#سلام_امام_زمانم
مولایم مهدی جان
در خانــه هاے خویش چہ راحتــــ نشسته ایم
اما زدے تو خیمـہ بہ صحـــرا...حلال کن....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
به حضرت زهرا سلام الله علیها
و امیرالمؤمنین علیه السلام
يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🦋🦋
يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
4_5868689711786100317.mp3
1.79M
🔸ترتیل صفحه 74 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام ماهور
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
074-aleemran-ta-1.mp3
3.62M
074-aleemran-ta-2.mp3
3.45M
#کتابدا🪴
#قسمتسیصدهجدهم🪴
🌿﷽🌿
این سکوت مرا به یاد روزهای بلند و داغ تابستان سال های قبل می انداخت.
بعد از ناهار همه زیر کولرهای گازی یا پنکه سقفی می خوابیدند.
اما ما وسیله خنک کننده ایی نداشتیم، بعضی روزها که هوا خیلی
گرم و خشک می شد، بابا برای اینکه ما را خنک کند، توی لگن
گاه می ریخت. با آب گاه ها را خیس میکرد بعد لگن را جلوی
پنکه می گذاشت تا باد به کاه خیس بخورد و هوا را مرطوب و
خنک کند بعضی وقتها هم پارچه ایی خیس می کرد و روی پنکه
می انداخت. اما پارچه زود خشک می شد و افاقه نمی کرد. من که
اصلا عادت نداشتم ظهرها بخوابم، یواشکی جلوی در می آمدم و
توی کوچه سرک می کشیدم. توی آن گرما پرنده پر نمی زد. از
سکوت و خلوتی کوچه می ترسیدم و زود در را می بستم. دا
همیشه ما را از بچه دزدها که توی کوچه های خلوت می گردند،
ترسانده بود. حالا این همان فضا بود. نمی دانم چقدر گذشت، بچه
ها دیگر خسته شده بودند. وقتی ماشینی که مرتبه مردم را می برد،
تخلیه می کرد و برمی گشته سررسید سوار شدیم و به مسجد
برگشتیم.
آنجا هم نمی دانم دستم به چه کاری بود که صدای بلندی مرا متوجه
خودش کرد، سیر بلند کردم. پسر نوجوان ریزنقشی دم مسجد
صدایش را بالا برده بود و سعی داشت بقیه را توجیه کند، می
گفت: توی خطوط نیروها از تشنگی توی فشارند. آب لجن
میخورند، آب برسونید خطوط
جلوتر رفتم. احساس کردم قیافه اش برایم آشناست. همین طور که
به ذهنم فشار می آوردم، ببینم او را کجا دیده ام، از خودم می
پرسیدم: این بچه از کجا میدونه توی خطوط آب ندارند! یک دفعه
یادم آمد این بهنام محمدی از فامیل های عمو شنبه است. هر وقت
به خانه آنها می آمد، شیطنت هایش همه کوچه را خبردار می کرد.
به پشت بام ما هم سرک می کشید و با سگی که آنجا بسته بودیم،
بازی می کرد خیلی تعجب کردم، خیلی لاغر و درب و داغان شده
بود. چهره اش را آفتاب سوزانده و موهایش بلند و ژولیده شده بود.
گفتم بهنام تو اینجا چی کار می کنی؟ نگاهی به من کرد و جوابی نداد. انگار مرا نشناخته بود. گفتم:
یادت نیست هر وقت خونة عمو شنبه می آمدی، پشت بام ما هم
پیدات می شد و با کارهات صدای همه رو در می آوردی؟
خندید و مرا به یاد آورد، گفت: سگ تون چی شد؟ گفتم: هیچی،
حتما اون هم مثل ما آواره شده دیگه بعد پرسیدم: جریان چیه؟ الان
چی میگفتی؟ مگه تو خطوط می روی؟
با ناراحتی گفت: آره. من با بچه های مدافع می رم خط چند روز
پیش افتادیم تو محاصره صبح تا عصر تونسنیم خودمون رو بیرون
بکشیم. بچه ها به من گفتن و تو ریزه و زبلی، برو اره آب پیدا
کن. با بدبختی اومدم آب پیدا کردم. ولی خب آبی کثیف بود. چاره
نداشتم همون رو بردم. بچه ها با خوشحالی خوردند ولی بعدش
همه به استفراغ و بیرون روی
نزدیکی های غروب هر جوری بود از محاصره دراومدیم و از
دستشون فرار کردیم، ولی که داشتم از تشنگی تلف می شدیم.....
خیلی این در اون در زدیم تا بالاخره تو مسجد یه حوض آب پیدا کردیم.
اما چه آبی، اون قدر مونده بود که روش جلبک گرفته بود. جلبکها
کنار زدیم. سرمون رو تو حوض فرو بردیم و تا تونستیم از اون
آب لجن گرم خوردیم لکه ها تو دهنم می اومد، حالم به هم می
خورد. همه مون همین وضع رو داشتیم. بعدش سر بیرون آوردیم ولی عطشی مون از بین نمی رفت. دوباره از همون آب می خوردیم......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef