🌹خاطرات شهدا🌹
1⃣نزدیك عملیات بود؛
میدونستم تازه دختردار شده.
یك روز دیدم سر پاكت نامه از جیبش زده بیرون...
گفتم این چیه؟
گفت عكس دخترمه
گفتم بده ببینمش
گفت خودم هنوز ندیدمش!!
گفتم چرا؟
گفت: الآن موقع عملیاته. میترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده، باشه بعد...
#شهید_مهدی_زینالدین
○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○
2⃣از ابتدای ازدواج تا به دنیا آمدن اولین فرزندمان
عباس همیشه میگفت:
پیامبر فرموده دختر رحمت است!
و من آرزو میکنم اولین فرزندم دختر باشد.
#شهید_عباس_بابایی
●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○
دختران شــــــــــهدا
💖فدای قلب های مهربانتان 💖
💔فدای چشمهای اشکبارتان💔
💔فدای دلهای بیـــقرارتان 💔
💖فدای پدرهای قهـرمانتان 💖
💝روزتان مبارک 💝
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 ویژگیهای منحصر به فرد دختران
از نگاه امام صادق(علیهالسلام)🦋
#روز_دختر🎈
#میلاد_حضرت_معصومه💚
🎵استاد پناهیان
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔰چـــــــــــ🌀ـــــــــالش🔰 4⃣ #گزارش_ترغیب_مشارکت_حداکثری #کار_میدانی روش جالب جذب مخاطب در پارک
🔰چـــــــــــ🌀ـــــــــالش🔰 5⃣
#گزارش_ترغیب_مشارکت_حداکثری
#پیشنهاد_خلاقانه 😎
امروز از طرح زیبای چندتا از مساجد هم محله، مطلع شدم
قرار هست کودکان که در سن رأی دهی نیستن، یک طرف برگه A4 رو نقاشی کنن تصویری از بخشی از زندگی
مثلا نقاشی خونه، ماشین، کتاب خواندن، ورزش کردن ...
و یک جمله بنویسن با این مضمون که مثلا:
من نمیتونم رأی بدم ، ۴ سال آینده ام رو به شما میسپرم
یا
من که هنوز حق رأی ندارم ۴سال آینده زندگیم رو به شما امانت میسپرم☺️
....
و این برگه به شکل پاکت نامه دربیاد که بیرونش سفیده
بعد بچه ها میرن درب منازل محل(و البته با همراهی بزرگترها از کمی انطرف تر)
بچه ها در میزنن و میگن دعوت نامه دارین و بدون هیچ توضیحی ...
که حضور یک بچه یا نوجوان که آینده اش رو داره امانت می سپره انشالله بر حضور حداکثری اثر داشته باشه
به نظرم هر خانواده بچه دار بتونه حدود ۱۵_۲۰ عدد نقاشی رو طراحی و درب منازل ببرن ، تعداد بسیار زیادی میشه
و انشالله لطف خدا هم به این همت و تلاش، نور و اثر میده❤️
(در کنارش اثر تربیتی و روحی مثبت بر فرزندانمان 🌟)
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
Hossein Haghighi - Reyhane (320).mp3
7.65M
اینم موسیقی زیبای کلیپ 👇👇👇
تقدیم به پدرهای نازنینی که تو خونشون ریحـــ🌸ـــان دارن(◕ᴗ◕✿)
🎙حسین حقیقی
🎵 روح و ریحانمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌺
دختران، یکی از دوستداشتنیترین مخلوقات خداوندند.💝
چون مروارید باارزش وچون گل لطیفند.🌸
خانه با وجودشان، شیرینتر است🍯
راست میگویند، دختر چراغ خانه است.
