#متن_عربی #متن_ترجمه #صفحه_86 سوره مبارکه #نساء
#سوره_4
#جزء_5
نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه
(https://erfan.ir)
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
4_5906782631432815840.mp3
2M
🔸ترتیل صفحه 86 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام بیات
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
086-nesa-ta-1.mp3
4.93M
086-nesa-ta-2.mp3
4.04M
#کتابدا🪴
#قسمتسیصدچهلسوم🪴
🌿﷽🌿
نیروها برای جواب دادن به
آتش عراقی ها سخت در تلاش بودند، دور و برم پر از هیاهو و
سر و صدا بود، مثل اینکه دوباره چند نفری بالای دیوار رفتند.
دویدند و بازده دشمن را به رگبار بستند. نمی دانم چه مدت زمانی
گذشت و چه اتفاقاتی افتاد. فقط یادم می آید که یکی از پسرهایی که
بالای دیوار رفته بود ژ سه اش را پایین گرفت و گفت: گیر کرده
بلند شدم و ژه سه را گرفتم. به دیوار تکیه دادم. قنداق ژ-سه را
روی پایم گذاشتم و چند بار سعی کردم گلنگدن را جلو و عقب
ببرم. موفق نشدم. همین که خواستم فنداني اسلحه را جدا کنم،
صدای انفجاری شنیدم و همزمان به طرف جلو پرت شدم و با
صورت به زمین افتادم، حالت گیجي ام بیشتر شد. دیگر هیچ
صدایي را هم نمی شنیدم. فقط حس می کردم پاهایم به شدت می
لرزند. دکتر سعادت و آن دختر را دقایقی قبل در حال پانسمان
مجروحی دیده بودم، درحالی که صدایم می لرزید، داد زدم: دکتر
سعادت، دکتر سعادت
جوابی نمی آمد. اسم آن دختر را که الان یادم نمی آید صدا کردم.
خبری نشد. سعی کردم از جایم بلند شوم، نتوانستم، کمر و پاهایم
خیلی سنگین شده بودند. فکر کردم حتمأ دیوار بتنی رویم ریخته،
اما حتی نمی توانستم به عقب برگردم و ببینم چه اتفاقی افتاده هیچ
حسی توی کمر و پاهایم نبود. باز صدا کردم و کمک خواستم.
گفتم: بیاید من رو بیرون بکشید دیوار روی من ریخته، کجایید؟
بالأخره دکتر سعادت را بالای سرم دیدم. بازویش را گرفته بود.
ازش خون می آمد. اولش هرچه می گفت، نمی شنیدم. می دیدم لب
های دکتر تکان می خورد و چیزی می گوید ولی صدایی نداشت.
فکر کردم صدایش گرفته یا نمیتواند بلند حرف بزند. دکتر که
نتوانست چیزی به من بفهماند، بلند شد و رفت. دوباره صدایش
کردم. دست هایم را روی زمین گذاشتم و سعی کردم تنه ام را بالا
بیاورم. نمی شد. فقط سرم بالا می آمد. کمی که گذشت تا اندازه
ایی که وسعت دید داشتم، می دیدم دکتر سعادت و آن دختر به این
طرف و آن طرف می دوند و به مجروحین رسیدگی می کنند.
تعجب می کردم چرا کسی تلاش نمی کند، آوار را از روی من
بردارد. کم کم چیزهایی شنیدم. تازه فهمیدم گوش های من کار نمی کرده و بیچاره دكتر سعادت مشکلی در حرف زدن نداشته
دکتر سعادت دوباره بالای سرم آمد. در حالی که بازوی خونی اش
را نشان می داد. با یک حالت متاثری گفت: بین خواهر حسینی،
بازوی منم ترکش خورده
نمی دانم می خواست مرا دلداری بدهد یا با آن رأفت قلبش تحمل
مجروح شدن و سختی کشیدن را نداشت. گفتم: عیبی نداره دکتر.
من دست تون و پانسمان می کنم.
دستم را دراز کردم، باندی را که در دست داشت به من داد. هر
کاری کردم بلند شوم و دست دکتر را ببندم، نتوانستم، دکتر هم
اصلا متوجه وضعیت من نشده بود و شاید فکر کرد فقط زمین
خورده ام، گیج و منگ این طرف و آن طرف را با تعجب نگاه می
کرد. شاید از دیدن آن همه مجروح هول برش داشته بود. گفتم:
دکتر من هر کاری می کنم، نمی تونم پاشم. پاهام می لرزند و دکتر نگاه کرد و گفت: خواهر حسینی، شما
هم مجروح شدیدا کمرتون غرق خون شده......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتسیصدچهلچهارم🪴
🌿﷽🌿
دستم را به طرف کمرم بردم و رویش کشیدم دستم خیس شد و بعد
انگشتانم توی یک بافت نرم و گرمی فرو رفت. حس کردم بافت آن
قسمت بریده بریده شده. با توجه به این حال درد نداشتم، هول شدم،
فکر کردم الان با این وضع مرا از اینجا می برند. با ناراحتی
گفت: دکتر حالا چی کار کنم؟ من نمی خوام برگردم عقب، من می
خوام همین جا بمونم. چی کار کنم؟....دکتر گفت: ظاهرا همه مون باید بریم. همه مون زخمی شدیم. این
را گفت و از من دور شد. می شنیدم که حال یکی از مجروحها
وخیم است. دکتر ولی گفت: عجله کنید، این سریع باید به بیمارستان
برسه
دوباره سعی کردم تکانی به خودم بدهم. سر و سینه ام تا اندازه ایی
بالا آمد و بعد توی پره های کمرم چنان دردی می پیچید که به جای
خودم بر می گشتم. تصمیم گرفتم، پاهایم را تکان بدهم ولی بعد از
اینکه سعی کردم و فکر کردم موفق شدم، دیدم پاهایم تکان نخورده
و همان حالت روی زمین مانده اند. دوباره دکتر را صدا زدم.
