eitaa logo
حسینیه‌امام‌حسن‌مجتبی(علیه‌السلام)
106 دنبال‌کننده
276 عکس
110 ویدیو
1 فایل
یانور ؛ ‌ حضرت ابالفضلی ها ، امام حسنی ترند .🌒 کھ : عباس (ع) علَمش ، علَمِ حسن (ع) ھ !💚(: • محصلِ مکتبِ نگاھِ عَلی بنِ الحُسین عَلیهِ السَّلام .💛✨ • به یاد سید جواد ذاکر ، و شهید حسین امیرعبداللهیان🌷 ‌ 🤍. نذر لبخند حضرت مادر سلام الله !🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
خون است ؛ دل ِ آل ِ محمد (ص) امشب !💔
حسینیه‌امام‌حسن‌مجتبی(علیه‌السلام)
خون است ؛ دل ِ آل ِ محمد (ص) امشب !💔
!💔 ـــــ ــ کودکِ هفت‌ساله ، بینِ خیمه‌های عزا ، اینطرف و آنطرف مےدوید . از کنارِ یک خیمه که مےگذشت ، ناگهان ایستاد . سرش را کامل بلند کرد و خیرھ شد به پوستر روی ستون . خادمے که سربند یا امام حسن (؏) بر پیشانے بسته بود ، نزدیک کودک شد . زمزمه‌ی آرام پسربچه ، توجهش را جلب کرد . پسربچه چشم ریز کردھ بود و سعے مےکرد حروف را بخواند : یا ... ف ... فاطمه (س) ! خادم دست روی شانه‌ی پسربچه گذاشت و گفت : عموجان ؛ مےدونے دو آقایے که عکسشون توی پوستر هست ، چه کسایے هستن ؟ پسربچه همانطور که خیرھ به عکس ماندھ بود ، سرش را به چپ و راست تکان داد . خادم کمے خم شد و انگشتش را سمت پوستر گرفت : ایشون که کنج خانه نشستن و زانوهاشون رو بغل گرفتن ، امام حسن مجتبے (؏) هستن . ایشون هم که سرشون رو روی پای امام حسن (؏) گذاشتن ، امام حسین (؏) هستن . انگشتش را سمت پوستر دیگری گرفت . نگاه پسر بچه با حرکت دست خادم ، چرخید . - این کوچه هم همونجاییه که امام حسن (؏) و حضرت زهرا (س) ازش عبور کردن . خادم احتیاط مےکرد روضه را برای بچه بشکافد . گفت : بعد از این کوچه اتفاقاتے افتاد که حضرت زهرا (س) شهید شدن ! پسربچه رو کرد به سمت خادم . نگاهش از سنش بزرگ تر و فهمیدھ تر به نظر مےرسید . آرام و معصومانه گفت : یعنے امام حسن (؏) و امام حسین (؏) برای این گریه مےکنن؟ منتظر جواب از سمت خادم نشد . دوبارھ به سمت پوسترها برگشت و گفت : مامان مےگفت شهادت امام حسن (؏) ھ ! باید بهش بگم که "فاطمیه" هم هست! خادم که از حرف پسربچه جاخوردھ بود تا به خودش بیاید پسربچه ازش دور شدھ بود . مےدوید و مےگفت : مامان! مامان! فاطمیه شده! چیزی در وجود خادم تکان خورد. بغضش ، اشک شد و در چشمانش نشست . او هم مثل پسربچه ، نگاهش را به پوستر ها داد . چوب‌پر در دستانش مےلرزید . آرام تکیه به علم خیمه داد و زیرلب تکرار کرد : فاطمیه آمد! فاطمیه آمد... فاطمیه! اشک قطره شد و از چشمانش چکید . هنوز خیرھ به پوسترها بود که بسربچه برگشت . دست خادم را گرفت و گفت : عمو! مامان میگه فاطمیه نیست! میگه شهادت امام حسن (؏) ھ! عمو بیا بهش بگو امام حسن (؏) تو فاطمیه شهید شدن! پاهای خادم دیگر توان نداشت . دست بچه را محکم تر گرفت و روی زمین نشست . اشک هایش ، هق هق شده بودند . چوب پر را پایین گذاشته بود و بر سر و صورت خودش مےکوبید و مےگفت : فاطمیه آمد! فاطمیه آمد...! یا فاطمه‌الزهرا (س)! یا امام حسن (؏) ! پسربچه که از دیدن حال خادم منقلب شدھ بود . روی زمین نشست . طفلک خواست حالِ خادم را عوض کند . پرسید : عمو! امام حسن (؏) چجوری شهید شدن؟ خادم سر بلند کرد . انگشت لرزانش را سمت پوستر گرفت و گفت : توی همون کوچه عمو! امام حسن (؏) تو همون کوچه شهید شدن! ـــــ ــ آری ؛ فاطمیه ، از بیست و هشتمِ صفر شروع شد !💔(:
