🔹🔸تقدیم به عقيلة العرب زينب كبري سلام الله عليها🔹🔸
گریهکن، گریهکن ای چشم! چنان ابر بهار
«از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش، مَدار»
سیلِ خون راه نیندازی اگر در غم او
آخر ای چشمهی خشکیده! میآیی به چه کار؟
آبرو میشود این اشک برایت روزی
پای او هر چه که داری و نداری بگذار
گریه کن در غم آن زن که شقایقها را
جمع میکرد از آن معرکهی آتشبار
هر قدم اشک بریز از غم آن لحظه که سوخت
پای پُر آبله از دست نوازشگرِ خار
«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
کوه را میکند این غم، تَلی از گرد و غبار
غیر زیبایی از آن مقتل انوار ندید
چون شکست آینه، خورشید در آن شد بسیار
ای حسینِ دگر! ای کوه رسالت بر دوش!
صبر را را جار زدی یکتنه پیغمبروار
زینبی، زِینِ أبی، زینتِ باغ نبوی!
مرتضیخلقتی و فاطمهای در رفتار
خطبهات وارث شمشیر بلاغت شده است
ذوالفقار است نهان پشت کلامت انگار
چه طنینیست در امواج رجزخوانی تو؟
که شد از زلزلهاش کاخ ستمکار آوار
همه دیدند که فریاد زدی بر سر کفر:
آخر ای فتنه! سر از خواب دنائت بردار
ای شکیبایی اسطورهنما! قصّه چه بود؟
که تَأسّی به تو کردند صبوری و وقار
کاروان، آه!... به دروازهی ساعات رسید
گوش کن! میشنوی هلهله از گوشه کنار
آه ای شام! چه شد شیوهی مهمان داری؟
آسمان است سرِ سفرهی این ایل و تبار
خاکِ عالم به سر قومِ ولینشناسی
که در آن سِبطِ نبی، دوره شود در بازار
از دلِ پُر غمِ تو چوبهی محمل چه شنید؟
که چنان خون به لب آورد و ز کف داد قرار
نشود بیتی از آن مثنویِ صبرِ جمیل
غیر چشم تو به منظومهی دیگر تکرار
غیر زیبایی اگر نیست، به خون خفتن او،
عشق فرموده که: این رنگ میآید به نگار
کربلا، شرح فراقِ علیاکبرها بود
نه ز قاسم اثری ماند، نه از پرچمدار
دو جگرگوشه روان کرد به میدان امّا
کس ندیدهست که اشکش بچکد بر رخسار
چادرش خیمهی آرامش اطفال شد و
زنده شد خاطرهی چادر مادر، هربار
اوج روضهست همین جمله: امامی فرمود:
چارهی کار، فرار است فقط، عمّه! فرار!
سر روی شانهی تو، دخترکی خواند و گریست:
«ای صبا! نَکهَتی از» گیسوی خونبار بیار
مدّتی دفن اگر هم نشد آن یار، چه باک؟
دلِ خواهر شده بر پیکر او سنگ مزار
✨گروه هیئت الشعرا✨
🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷
https://eitaa.com/heiatoshoara
🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
#مدح_زینب_کبری
#عقلية_العرب
#اسارت