فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حرکت جالب و معنوی داماد عراقی همراهان ماشین عروس را تحتتأثیر قرار داد، لطفآ ببینید👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه به امام زمان👇👇👇🌿
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇
@hejabmahdavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه به امام زمان👇👇👇🌿
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇
@hejabmahdavy
20.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 شهید غیرت🥀
😔 حاجی فکر کردم دختر شماست🦋
#تولیدی،سرکار خانم خدایاری
#تصویری
🌸
هدیه به امام زمان👇👇👇🌿
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇
@hejabmahdavy
میشه خیلی مشهور بود
میشه قهرمان دنیا بود
ولی
با غیرت بود
صاحب همسر و سه دختر محجبه بود
میشه مرد بود
🌟مثل وحید شمسایی🌟
# حیا و عفت ، هویت اسلامی ، اصالت ایرانی
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇
@hejabmahdavy
|°°📝بسم الله الرحمن الرحیم
همهی انسـانهای مـوفق
ایـن ۱۰ خصـلت را دارنـد؛
۱/درگیر آدمهای منفے نمےشوند.
۲/در مورد دیگران غیبت نمےکنند.
۳/وقت شنـاس هستنـد.
۴/بدون انتظار مےبخشند.
۵/مثبت مےاندیشنـد.
۶/خود بزرگ بینے ندارند.
۷/قـدردان هستنـد.
۸/مؤدب هستنـد.
۹/بهانه تراشے نمےکنند.
۱۰/بدون برنامهریزی مهرباناند،
نهفقطبا اشخاصےکهبرایشان
نفع دارنـد.
⊰ʲᵒⁱⁿ🔜|@Moj_Mosbat|موجمثبت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 بهترین دعایی که در حق خودت میتوانی از خدا بخواهی...
هدیه به امام زمان👇👇👇🌿
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇
@hejabmahdavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹توفیق اجباری هدیه #صلوات به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
خیلی جالبه ....
هدیه به امام زمان👇👇👇🌿
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
🥀🥀مطالب ناب عفاف و حجاب .در کانال ما 👇👇
@hejabmahdavy
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#بازگشت
#قسمت_بیست_و_دوم
_یه عدد بگو ؟
_از چند تا چند باشه؟
_ از ۱ تا ۲۴.
_صبر کن یکم فکر کنم ....عدد بیست. حالا برای چی عدد میپرسی؟
_ یه جورایی عیدی حساب میشه .
_عه ،چه خوب . حالا چی هست ؟
_وقتی هم و دیدیم بهت میدم.
_ کو تا بعد سیزده. همین فردا پاشو بیا خونمون . عیدیم و بده.
_ نه بابا دیگه چی ؟
_دیگه همین. پاشو بیا که کلی دلم برات تنگ شده .
_منم همین طور ولی شاید مزاحم خانواده ت بشم . الان عیده حتما مهمون میاد.
_نه همه ی فامیل رفتن مسافرت ،نیستن. پاشو بیا ور دل خودم .بلاخره از تنها موندن تو خوابگاه که بهتره .
_تنها نیستم پیش عمومم. چند روز اول رفتیم شمال بعدشم که بلیط مشهدمون جور شد رفتیم مشهد.
_چه خوب ! پس سوغاتی مشهدم با عیدیت بیار .
خنده ی کوتاهی کرد و گفت: بذار ببینم امیر میاد اونورا ، اگه اومد منم باهاش میام .
_باشه پس منتظر جوابت هستم.
از هم خداحافظی کردیم و به مامان خبر دادم تا تدارک ناهار فردا را ببیند.
تا شب منتظر پیام از طرف مهتاب بودم اما هیچ خبری نشد .با خودم گفتم« حتما میاد که چیزی نگفته»
فردا صبحش آماده شدم و کمی هم به خودم رسیدم . موهایم را مثل همیشه کوتاه کرده بودم . و به قیافه اصلی خودم برگشته بودم. از وقتی یاد داشتم نمیگذاشتم موهایم بلند شود و به شانهام برسد .
گوشیم را برداشتم تا پیام های تلگرام و واتساب را چک کنم که دیدم مهتاب پیام داده «سلام نرگس جان . متاسفانه مشکلی پیش اومده و من نمیتونم بیام . »
خیلی ناراحت شدم و از شور و شوق افتادم .
ساعت پیامی را که فرستاده بود ۷ صبح بود . میخواستم زنگ بزنم که پشیمان شدم . از اتاقم بیرون رفتم تا به مامان خبر بدهم . به آشپزخانه نرسیده بودم که زنگ در به صدا در آمد . آیفون را برداشتم هرچه گفتم «کیه؟»کسی جواب نداد. آیفون را گذاشتم که دوباره زنگ زده شد . بدی آیفون خانه این بود که هنوز تصویری نکرده بودیمش . بار دوم هم کسی جواب نداد . بار سوم که زنگ زده شد عصبی آیفون را برداشتم و گفتم :
_بر هر چی مردم ازاره لع...
_ببخشید خانم میشه تشریف بیارید دم در!
صدای خانمی بود که بیش از اندازه صدایش را نازک کرده بود.
میخواستم همین طور بروم که پشیمان شدم و چادر آویزان شده مامان را به سر کردم و به حیاط رفتم . از بعد عید به اینکه حجابم را رعایت کنم خیلی اهمیت میدادم.دمپایی هایم را به پا کردم و لخلخ کنان به سمت در رفتم.
همین که در را باز کردم مهتاب بغلم پرید و با صدای بلند و جیغی گفت : سورپرایز!! ...
دید که جوابش را نمیدهم ،از من جدا شد و گفت : نرگس خوشحال نشدی ؟!
تازه به خودم آمدم و گفتم:
_ بیشعور! من و بگو به خاطر خانوم ،غمبرک زده بودم . نگو نقشه ها برای من داشتی . جرأت داری وایسا تا بهت بگم.
شروع کردم دویدن به دنبالش و او هم دور حیاط با سر و صدا میچرخید .
مامان که بیرون آمده بود و ما را نگاه میکرد ،صبرش تمام شد و گفت :
_نرگس ، بسه دیگه ، بذار از راه برسه بعد .
_اخه مامان نمیدونی که چیشده ،به من گفته بود نمیاد .
مهتاب : سلام خانم صالحی
_سلام عزیزم ،خوش اومدی ،بفرما داخل .
_ یاالله... یاالله...
مامان_ در و چرا نبستی؟ آبرو مون رفت.
_حواسم رفت ببخشید،الان میبندم .
مهتاب_نه صبر کن ! یادم رفت بگم ....
ادامه دارد ...
نویسنده:وفا
#کپی_حرام‼️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📌 @downloadamiran
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