eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷مهدی شناسی ۱۵۹🌷 🔹زیارت آل یاسین🔹 🌹السلام علیک یا بقیت الله فی ارضه 🍃سلام برتو ای یادگار ماندگار خداوند در زمینش 🍃واژه بقّیة از باب بقاء به معنای پایندگی و ثبات چیزی بر حال نخستین خود می باشد ، و آن ضدّ فناء است که نابودی و ناپایداری است. همچنین آنچه از چیزی برجای مانده باشد بقیه آن می نامند . 🍃ترکیب « بقیة الله» در قرآن کریم و روایات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) به کار رفته است. در قرآن این اصطلاح فقط یک بار در داستان حضرت شعیب (علیه السّلام) یاد شده ، پس از آنکه شعیب (علیه السّلام) قوم خویش را از کم فروشی و فساد در زمین نهی می کند، چنین می فرماید: ( بَقِیَّةُ اللهِ خَیرٌ لَکُم أِن کُنتُم مُؤمِنِینَ)( سوره هود: آیه 86. )؛ آنچه را که خداوند [ در ازای چشم پوشی از منافع دنیوی نامشروع ] برایتان باقی می گذارد ، برای شما بهتر است – یا خیر محض است- [ نسبت به آنچه بر اثر کم فروشی یا فساد به دست می آوردید]اگر ایمان داشته باشید. 🍃بعضی در تفسیر آیه چنین گفته اند: اینکه خداوند نعمتش را برایتان پاینده سازد ، از کم فروشی شما بهتر است . و برخی گفته اند : اطاعت خداوند از گردآوری دنیا بهتر است. 🍃 امّا در احادیث و ادعیه و زیارات عنوان « بقیة الله » بسیار به کار رفته که مقصود از آن خلفای الهی و انبیاء و ائمّه (علیهم السّلام) هستند که خداوند آنان را در زمین باقی و پایدار ساخته تا مردمان را هدایت کنند ، بلکه ایشان خود سبب بقای دنیایند. 🍃یا اینکه مقصود اوصیاء و ائمّه اند که بازماندگان و یادگاران انبیاء در امّت هایشان می باشند، چنانکه در یکی از زیارت های آن حضرت است: « اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِِیَّةَ اللهِ مِن أَولِیآئِهِ وَ حُجَجِهِ» وشاید وجه این تسمیه آن است که امامان (علیهم السّلام) از نور خداوند آفریده شده اند و آیینۀ تمام نمای صفات اویند ، و سایۀ حضرت حق بر زمین می باشند که گویی بخش باقیمانده از او هستند، جز اینکه او خالق است و ایشان مخلوق ، و او منزّه از صفات و حالات ممکنات است. 🦋🦋🦋🦋🔹🦋🦋🦋🦋 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
شب قشنگتون بخیر 🦋🌻 🌟✨🌙🌟✨🌙🌟✨🌙
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 🦋🌹💖🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🥀🍂 ❤️❤️❤️❤️❤️
عزیز دیدنت را بهانه بسیار داریم اما بها نه کلاس اول خواندیم ” آن مرد در باران آمد ” اکنون می فهمیم تا آن مرد نیاید باران نخواهد آمد … اللهم عجل لولیک الفرج ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ صراط مستقيم در قرآن (1⃣) ✅💐 مسیر سعادت و قرب الهی 💐✨ مقصود از راه راست يا همان «صراط مستقيم» كه بارها در قرآن كريم به آن اشاره شده است، چيست؟ 💐✨ كدام راه و مسير است كه می‌تواند انسان را به خوشبختی و سعادت و قرب الهی و كمال وجودی‌اش رهنمون سازد؟ 💐✨ اين صراط چيست كه يک مسلمان حداقل در هر روز هفده بار از پروردگارش تمنا می‌كند كه او را به آن سو و جهت هدايت كند: 💐💫 اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (آیه 6 سوره فاتحه) ما را به راهِ راست راهنمایی کن! ✅💐 قرآن كريم در مواضع متعددی بحث صراط مستقيم را پيش كشيده است و برای آنكه با حقيقت اين موضوع آشنا شويم چاره‌ای جز تمسک به قرآن و تفاسير اين كتاب الهی نداريم. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