خانهی شما پرفروغ! 。◕‿◕。
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌱'
✨امام رضا علیهالسلام:
«کسی که معصومه(سلاماللهعلیها) را در قم زیارت کند، بهشت بر او واجب می شود»😍
#تولیدی
#استوری
#ولادت_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 😈😈 #دام_شیطان #قسمت_چهل_چهارم 🎬 از جام بلند شدم,مهرابیان باحالت سو
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#دام_شیطان
🎥 #قسمت_چهل_پنجم 🎬
مدام تکرار میکردایرانی جاسوس وبینش باانگلیسی هم چیزی میگفت
دوباره ادامه داد:چندبارگفتم ,ازایرانیها باید ترسید,یک جاسوس در اورشلیم !!درجشن پوریم!!!
بعدش با صدای بلندی خندیدوگفت:مثل اینکه باید جشن پوریم واقعی بگیریم,دوباره کشتارایرانیان به دست قوم برگزیده ,به دست یهود....
روکرد به دوتا سرباز چیزی بهشون گفت ,دوتا سرباز دوطرفم راگرفتند وکشان کشان,جسم بی رقمم را به اتاق تاریک ونموری انتقال دادند.
پرت شدم گوشه ی اتاق,بس که خون از بدنم رفته بود وکتک خورده بودم,بی حال شدم,فشارم افتاده بود.
گاهی صداهایی ازداخل اتاق میشنیدم,به خیال اینکه اجنه هستند,زیر لب ,با بی رمقی,قران میخوندم.
میدونستم که باید فاتحه خودم
رابخونم اما نمیدونستم کی وچگونه کشته میشم.
یکدفعه یاد سفارش بابام افتادم,دست توسل به دامان ارباب زدم.
به یاد اسیران کربلا گریه کردم وشروع کردم به روضه خواندن:
یاحسین غریب مادر, تویی ارباب دل من
یه گوشه چشم توبسه,واسه حل مشکل من..😭
یکدفعه شبحی بالباس سفید بالای سرم ظاهرشد,فک کردم دوباره گرفتار اجنه شدم .
بلند بلند تکرارمیکردم:یاصاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی...
دوباره ازحال رفتم....اما شبح سفید بالای سرم ایستاده بود.
مثل اینکه بیهوش شده بودم ,با کشیدن چیزی روی صورتم بهوش امدم.
باورم نمیشد,یک پسربچه ی نحیف بالباس عربی سرم را روی دامنش گرفته بودوباگوشه ی لباسش خونهای صورتم را پاک میکرد.
تا چشمام را باز کردم,با رعشه گفت:لاتخف,انا عقیل...
شکرخدا به برکت حفظ قران زبان عربی رایادگرفته بودم.
مثل اینکه اسمش عقیل بود,
بازبان خودش بهش گفتم:اسم من هما است توکی هستی واینجا چکارمیکنی؟؟!
عقیل:من عقیل هستم اینجا زندانی ام کردند.
من:برای چی؟توکه هنوز بچه ای,گناه نداری,پدرومادرت کجا هستند؟
بااین سوالم اشکاش ریخت وبا استین لباسش پاکش کرد وگفت:من مال یمن هستم,پدرومادرم را توجنگ کشتند
,یکی ازهمین سربازا باگلوله کشتشان,من وبرادرم علی را به همراه تعداد زیادی کودک,ازیمن به اینجا آوردند,ومارا درکلاسهایی تعلیم میدادند,برادرم همیشه میگفت ,اینا کافرند,پدرومادرمان راکشتند
یک روز یکی از سربازانی که دریمن ماراگرفته بود دید,بهش حمله کرد وفحشش داد,انها هم اینقد برادرم رازدند تا دیگه نفس نمیکشید,چشماش بازمونده بود وازکل بدنش خون میرفت,من رفتم بالای سرش ,خودم راروی جسدش انداختم ,سربازی که میخواست بلندم کندرا با پام زدم,بعدش منم کتک زدندوانداختند اینجا...
عقیل بایادآوری خاطرات تلخ ومرگ عزیزانش به گریه افتاده بود.
بااینکه حالم خوب نبود ,خودم راکشیدم بغل دیوار,وتکیه به دیوار,آغوشم رابازکردم.
عقیل انگارمنتظر این لحظه بود ,خودش راانداخت توبغلم ودراغوش هم گریه کردیم...
#ادامه_دارد ..
#رمان
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