دانشگاه حجاب
تجربه پس از مرگ 🎵جلسه بیستم #شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت #براساس واقعیت 🔺تجربه نزدیک ب
سه دقيقه در قيامت 21.mp3
38.58M
تجربه پس از مرگ
🎵جلسه بیست ویکم
#شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت
#براساس واقعیت
🔺تجربه نزدیک به مرگ یک جانباز #مدافع_حرم
👤استاد امینی خواه
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔆سبک زندگی اسلامی
🔆فرزند آوری3⃣
🔹حل مشکلات بزرگ جامعه اسلامی امروز به آبروی اسلام و زمینه سازی برای ظهور گره خورده
وفقط از عهده آدمهای بزرگ مؤمن ،فداکار و مسئول که توکل بر خدا دارند بر می آید.
کسانیکه خواسته های فردی توقعات غیر واقعی ونابجایشان را برای حل مشکل ازدواج و فرزند آوری زیر پا می گذارند
🔹آنها بیشتر از خودشان به مصلحت و آینده ی جامعه فکر میکنند و به دنبال آن نیزعمل !
❌فراموش نکنیم در این زمین به این بزرگی، ما تنها حکومت شیعی هستیم واین نعمت تنها به ما داده شده ، پس برای بقا و حل مشکلات آن تمام توان خود را بکار گیریم.
#تولیدی_کامل
#فرزندآوری
#افزایش_جمعیت
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم سرکرده گروهک تروریستی حرکةالنضال: در اغتشاشات آبان عناصر ما به مردم تیراندازی میکر
🔴به روز باشیم
🔆 آقای بی بی سی بالاخره کدام؟!
⬅️بی بی سی ۴ آبان: فرد شماره دوم القاعده در غزنی کشته شد.
⬅️بی بی سی ۲۴ آبان: اسرائیل مرد شماره دو القاعده را به نیابت از آمریکا در تهران کشته است.
این اطلاع رسانی صدای حبیب بابایی _ فعال رسانه ای خارج از کشور را هم در آورده است. او گفته: اگر بی بی سی بخواهد می تواند یکبار مرگ نفر دوم القاعده ابومحمد المصری را در افغانستان تایید کند و می توانند آدم مرده را زنده کند و در ایران توسط اسرائیل ترور کنند و #خبر_دروغ مرگ آن را با آب و تاب بیشتری پخش کند و به #شعور_بینندگان خود توهین کند؛ همان که دروغگو حافظه ندارد زبان هم استخوان ندارد.
💠حتی در عصر رسانه و شفافیت اطلاع رسانی هم می توان یک فرد را در فاصله ۲۰ روز دو بار کُشت! و ژست احترام به مخاطب و بی طرفی گرفت.
📌 بازنشرکلیه مطالب جهت اطلاع دیگران بدون ذکر منبع مجاز است.
👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
📡از کانال #قرارگاه_پاسخ_به_شبهات_و_شایعات
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
♨️انگلیس تبدیل شده به مهد تجاوز
🔻دختر ۱۶ساله انگلیسی توسط شوهر عمه ش مورد تجاوز قرار می گیره و بعد به قتل می رسه و جسدش رو می سوزونه
جسد قابل شناسایی نبود و در جنگل رها شده بود
📌روزی نیست که در خبرگزاری های انگلیس اخبار مربوط به تجاوز و قتل منتشر نشه.بجای اینکه به فکر مردم کشور خودشون باشن میان در امور کشورهای دیگه مداخله می کنن
#غرب_وحشی
🌐منبع: https://metro.co.uk/2020/11/17/girl-16-killed-in-sexual-murder-by-aunts-husband-court-told-1126/
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🌸بنامخدا-بیادخدا-برایخدا🌸 سلام 😊👋 شب بخیر... خوبین؟ میگم خودمونیما؛ این رمان "خوابهای پریشان" خی
🌸بنامخدا-بیادخدا-برایخدا 🌸
سلام به تکتک شما گلدخترا و گلبانوهای زیبا. حال و احوال چطوره؟ ایشالا که دلتون خوش و سرتون سلامت باشه. 💐
#ف_پناهنده هستم و مثل همیشه با خبرای خوب اومدم 😊
تو این شب سرد پاییزی میخوام از کار قشنگ و پراخلاص بر و بچههای گل تهرانی براتون بگم 😍
وقتی بگم متوجه میشید که واقعا تبلیغ میدانی حجاب چه طعم شیرینی داره...! 😋
اصن زندگی آدمو به دو قسمت تقسیم میکنه... قبل از تبلیغ میدانی حجاب ✂️ بعد از تبلیغ میدانی حجاب
گرچه فعلا کرونا همه چی رو فلج کرده 😷 ولی انشالله در دوران پساکرونا غوغا میکنیم
نیازی هم به کارهای سنگین نیستا ❌
هرکسی هرجوری میتونه انجام بده خوبه...
یکی با بسته فرهنگی ..
یکی با تاسیس کانال یا پیج ..
یکی با توزیع وصیتنامهی شهدا تو شهر ..
یکی با صحبت سر کلاس برای دانشآموزا...
یکی با دادن گل و صحبت کردن با خانمهای توی بازار..
به هرحال دست بجنبونید گلخانوما🌹
این قافلهی عمر داره میگذره و نایب امام زمان هم گفته "من درمورد حجاب دغدغهمندم" 💥☹️
انشاءالله هممون بتونیم روز قیامت پیش حضرت زهرا و امام و شهدا روسفید باشیم 💐💐
ــــــ
خب بریم سراغ اصل مطلب 🤩👇
دانشگاه حجاب
🌸بنامخدا-بیادخدا-برایخدا 🌸 سلام به تکتک شما گلدخترا و گلبانوهای زیبا. حال و احوال چطوره؟ ایشال
سلام
وقتتون بخیر
من و دوستم باهم یه مقدار پول جمع کردیم و گل خریدیم و به همراه یه کارت پستال خوشگل به خانمای بد حجاب هدیه دادیم 😊
عکسالعملها خیلی خیلی جالب و جذاب بود😍 کم مونده بود تو این وضع کرونایی از خوشحالی بپرن بغلمون کنن😁
حالا یه داستانم از خرید گلها بگم:
ما پولمون خیلی کم بود ☹️ و کلا میخواستیم ۵تا شاخه گل بخریم 😢🌹
رفتیم گل فروشی و خیلی مظلومانه و مأیوسانه ۵تا دونه رز برداشتیم. 😥
یه دفعه آقای گلفروش بدون هیچ مقدمهای و بدون اینکه بدونه ما برای چی گل میخوایم یهو گفت:
"همهی گلای اون سطل رو بردارید ببرید؛ این چند شاخه گل مریمم ببرید" 😳
من و دوستم کلی ذوق کردیم.🤩
گلهامون سه چهار برابر بیشتر شده بود🤩🌹🌹🌹🤩
...خلاصه براتون بگم که همین کار دو نفرهی ما باعث شد یه گروه فرهنگی به نام گروه حنیفا بزنیم و با بقیهی دوستامون فعالیتای قشنگمونو آغاز کنیم ☺️😄
• ضمن اینکه ما نوجوونیم و دهه هشتادی😍😁😅
ــــــــــــــــــــ
پ.ن:
ای جانم به دهه هشتادیا ❤️😍❤️😍❤️😍❤️😍
پرچمتون بالاااااااااست 🎉😘🚩
جانم به این نیتهای پاک 💘
همیناست که مشکلات رو حل میکنه... 🌟✅
ــــــــــــــــــــ
شمام اگر برای حجاب کاری کردید برامون بفرستید:
@Panahande
درمورد هرکدوم از کارهایی که تا حالا منتشر کردیم، اگر نظری داشتید میتونیم منتقل کنیم بهشون. 😊
❤️ @hejabuni | دانشگاهحجاب ❤️
دانشگاه حجاب
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 قسمت پنجاه و چهارم دکتر گفته بود باید از سرم عکس بگیرند و یکی دو روز تحت مراق
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲
قسمت پنجاه و پنجم
دیگر صدایی نیامد جز قدمهایی که دور شدند. گرچه کوتاه بود اما مادرانه هایش را دوست داشتم.😔❤️
لبخند تلخی زدم و ست سرم را آهسته از دستم بیرون کشیدم. رفتم دست و صورتم را شستم و وضو گرفتم قبله را از ایستگاه پرستاری میپرسیدم که باز پرستار تشر زد:
✋😕
تو چرا حرف گوش نمیدی؟ مامانت کو؟! منکه بهش گفتم نباید...
نگاه خیسم را که دید ساکت شد. هنوز مبهوت بود که خانم عظیمی سررسید و گفت: شرمنده کار واجب پیش اومد.😅
دستم را گرفت دوباره برگشتیم داخل اتاق. خواستم برایم مهر و چادر بیاورد. خوشحال شد و پیشانی ام را بوسید.
وقتی بیرون رفت، غم عالم ریخت داخل قلبم.💔
مادر؟! کاش برمیگشت!
دو روز دیگر گذشت و من داشتم مرخص میشدم که برگشت. 😳
با یک دسته گل مریم. عطر گل مریم دست خاطرم را کشید سمت دوران کودکی ام یک خاطره گنگ پیش چشمم خودی نشان داد و بلافاصله در تاریکی افکارم محو شد. 🕯🌪
دسته گل را گرفت سمتم. گفتم: ممنون ببرید برای هرکی اومدین بهش سربزنید.
چشم هایش کشش خاصی برایم داشت. یکجور عجیب وجودم را سمت خود میکشید.😲
با چشم های پر اشک لبخندی زد و گفت: برای تو آوردم.
پرسیدم: چرا؟
جواب نداد. گلها را گرفتم و بو کردم.😍
مات من ماند. خانم عظیمی رسید و گفت: باید بریم.
فرشته رفت طرف خانم عظیمی و گفت: میشه چند لحظه صحبت کنیم؟🙂
باهم جلویم چند قدم دورتر مشغول گفتگو شدند. هرازگاهی هم یکی شان برمیگشت سمت من و بعد دوباره به حرف زدن ادامه میداد.🤩
چند دقیقه بعد خداحافظی کردیم و رفتیم. سنگینی نگاهش را حس میکرد. انگار تاجای ممکن تماشایم کرد. در راه پرورشگاه خانم عظیمی در گوشم گفت:😏
فکر کنم این خانم و همسرش میخوان تو رو به فرزندخوندگی قبول کنن...
از این لفظ بدم آمد. در صندلی تاکسی فرورفتم و چیزی نگفتم.😒
هزینه عمل دندان هایم زیادی گران میشد و از عهده پرورشگاه خارج بود. مجبور بودم به سرزبانی حرف زدن عادت کنم اما خنده بچه ها لجم را درمی آورد.😤
یک ماهی گذشت نه از ابراهیم خبری شد نه از فرشته! تنها خبر خوب ترمیم جای زخم بخیه های زیرچانه ام بود، قیافه ام داشت شبیه قبل میشد.😶
اما دلم نمی توانست شبیه قبل شود. چه می دانستم خبرهای شگفتی در راه است!
ادامه دارد.... "#رمان را هر شب در کانال دنبال کنید"
به قلم ✍️: سین. کاف. غفاری
@hejabuni