مسجد تقریبا خالی شده است... هیچکس نیست. آرام چادر را درمیآورم و به فهیمه میدهم. :+ممنــون :_اگــه دوس داری پیشت بمونه :+نه،ممنون. راستی حرفات خیلی قشنگ بود،مرسی که وقت گذاشتی :_عزیزدلــم،اگــه بازم کارم داشتی بیا همینجا،موقع اذان اینجام. :+ممنون،خداحافظ :_خداحافظ آرام و با طمأنینه از ساختمان خارج میشوم،ســر ظهــر است و همه جا خلوت است... میخواهم از مسجد خارج شوم کـه نگاهم به آخوندی می افتد که با دوستانش از ساختمان مسجد خارج میشود، چقدر قیافه اش آشناست... چقدر شبیه سید جواد استــ ...چشم تیز میکنم،خودش است.. پس او طلبـــه بوده است... دوستانش هم شبیه خودش هستند،هم سن و سال او،با تیپ های شبیه او،فقط او عبا و عمامه دارد و آن ها نــه.. دوستانش سر به ســرش میگذارند،عمامه ی مشکی اش را مرتب میکند،یکی از پسرهای همراهش میگوید :سید پس کی شیرینی معمم شدنت رو میدی؟ دیگری جوابش را میدهــد:گذاشتــه با شیرینی عروسیش بده. و همه میخندد،به خودم میآیم،من هم لبخند روی لبم نشسته. از مسجد بیرون می آیم،چقدر جمع دوستانه شان صمیمی بود... یعنی مذهبی ها،خشـــــک و بی روح نیستند؟؟ حــرف های فهیمه را با خودمـ مرور میکنم،به عشق خدا،برای خدا.... ناخودآگاه دست می برم و شالم را جلــو میکشم، موهایم بیرون نبود،خدارا شکــــــر ❤ با صــــدای تلفـن از جا میپرم،دو روز است کـه از فاطــمه بی خبرم. صــدای گــرفتــه ی فاطــمـــهـ در گوشم میپیچید؛ :_الـــو نیکی؟ :+فاطــمـــه؟خودتی؟سلام،کجایـــی پس تو؟ تلخ میخندد؛ :+تــو خوبی؟چرا چیزی نمیگی فاطمه؟چیزی شده؟ چـرا صــــــداتـــــ گــرفـــــتـــه؟ صدای بغض دارش در ســـــرســــرای گوشم میپیچد مثل خواهــر نداشته ام دوستش دارم و غصـه اش ناراحتم میکند. :_نیکــــی....پــدربزرگـــــم....پدربزرگم فوت کرده.. و پشت بندش گــریه میکند. من هم گریه ام میگیرد. :+فاطــمــه،عزیزم،خدا رحمتشون کـنه،کجایی تو؟ :_خونـه ی خودمون،میتونی بیای؟ :+آره آره حتما...زود خودمو می رسونم. کتابم را می بندم و بـه سرعت به طـرف هــال میروم،مامان مشغول تمــاشـــای یکی از سریال های ترکی است. میگویم:مامان؟ به طرفم برمیگردد. :_پدربزر گـــ دوستم فوت کرده،میتونم برم پیشش :+بــرو،فقط رسیــدی به منیــر زنگ بزن طبق عــادت معمــول،حتی نگرانی اش را به زبان نمیآورد، جمله اش مثل پتک بر سرم مینشیند: به منیر زنگ بزن.... دلم میگیرد از این همه تنهایی :_چشم به طــرف اتاقم پـرواز میکنم و اشک هایم را با سر انگشت می گیرم. مانتوی جلوبسته ی مشکی میپوشم،بلند است و پوشیده. شال مشکی ام،با خال های طالیی را سرم میکنم،لبنانی،مدل مورد عالقه ام. شماره ی آژانس را میگیرم. چادرم را داخل کیفم پنهان میکنم و از اتاق بیرون میروم. مامان نگاهش را از باال تا پایینم میگرداند و سری به نشانه ی تاسف تکان میدهد. از خانه بیرون میزنم،هوای اسفندماه،استخوان هایم را میسوزاند. بیرون از خانـهـ چادرم را ســر میکنم. آژانس جلوی پایم ترمز میکند ، سوار می شوم و آدرس خانه ی فاطمه را میدهم. خانه شان نزدیک است،هم به خانه ی ما،هم به همان مسجدی کـه همیشه میروم،از چهارسال پیش. فاطمه یک پیراهن ساده ی مشکی به تن کرده، صدای گرفته و گودی زیر چشمانش حکایت از این دارد که خیلی گریه کرده. دستش را میگیرم،لبخند کمرنگی روی لب هایش مینشیند. :_من خیلی متاسفم فاطمه جان،خدا رحمتشون کنه :+مرسی عزیزم بغض میکند. :+خیلی دوسش داشتم نیکی :_عزیزدلم فاطمه بغلم میگیرد و گریه میکند،من هم گریه ام میگیرد. سرش را از شانه ام برمی دارد. :+میخوای عکسشو ببینی؟ :_اگه ناراحتت نمیکنه فاطمه بلند میشود و چند لحظه بعد،با قاب عکسی برمیگردد. :+این مال سیزده به در پارساله،مامان بزرگ و بابابزرگ با همه ی نوه ها. پدربزرگ فاطمه،با چهره ای مهــربان و نورانی کنار مادربزرگش نشسته و نوه هایش دور و برش را گرفته اند. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
