان می اندازم.
مسیح از کنار بابا بلند می شود و کنارم می ایستد:من برم تو ماشین؟
فاتحه خواندن را یادش داده ام.
همان شب های اول که عمو برگشت؛مسیح پرسید برای آرامش بابا چه کاری می تواند بکند؟
من هم سوره ی حمد و توحید را یادش دادم.
نگاهش می کنم و لبخندی می زنم:منم الان میام .
با نگاه رفتنش را تعقیب می کنم.
سه ماه است که هم پای من مشکی به تن کرده؛دویده؛گریه کرده...
مردانگی اش را با جان و دل ثابت کرده.
آنقدر با لبخند نگاهش می کنم تا دور شود.
به طرف بابا برمی گردم.
برایت از دامادت بگویم بابا؟ از اینکه خودش را بیشتر از قبل در قلبم جا کرده؟بگویم بابا از
دامادت؟
:_تسلیت می گم
از شنیدن صدای مردانه اش شوکه می شوم.
مطمئن نیستم از شناخت صدا و لحنش...
برمی گردم.
خودش است.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
#مسیحاےعشق
#پارت_سیصدپنجاهیکم
﷽
می دانم رفتارم متناسب با مجالس عزاداری رسمی نیست اما من هم دل دارم.
دلی که تا مرز انفجار رسیده.
:_مامان شب اول رو کنارش بودم... نذاشتم تنها بمونه.
مامان خاک های دور و برش رو خودم صاف کردم.با همین دستام.
سرم را بلند می کنم و دست هایم را نشانش می دهم.
هنوز گریه نمی کند؛اما صورت من خیس خیس است.
:_مامان صورتشو دیدی؟به خاطر عمل سرشو شکافته بودن...
دیدی؟
ندیدی؟
من دقیق دیدم.
از این بالای پیشونیش تا پس سرش جای بخیه بود...
زن عمو کنارم می نشیند و با بی طاقتی دست دور گردنم می اندازد و گریه می کند.
گوشه ی چشم های مامان چین افتاده اما هنوز مانده تا گریه کند.
:_یادته مامان پای من که شکسته بود طاقت نداشت ببینه؟
من چجوری دیدمش؟من چرا طاقت آوردم؟
مامان ببین...
دیگه بابا نیست...دیگه منم و خودت..دیگه بابا نیست... رفته....برای همیشه...
دیدار به قیامت که میگن شنیدی؟
دیدار ما با بابا موکول شد به قیامت...
قطره اشک اول مامان روی دستم می افتد.
با ناباوری نگاهش می کنم.
قطرات دوم سوم سریع تر می ریزند.
تمام شد!
به هدفم رسیدم.
اگر مامان اشک نمی ریخت،بدون شک دق می کرد.
زن عمو مامان را بغل می کند و هر دو با صدای بلند گریه می کنند.
بلند می شوم.
برای گریه کردن مامان؛خودم را نابود کردم و قلبم را ویران....
به طرف اتاقم می روم.
باید غسل مس میت کنم.
بغل کردن و بوسیدن بابا،برای بار آخر
*مسیح*
یک هفته از مرگ عمو می گذرد.
فردا مراسم هفتم عموست.
این هفت روز با گریه های گاه و بی گاه نیکی گذشت.
با غصه هایی که به قلبم هجوم می آورد و چاره ای برایش نداشتم.
با رفت و آمد مدام مهمان ها.
با گریه و گاهی سکوت زن عمو...
با دوندگی های من و بیشتر مانی،برای برگزاری مرتب مجالس.
و عجیب تر از همه با دورهمی های آخر شب نیکی و عمووحید؛و حضور من پشت در اتاق...
با قصه ها و بهتر بگویم؛مرثیه خوانی های عمووحید و گریه های نیکی و صد البته من...
حرف های عمووحید،دل سنگ مرا هم آب کرده.
بغض هایم را شب ها پشت در اتاق نیکی با صدای دل نشین عمووحید خالی می کنم.
اما حرف هایی که امشب می زند؛این صدای ضجه ی نیکی و دست من که از شدت غصه مشت
شده،عجیب تر از هر شبی است.
صدای گریه ی نیکی کم کم پایین می آید.
صدای عمووحید هم قطع می شود.بلند می شوم و اشک هایم را پاک می کنم.
به انتظار عمو می ایستم.
هر شب همین بساط است.
عمو صبر می کند تا نیکی بخوابد و بعد از اتاق بیرون می آید.
خیالم را با یک جمله ی "خوابید"راحت می کند و بی هیچ حرفی به طرف اتاق هایمان می رویم.
اما امشب ماجرا متفاوت است.
عمو بیرون می آید و آرام در اتاق را می بندد.
:_خوابید...
می خواهد برود که صدایش می زنم:عمو؟
بر می گردد.
در تاریک روشن راه رو؛اشک هایش برق می ز نند.
:+عمو حرفایی که امشب گفتین؛دروغ بود دیگه,مگه نه؟
لبخند محوی روی لب هایش می نشیند.
:_کدوم حرفا؟
سعی می کنم دست مشت شده ام را کنترل کنم.
:+همین حرفایی که راجع این دختربچه ی سه ساله به نیکی می گفتین...همین شعرایی که
خوندیدن..
لبخندش عمیق اما غمگین می شود
:_کاش دروغ بود مسیح...کاش....
:+ولی آخه... چطور ممکنه؟این همه بی رحمی در حق یه خونواده...اصلا اون حرف هایی هم که
راجع در و دیوار و اون خانم گفتین...
حس می کنم انگشتانم داخل دستم فرو می روند.
عمو دست روی شانه ام می گذارد
:_میفهممت مسیح ولی همه ی اینا واقعیته...می خوای بیشتر راجعبش بدونی؟
به شدت گردنم را می چرخانم
:+نه نه اصلا....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