dwshnbh_bd_z_zhr.mp3
2.49M
🕊 ؛ گریه ، مادر ، دوشنبه در کوچه ..!💔 راستے ؛ فاطمیه آمد باز !✨(: ـــــ !🏴
و کاش ؛ امشب که مےدانم کجایید ،✨ مےتوانستم خودم را برسانم ..!🕊 بسوز ای دل ؛ که بقیع ، خیلے از شهرِ من دور است !💔
حسینیه‌امام‌حسن‌مجتبی(علیه‌السلام)
و کاش ؛ امشب که مےدانم کجایید ،✨ مےتوانستم خودم را برسانم ..!🕊 بسوز ای دل ؛ که بقیع ، خیلے از شهرِ
پر و بالت کو ؛ دلم ..؟ پر بگیر ! من اسیرِ حسرتم ؛ اما تو آزادی ..! پر بگیر و برو .. برو میان کبوترهایِ بقیع !🕊 شاید امشب میان آنها ، دستِ نوازش مولا ، نصیب تو هم شد !💚(: برو .. برو با عطر نرگس و یاس برگرد !🌸 برو .. من منتظر خاطـراتت مےمانـم ..!✨
• . حسرت به دل هزار خبرنگار ماندھ که یک روز تیتر بزنند و بنویسند و بگویند : • رونمایے از ضریح مولایمان امام حسن مجتبے (؏)!✨ • این ضریح ، روز دوشنبه ، با حضور شیعیان و دلدادگان امام حسن (؏) به بقیع منتقل خواهد شد .💚((: ـــــ کے شود که بیایید و غربتِ مولایمان تمام شود ؛ ای مولایِ غریب !💔 !✨
هـُوَ رَسـول الله !✨ ــ و ایشان پیامبرِ امتے بودند که از هیچ آزاری بر رسولشان ، دریغ نکردند ..!💔
حسینیه‌امام‌حسن‌مجتبی(علیه‌السلام)
هـُوَ رَسـول الله !✨ ــ و ایشان پیامبرِ امتے بودند که از هیچ آزاری بر رسولشان ، دریغ نکردند ..!💔
غربت و تنهایے از پیامبرمان شروع شد ! همان موقع که بین امتشان مےرفتند تا بدون هیچ چشم داشتے ، خوشبختے را باران کنند و بر سرشان ببارند . مےخواستند خدا را ، آخرت را ، بهشت را ، نعمت را ، رحمت را ، مےخواستند عشق را نشانشان دهند . اما آنها چشم و گوش بستند و .. پیامبرشان را رد کردند ! چه کسے باورش مےشود ..؟ که بر سر پیامبرِ خدا ، بر فرستادھ ی خدا ، سنگ بزنند و خاک بریزند ..؟ چه کسے باورش مےشود کوچه باز کنند .. راستے مےدانستید برای پیامبرمان هم کوچه باز کردند و میانِ آن ، با هرچه داشتند رسولمان را ..! انگار هنوز از آزار دادن پیامبرمان سیر نشدھ بودند که رسولمان شهید شدند ! همین هم شد که سراغِ تک دخترِ پیامبرمان رفتند ! آنجا هم کوچه باز کردند .. در کوچه دستے بلند شد .. در کوچه ، گیسویِ مولایمان امام حسن (؏) سپید شد ! اما مادرمان زود شهید شد ..! در حالے که دشمن هنوز کینه داشت . آنها هنوز نفرت داشتند ! هنوز جانشین پیامبر (ص) زندھ بودند ! گرچه که آنها نمےدانستند مولایمان ، موقع غسل دادنِ یاسشان شهید شدند ..! علے بن ابےطالب را کشتند .. حسن بن علے را کشتند .. حسین بن علے را .. روزِ عاشورا بود ؛ اصحاب ، یک به یک لاله‌ی پرپر شدند . نوبت به بنےهاشم رسیدھ بود که پا به میدان بگذارند . پسر ارشدِ ارباب ، ایشان که شمشیر زنے را از دو عمویشان آموخته بودند ؛ جامه‌ی نبرد پوشیدند و .. رفتند ! از دور سواری مےآمد . نزدیک لشکر که شد ، سربازان ترسیدھ ، عقب کشیدند . همهمه در لشکر شکل فریاد شدھ بود : پیامبر ..! پیامبر است ! پیامبر به میدان آمدھ ! دست و پایشان مےلرزید . هنوز خاطرات جنگ بدر ، لرزھ به اندامشان مےانداخت . ناگهان صدایے طنین انداز شد . فریادی حیدری که پای هر سربازی را به فرار مےکشاند : من ؛ علی ، پسر حسین ، پسر علی هستم ! زمزمه ها ، جریان دیگری گرفت : پسر پیامبر است ! چقدر شبیه رسول الله است ! فرماندهان تیز