مداحی_آنلاین_تعصب_اهل_بیت_به_شیعیان.mp3
2.61M
♨️تعصب اهل بیت به شیعیان 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌹 ...! استاد اخلاق آيت الله حق‌شناس(ره): شاید کسی خيلى نماز جماعت بخواند، نمازش را اول وقت بخواند؛ ولی اگر يك کار حرام هم پيش بيايد، روى ‏گردان نباشد! اين گونه اعمال نتيجه ندارد، داداش‏ جون! خيرى در اين عبادات نيست و گناه، همه آن اعمال را از بين مى‏ برد. علت شاگردی حضرت موسى (ع) در خدمت حضرت خضر(ع) این بود که ایشان در انجام مقتضى كوشا بود ولى خضر (ع) در رفع موانع. «لاينفَعُ اجتهادٌ لا ورعَ معه»* (یعنی: تلاش و کوششی که همراه با پرهیزکاری نباشد سودی ندارد*). *(امام صادق در بحارالانوار: ١/٢٩٦/٧٠) 📙 [گزیده‌ای از کتاب ز ملک تا ملکوت ج١ ص٧٨- دروس اخلاق آیت الله حق شناس]. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی (علیه السلام) فرمودند: نجات و رستگارى در سه چيز است: پايبندى به حق، دورى از باطل و سوار شدن بر مركب جدّيت.✨ @Allah_Almighty ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
🌷 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) : 👌 سلامت ، توانایی ، فرصت ، جوانی و شادابی ات را فراموش مکن تا با آن ، آخرت را به دست آوری. 📚 امالی صدوق ص ۲۹۹ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
کانال امام حسین (_۲۰۲۱_۱۱_۱۳_۱۰_۰۸_۲۵_۴۰۴.mp3
6.95M
🎼 میگه هر کسی که سامرا رفته آقا کرمش به مجتبی رفته💐💐💐 🎙 سید رضا نریمانی 🌸 (ع) ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
امروز پنجشنبه دوم محرّم است و آفتاب سوزان صحرا بر همه جا مى تابد. سربازان حُرّ خسته شده اند و اصرار مى كنند تا فرمانده آنها امام را دستگير كند و نزد ابن زياد ببرد. حُرّ با امام سخن مى گويد و از آن حضرت مى خواهد تا همراه او نزد ابن زياد برود، ولى امام قبول نمى كند. بعضى از سربازان حُرّ به او مى گويند: "دستور جنگ را بدهيد". ولى حُرّ آنها را به ياد پيمانى كه با امام حسين(ع) بسته است، مى اندازد و مى گويد: "من پيمان خود را نمى شكنم". آنجا را نگاه كن! اسب سوارى، شتابان به اين سو مى آيد. او نزديك مى شود و مى گويد كه نامه اى از ابن زياد براى حُرّ آورده است. همه منتظرند. حالا ديگر از اين سرگردانى نجات پيدا مى كنند. حُرّ نامه را مى گشايد: "از ابن زياد به حُرّ، فرمانده سپاه كوفه: زمانى كه اين نامه به دست تو رسيد سخت گيرى بر حسين و يارانش را آغاز كن. حسين را در بيابانى خشك و بى آب گرفتار ساز، تا جايى كه هيچ پناهگاه و سنگرى نداشته باشد". او نامه را نزد امام مى آورد و آن را مى خواند و مى گويد: "بايد اين جا فرود آييد". اين جا بيابانى خشك و بى آب است و صحرايى است صاف، مثل كف دست. صداى گريه بچّه ها به گوش مى رسد. ترس و وحشت، در دل كودكان نشسته است. به راستى، آيا اين رسم مهمان نوازى است؟ امام نگاهى به بچّه ها مى اندازد. نمى دانم چه مى شود كه دل دريايى امام، منقلب شده و اشك در چشمان او حلقه مى زند. آن حضرت به آسمان نگاهى مى كند و به خداى خود عرض مى نمايد: "بار خدايا! ما خاندان پيامبر تو هستيم كه از شهر جدّ خويش آواره گشته ايم و اسير ظلم و ستم بنى اميّه شده ايم. بار خدايا! ما را در مقابل دشمنانمان يارى فرما". امام به حُرّ مى فرمايد: "پس بگذار در سرزمين نينوا فرود آييم". گويا ما فاصله اى تا منزلگاه نينوا نداريم. امام دوست دارد در آنجا منزل كند، امّا حُرّ قبول نمى كند و مى گويد: "من نمى توانم اجازه اين كار را بدهم. ابن زياد براى من جاسوس گذاشته است و بايد به گفته او عمل كنم". امام به حُرّ مى گويد: "ما مى خواهيم كمى جلوتر برويم". حُرّ با خود فكر مى كند كه ابن زياد دستور داده كه من حسين(ع) را در صحراى خشك و بى آب فرود آورم. حال چه فرق مى كند حسين(ع) اين جا فرود آيد يا قدرى جلوتر. كاروان به راه مى افتد و لشكر حُرّ دنبال ما مى آيند. ما از كنار منزلگاه نينوا عبور مى كنيم. كاش مى شد در اين جا منزل مى كرديم. اين جا، آب فراوانى است و درختان خرما سر به فلك كشيده اند، امّا به اجبار بايد از اين نينوا گذشت و رفت. همه مضطرب و نگران هستند كه سرانجام چه خواهد شد. بعد از مدّتى، حُرّ نزد امام مى آيد و مى گويد: ــ اى حسين! اين جا بايد توقّف كنى. ــ چرا؟ ــ چون اگر كمى جلوتر بروى به رود فرات مى رسى. من بايد تو را در جايى كه از آب فاصله داشته باشد فرود آورم. اين دستور ابن زياد است. نگاه كن! سپاه حُرّ راه را بر كاروان مى بندد. امام نگاهى به اطرافيان خود مى كند: ــ نام اين سرزمين چيست؟ ــ كربلا. نمى دانم چه مى شود؟ امام تا نام كربلا را مى شنود بى اختيار اشك مى ريزد و مى گويد: "مشتى از خاك اين صحرا را به من بدهيد". آيا مى دانيد امام خاك را براى چه مى خواهد؟ امام اين خاك را مى بويد و آن گاه مى فرمايد: "اين جا همان جايى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)درباره آن به من خبر داده است. يارانم! اين جا منزل كنيد كه اين جا همان جايى است كه خون ما ريخته خواهد شد". آرى! اين جا منزلگاه ابدى و سرزمين موعود است. آن گاه امام خاطره اى را براى ياران خود تعريف مى كند. آيا تو هم مى خواهى اين خاطره را بشنوى؟ امام مى فرمايد: "ياران من! با پدر خويش براى جنگ با لشكر معاويه به سوى صفيّن مى رفتيم، تا اينكه گذر ما به اين سرزمين افتاد. من ديدم كه اشك در چشمان پدرم نشست و از ياران خود پرسيد كه نام اين سرزمين چيست؟ وقتى نام كربلا را شنيد فرمود: اين جا همان جايى است كه خون آنها ريخته خواهد شد. زمانى فرا مى رسد كه گروهى از خاندان پيامبر در اين جا منزل مى كنند و در اين جا به شهادت مى رسند". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
📕 آیا مۍخواهید اثرات گناهان از بین برود...؟ 🔻 نسخه اۍ به شیعیانشان مے دهند ڪه بسیار ساده است ایشان مۍفرمایند؛ ❐اگر مے خواهے از بین برود را نگه دار و از چیزۍبه دیگران ... ❐از آزمایشات الهے, دلخورۍ ها ... دل گرفتگے ها.,. ناراحتے ها....و بلاهایۍ ڪه خدا برایت نازل ڪرده همه را ... ❐هرڪس هرچه پرسید ، همواره خدا را شڪر ڪن. این اثر گناهان را پاک مے ڪند... 📚 ڪتاب اثر گناهان‌ 🌿استاد انجوے نژاد ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
💠👌 ناب امروز 🤔 *❓چرا قرآن، غيبتِ ديگران را به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه كرده است؟❓* 👈دلائل متعدّدى براى اين تشبيه قرآن بيان شده است: « *أيُحِبُّ أحدكم أن يأكل لحم أخيه مَيتاً*»(سوره حجرات، ایہ۱۲ 👈1- مُرده، روح ندارد تا از خود دفاع كند و شخصى هم كه مورد غيبت قرار مى ‏گيرد، حضور ندارد تا از خود دفاع كند. 👈2- غيبت، ريختن آبرو است و آبرو كه رفت، قابل جبران نيست. همان‏گونه كه گوشت مرده، اگر كنده شود، قابل جبران نيست. اگر مالى گم شود، قابل جبران است امّا آبرو كه رفت، ديگر جبرانش شبيه محال است و تفاوتى هم نمى ‏كند كه به قصد جدّى باشد يا از روى شوخى و مزاح، زيرا در هر دو صورت، آبروى طرف مى‏ ريزد. 👈3- گوشت به تدريج رشد مى‏ كند ولى يكباره خورده مى‏ شود، آبرو هم به تدريج پيدا مى‏شود ولى غيبت كننده يك مرتبه آن را مى برد ‏ *انسان سالها زحمت كشيده تا وجهه و آبرويى كسب كرده است و شما با غيبت كردن، نتيجه زحمات او را نابود مى ‏كنيد.* 🤔😔⛔ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‍‌‌┈•••🍃🌸🍃•••┈ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: سه چيز است كه اگر مردم آثار آن را مى‏دانستند، به جهت حريص بودن به خير و بركتى كه در آنها هست، به قرعه متوسل مى‏شدند: اذان نماز، شتاب به نماز جماعت و نماز در صف اول.✨ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯾﮑﻪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ. ﺍﻭﺑﺎﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﯿﺰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ . ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺩ , ﻣﻌﻠﻢ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ؟ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻤﺎ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ . ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﯿﮑﺎﺭﺩ . ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ گفت:خانم این دست شماست. ﻣﻌﻠﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﭘﯿﺶ ﺍﻭ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺑﮑﺸﺪ ..ویکتور هوگو میگوید: ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺒﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺿﻌﯿﻔﺘﺮﯾﻦ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻫﺎ ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . . ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ ، ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ، ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر فاطمه، نور هدی✨💖 سبزترین باغ بهار خدا💖 با تو دل از غصه رها می شود🌸 پاکتر از آینه ها می شود🌸 ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)💖🌸 آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)💖🌸 فرخنده میلاد باسعادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام✨💖 پیشاپیش مبارک باد🌸🎊🌸 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
خدایا امروزمان گذشت فردایمان را با گذشتت شیرین کن ما به مهربانیت محتاجیم رهایمان نکن خدایا شب ما را با یادت بخیر کن...... 💖🌹🌟✨🌙🌹💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح را آغاز میکنیم با نام خدایی که همین نزدیکیهاست خدایی که در تارو پود ماست خدایی که عشق را به ما هديه داد، و عاشقی را درسفره دل ما جای داد الهی به امید تو💚 🌼🌸🌺🎋🎋🎋🎋
گاهى گریه‌ام می‌گیرد از اینکه مردم شهر چقدر راحت بدون تو می‌خندند و گاهے می‌خندم به گریه‌هایی که آنان به پاى غیر تو می‌کنند ای دلیل محکم خنده‌ها و گریه‌هایمان...!! ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🌼📹🎼 روزهای پائیزیِ جاده زیبای اسالم به خلخال؛ در منطقه جاده جنگلی؛ هشتپر ؛ استانِ گیلان👌😍 سلام‌صبحتون بخیر ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اوصاف سابقون در قرآن (2⃣) ✅💐 تعداد سابقون 💐✨ در هر امتی از امتهای پیشین، گروهی از مؤمنان در ایمان و تقوا پیشتاز بوده‌اند. قرآن کریم درباره تعداد این افراد (سابقون) می‌فرماید: 💐💫 ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ --- وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ (آیات 13 و 14 سوره واقعه) گروه زیادی (از آنها) از امّتهای نخستین‌اند --- و اندکی از امّت آخرین! ✅💐 طبق این دو آیه گروه زیادى از مقربان از امتهاى پیشین‌اند، و تنها کمى از آنها از امت اسلام می‌باشند. و این به دلیل کثرت امتهای پیشین است که موجب می‌شود مجموع پیشگامان در همه آن امتها از پیشگامان در امت اسلام بیشتر باشد. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