پرسیدم: نمی شه زخم من رو این جا پانسمان کنید. من که درد
ندارم
گفت: نه، فکر می کنید چیزی تون نشده، ولی موضوع به نظر
مهمه
به ذهنم فشار آوردم بفهمم چطور مجروح شده ام. یادم افتاد دیوار
پشت کمرم اول لرزید و بعد من پرت شدم. پس ترکش خمپاره ایی
که به دیوار خورد و آن را تخریب کرد به من خورده است. بعد
فکر کردم ترکش چه اندازه ایی است و خمپاره چطوری دیواری به
قطر سی، چهل سانتی متری را شکافته
کمی بعد نیروهایی برای بردن ما سر رسیدند. صدای فرمانده را
موقع بیسیم زدن و درخواست کمک شنیده بودم. می گفت: از
بیست و چند نفر نیروهایش، پانزده، شانزده نفر زخمی و بدحال اند وقتی دو نفر بالای سرم آمدند و خواستند مرا بردارند، گفتم: نه، به
من دست نزنید، من عقب نمی یام
گفتند: باید ببریمت بیمارستان گفتم: نه، به اون خواهر و دکتر بگید
بیان زخم من رو همین جا پانسمان کنند، من خوبم
یک دفعه صدای دکتر سعادت را شنیدم که گفت: تو چطور چیزیت
ئیست؟! نمیتونی بلند شی. باید بری خواهر حسینی
گفتم: نه دکتر، من نمی خوام برم گفت: همه مون باید بریم. اینجا
نمی تونیم بمونیم، همه زخمی شدن
بعد گفت: ببریدش
گفتم: نه، کسی به من دست نزنه
گفتند: پس چه جوری بلندت کنیم؟
گفتم: نمی دونم، حتی شده منو روی زمین بکشید ولی نمی خوام
نأمحرم من رو جابه جا کنه
گفتند: برانکارد هامون کمه
ناچار اسلحه هایشان را گرفتم و آنها مرا روی خاک ها کشیدند......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
سلام برتو به تعداد دخترانی که از مرگ رهانیدی.!
#یا_رسول_الله
عیدتون مبارک🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺چرا هرچی میدوم، به چیزی (یا کسی) که دوستش دارم، نمیرسم؟!
💫 #ولادت_امام_صادق علیهالسلام
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
مداحی_آنلاین_ببینید_خداوند_چقدر_پیامبر_اکرم_ص_را_دوست_دارد_استاد.mp3
2.27M
ببینید خداوند چقدر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را دوست دارد
#میلاد_پیامبر_اکرم(صلی الله علیه و آله)🌺
حالا بگیم فقط باید از خداوند خواست! ؟
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آید از سوی بهشت و آسمان ها برکات🌺
هر زمانی که فرستی بر محمد صلوات🌸
بر همه ذرّات عالم ذکر او مشکل گشاه
نمک دنیا و عُقبی نام پاک مصطفی
یاسمن لاله اقاقی گیرد از نامش صفا
آسمانها دشت و صحرا میزند او را صدا
تا قیامت بخشش و فضل خاک پای این کریم
مدح او گفته خداوند که تویی خُلق عظیم
دارد او از مهربانی هر کجا عِطر و نسیم
آمده تا خنده بارد از لب طفل یتیم
شده ذکر یا محمد ذکر دریا ذکر رود
عالم و آدم فرستد روز و شب بر او درود
روی لبهای ملائک گشته جاری این سرود
گر نمی آمد محمد(ص) عالم دنیا نبود
قلب من گوید دمادم یا نبی!یا مرتضی!
نام حیدر نام احمد کی شود از هم جدا
غم ندارد هرکه دارد حُبّشان روز جزا
دست عالم را بگیرد دست آل مصطفی
#میلاد_پیامبر_اکرم (ص)
#هفته_وحدت
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
صبح را آغاز میکنیم
با نام خدایی
که همین نزدیکیهاست
خدایی که در تارو پود ماست
خدایی که عشق را به ما هديه داد،
و عاشقی را
درسفره دل ما جای داد
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