شدند . کینه و نفرت قدیمے ، در وجودشان تازھ شد . جنگ شدت گرفته بود . ناگهان شمشیر بالا رفت . فرق حضرت علےاکبر (؏) شکافته شد . خندھ ی دشمنان مولا علے (؏) بلند شد ! نوه‌ی پیامبر (ص) بر اسب افتاد . خون جلویِ چشمان اسب را گرفت . اسب .. اسب میان دشمن رفت ! مزه‌ی خاطره‌ی آن کوچه‌ای که برای رسول الله باز کردھ بودند ، زیر زبانشان آمد . شبیه ترینِ پیامبر (ص) را که میان خودشان ، تنها دیدند ، تاریخ را تکرار کردند ! کوچه باز شد .. شمشیر بالا رفت .. نیزھ بالا رفت .. چوب بالا رفت .. و ناگهان ، پیش چشم ارباب ؛ شمشیر پایین آمد .. نیزھ پایین آمد .. چوب پایین آمد .. یک تسبیح دیگر از آل الله ، دانه دانه شد ! آری ؛ غربت و تنهایے ، از پیامبرمان شروع شد !💔 ـــــ 🏴 ؛ (ص) (؏)
پناھحــرم_۲۰۲۲_۰۹_۲۵_۱۴_۴۹_۳۶_۲۲۶.mp3
4.61M
رسیدم به شب هایِ تو .. سـرِ مـن کفِ پـای تو !✨ رسول خدایے ؛ تو بابایِ مایے !❤️(: ــــــــــ (ص) !🏴
حسینیه‌امام‌حسن‌مجتبی(علیه‌السلام)
مولا زار و گریان ..💔 زهرا (س) پایِ بستر .. آغوش شریفش ، جایِ سبط اکبر !✨
برایِ شیعه ، روضه‌ی‌تان سنگین است یارسول الله ! برایِ مردنِ شیعه ، همین که بگویند : مولایت مےگریست ؛ کافےست !💔
بینِ خودمان بماند ولے .. بعدِ شما به فاطمه‌ی‌تان بےاحترامے شد !💔
بگذارید روضه را باز نکنم .. برای یک پدر روضه‌ی دختر خیلے سنگین است ! همینقدر بگویم یا رسول الله : بعدِ شما مولایمان گریست ! اما بعدِ حضرت زهرا (س) ، موقع غسل دادن که رسید ، قلب مولایمان شکست ! دیگر کار از گریه گذشته بود ..!💔
حسینیه‌امام‌حسن‌مجتبی(علیه‌السلام)
شدھ سبط اکبر فدا مدینه شدھ کربلا دلم پر شرر شد حسن (؏) خون جگر شد !💔
یا رسول الله ؛ نبودید ببینید نوھ تان در کودکے پیر شد ! موهایِ حسن‌تان یک شبه سفید شد .. نبودید راھ دخترتان را در کوچه بستند ! حسن‌تان بود .. جلوی مادر هم ایستادند ولے .. قدشان نرسید ! دست عدو از بالای سرشان رد شد ..!💔
گریه‌ی بےصدا ؛ حسن (؏) !💔 کشته‌ی کوچه‌ها حسن (؏) !💔
حسینیه‌امام‌حسن‌مجتبی(علیه‌السلام)
گریه‌ی بےصدا ؛ حسن (؏) !💔 کشته‌ی کوچه‌ها حسن (؏) !💔
🏴 ؛ خبرِ تکه‌های جگر و آن طشت پخش شدھ بود . از کوچه ، صدای خندھ مےآمد : کار حسنِ مجتبے تمومه ! ناگهان بغض در و دیوار شکست : کارِ مولایم را همینجا تمام کردید ؛ همینجا در کوچه ! این خونِ جگر از زهر نیست ، از آثارِ آن روز است !💔 ــــــــــ !🕊
🏴 ؛ هر چقدر دلت برای روضه‌ی پیامبر (ص) و امام حسن (؏) سوخت ؛ بیشتر برای دلِ مولات صلوات بفرست !✨ مایے که دلامون رو غبار گناھ گرفته ، پای این روضه ها مےخوایم جون بدیم ؛ بمیرم برای آقایِ غریبم که خط به خط روضه ها رو مےبینن ! روضه هایے که در مورد عموشونه ! در مورد جدشونه ! در مورد .. مادرشونه !💔 کنار ِ هر بند روضه‌ی غربت امام حسن (؏) باید قدر صد بند برای غربت (عج) گریه کرد ! اینقدر آقای ما مظلومن .. شما رو به خدا ؛ آقا امام زمان (عج) رو فراموش نکنین !✋🏻 برای سلامتےشون ، برای آرامش قلبِ شکسته‌شون ، هر کاری که مےتونید بکنید .. آخه مولایِ ما ان ! امامِ ما ان ! بابایِ ما ان!💚(: صدقه ، صلوات ، آیه الکرسے ، سورھ حمد ، نماز .. هر کاری ! دریغ نکنید ..📿 ــــــــــ (ص) (؏)
آقایِ من ، یا (عج) ! شهادت عموتون رو تسلیت مےگیم ؛ به فدایِ قلب پر دردتون ..!💔 ــــــــــ 🏴 (عج)