چهره ی فاطمه و محسن را تشخیص می دهم،کنار هم ایستاده اند. دختری نوزده،بیست ساله کنار فاطمه ایستاده. :_این کیه فاطمه؟ :+فرشته،دخترخالم،این محمدحسنه،برادر بزرگتر محسن که خب برادر منم میشه انگشت میگذارد روی پسری که از بقیه بزرگتر به نظر می رسد،بیست و سه،چهار ساله. :+اینم احسانه،برادر کوچکمون احسان هم حدودا یازده،دوازده ساله است.... فاطمه بغ کرده،باید او را از این حال و هوا دربیاورم._:چی شد که اومدی خونه؟تنــها اومدی؟ :+نه با محسن اومدم،اومدم یه دوش بگیرم،لباسامو عوض کنم . :_پس من مزاحم شدم.. :+نه بابا،این حـــرفا چیه؟؟اومدنت خیلی آرومم کرد)میخندد(خواهریم دیگه؟دوقلو؟ :_آره دیــگه. دستم را فشار میدهد،خیلی بهم ریخته است... :+فـــردا،مراسـم سومشه،مسجد محله مون،میای دیگه؟البته اگه زحمتی نیست :_معلـــومه که میام،گفتی همین مســجد ؟ :+آره،چطور؟ :_من گاهی میام اینجا واسه نـمـاز. :+جدی؟منم پنجشنبه ها و جمعه ها میرم . از سر ناچاری می خندم :_پس دیگه راستی راستی دوقلوییم. ❤ فاطمه سرش را روی شانه ام گذاشته و با هم گریه میکنیم. کسی صدایش میزند،بلند میشود،اشک هایش را پاک میکند و میگوید:ببخشید الان میام امروز،مراسم سومین روز درگذشت پدربزرگ فاطمه است. به در و دیوار مسجد خیره میشوم. اینجا برای من حکم زادگاه را دارد. فاطــمـــه با دختری به طرفم میآید.میشناسمش،همان دختری است که دیروز عکسش را نشانم داد ؛فرشته . بلند میشوم . :_نیکی جون،این دخترخالمه،فرشته. با فرشته دست میدهم،به گمانم یکی دو سالی از ما بزرگتر باشد. میگویم:خیلی از آشناییتون خوشبختم،تسلیت میگم امیدوارم غم آخرتون باشه. زیرچشم هایش،گود افتاده. لبخند کمرنگی میزند :مرسی،من تعریف شمارو خیلی از فاطمه شنیدم،ان شاء الله تو شادی هاتون جبران کنیم،زحمت کشیدید،من بازم میرسم خدمتتون. مرسی که حواستون به فاطمه هست. لبخند میزنم. فرشته میرود و با فاطمه مینشینیم. خانم ها گاهی میآیند،به فاطمه تسلیت میگویند و می روند. روح مسجد صدایم میزند،به یاد متولد شدنم.... ❤ گیجم،نمیدانم چه میخواهم بکنم.... حتی نمیدانم که با پدر و مادرم صحبت کنم یا نه... نگرانی ها و سردرگمی هایم پایان ندارد... صدای منیرخانم میآید :نیکی خانم..خانم جان تشریف بیارید شام حاضره. بلند میشوم،موهای آشفته ام را مــرتب میکنم و به طرف نهارخوری میروم. مامان و بابا پشت میز نشسته اند و منتظر من هستند.هیچکس در خانه ی ما حق تنها غذاخوردن را ندارد و تا جمع سه نفره مان کامل نشود کسی دست به میز نمی برد. روی صندلی ام مینشینم،اشتهایی به غذاخوردن ندارم. سکوت جمع و صدای قاشق و چنگال دیوانه ام میکند،با غذایم بازی میکنم. دوست دارم زودتر به اتاقم پناه ببرم،به غار تنهایی هایم مامان متوجه میشود :چی شده نیکی؟ :+اشتها ندارم مامان :_به احترام کسایی که دارن غذا میخورن باید غذات رو بخوری... :+ولی من اصال... :_حـرف نباشه نیکی بابا آرامـ میگوید:کاریش نداشته باش عزیزم،غذا خوردن که زورکی نیست و به من چشـمک میزند ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