29.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻🌱
6⃣
✂️آموزش الگوی چادر جلابیب 🤩
(تبدیل چادر ساده بہ جلابیب😍)
آکادمیRT
✅یه چادر با حجاب و پوشش عالی
👌مخصوصا برای مامانا و بانوان شاغل
#آموزش_خیاطی | #آموزش_چادر
#خیاطی | #چادر_جلابیب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
#تولد_دوباره
💯تبلیغ برای اسلام در فضای مجازی توسط یک کانادایی
🔻"جنی مولندیک" معلم اهل کانادا که در سال ۲۰۰۶ به دین اسلام گرویده است حالا در فضای مجازی با کمک ۵ فرزندش پست هایی برای آگاهی بخشی افراد نسبت به دین اسلام منتشر می کند
🔻جنی در سال ۲۰۰۶ تحقیقات ش راجع به دین اسلام رو شروع می کنه و جواب سوالاتش رو پیدا می کنه و تصمیم می گیره مسلمان بشه
🔻پدر و مادرش مخالف این کار بودن،پدرش مطالب ضد اسلام سرچ می کرد و براش می فرستاد تا جلوی مسلمان شدنش رو بگیره.اما جنی تصمیم خودش رو گرفته بود و این اقدامات اون رو از راهی که انتخاب کرده بود منصرف نکرد
🔻بعد از تشرف به اسلام و تولد اولین فرزندش جنی و همسرش تصمیم می گیرن برای زندگی کردن به ترکیه برن تا فرزندان شون در یک کشور مسلمان رشد کنن و صدای اذان رو بشنوند
✌️حالا جنی زبان ترکی هم یاد گرفته و به هر دو زبان ترکی و انگلیسی اسلام رو تبلیغ می کنه
🌐منبع:https://www.dailysabah.com/turkey/education/muslim-canadian-mother-simplifies-religion-for-children/amp
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفدهم
💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
💠 چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
💠 اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»
در فشار وحشت و حملات بیامان داعشیها، کلمات دعا یادمان نمیآمد و با هرآنچه به خاطرمان میرسید از #اهل_بیت (علیهمالسلام) تمنا میکردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه میلرزد.
💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفسمان را در سینه حبس کرد. نمیفهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجرههای اتاق رفت.
حلیه صورت ظریف یوسف را به گونهاش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا میکرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگندهها شمال شهر رو بمبارون میکنن!»
💠 داعش که هواپیما نداشت و نمیدانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتشبازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.
تحمل اینهمه ترس و وحشت، جانمان را گرفته و باز از همه سختتر گریههای یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش میکرد و من میدیدم برادرزادهام چطور دست و پا میزند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.
💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمیدانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان میداد و مظلومانه گریه میکرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.
مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرتزده نگاهش میکرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.
💠 ما مثل #پروانه دور عباس میچرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع میسوخت.
یوسف را به سینهاش چسباند و میدید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلیکوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟»
💠 عباس همانطور که یوسف را میبویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمیدونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانکهاشون پیدا بود که نزدیک شهر میشدن.»
از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانکها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچهها میگفتن #ایرانیها بودن، بعضیهام میگفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچهها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برقها تموم نشده میتونیم گوشیهامون رو شارژ کنیم!»
💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لبهای خشکم به خنده باز شد.
به #همت جوانان شهر، در همه خانهها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباطمان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بیپاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!»
💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.
نمیدانست از اینکه صدایم را میشنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بیخبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣📣📣 اجتماع مردم شهیدپرور تهران جهت حمایت، مطالبه و تشکر از پلیس امنیت اخلاقی تهران در مبارزه با بی حجابی
شنبه ۲۴ مهر ساعت ۱۳
خیابانوزرا جنب پارک ساعی
لوکیشن: b2n.ir/vzra
نشر دهید.....
سلام بر
🌸بهار دل های شکسته و منتظر
سلام بر آقای گلهای نرگس!
و شکوفه های جوان که چشم انتظارند....
آقا جان! شنیده ام که میآیی،،
ولی چه قدر دیر است،،
که سالهای زیادی دلِ جهان پیر است،،
نگو هنوز مانده تا قیام سبز بزرگ ...
که این سپاه بی رهبر چه قدر ناچیزاست،،
⛅️
برای آمدنت چه قدر ظلم فراگیرد ما را؟
و یا ۼم نبودت چه قدر فشارد بغضمان را؟
▫️نمیدانم بخاطر آغاز امامتت که برازنده ات است مسرور باشم
یا
▪️بخاطر داشتن اصحاب پرمدّعا و بی مهری چون من ،برایت خون بگریم...
در این دنیای قریب به ۸ میلیارد نفر ،نداشتن ۳۱۳ یار یعنی چه❓
این دیگر نامش غربت نیست❗️
کم کاری ماست❗️
که اینگونه غریبی و
در غربت تو، من نیز سهیمم
🍀اما کاش مثل همیشه دستم را بگیری
کاش مثل همیشه من را هم ببینی
و کاش من هم کمی به خود بیایم
و مجنونت شوم...
سال هاست که دو عید غدیر در تقویم مان ثبت شده است،،،یکے عیدالله الاڪبر؛؛؛ غدیر خم .... و یڪے عید بیعت با شما یارا💚
#به_هوش_باشیم_که_مهدی_زهرا_تنهاست
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تولیدی_کامل
#مناسبتی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷#آیتالله_فاطمینیا :
نگاه به نامحرم
تیری است که انسان را
به زمین می زند و سخت بشود
که بلند شوی...
#کنترل_نگاه⚠️
@Clad_girls
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#پرسش_پاسخ #علل_انحرافات_جنسی #روابط_نامشروع ♻️قسمت سوم ❓چه عواملی منجر به بروز انحرافات جنسی در
#پرسش_پاسخ
#علل_انحرافات_جنسی #فقر_مادی #فقر_عاطفی
♻️قسمت چهارم
❓چه عواملی منجر به بروز انحرافات جنسی در جامعه میشه؟
🏚فقر مادی
🤚خب ما برگشتیم با ادامه ی مباحث دلایل انحرافات جنسی؛یکی دیگه از عواملی که منجر به انحراف جنسی میشه *فقر مادی* هست.خیلی از جوون ها اوضاع نامناسب اقتصادی رو بهانه می کنن و ازدواج شون رو به تعویق می ندازن از اون طرف تقوای لازم رو ندارن و زیرفشارهای زندگی به دنبال دلخوشی ای می گردن و میرن دنبال دوستی های خیابانی 👫
1⃣خب اولا که خیلی از افرادی که وضع مالی خوبی ندارن تا حدود زیادی خودشون مقصر هستن چون وضعیت شون ناشی از تنبلی و بی انگیزگی شما اگه برید از چند نفر از افرادی که در کسب و کارشون پیشرفت چشمگیری داشتن متوجه می شین که بیشترشون از صفر شروع کردن و دلیل پیشرفت شون پشتکار و امید بوده
2⃣دوما فقر وعده شیطانه و اعتماد به خداوند در کنار کار و تلاش انسان هارو بی نیاز می کنه.خدا تو قرآن میگه :«اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعا بركاتی از آسمان و زمين برايشان میگشوديم...»۱ دوباره رسیدیم به مرحله اول یعنی "تقوا" پس گسترش بی تقوایی در جامعه رو می تونیم یکی از عوامل موثر در گسترش فقر بدونیم
💑اگر زندگی افراد متاهل رو بررسی کنیم خیلی ها وضع زندگی شون نسبت به سال های اول ازدواج شون خیلی بهتر شده و دلیلش اینه که انگیزه مرد برای فراهم آوردن زمینه رفاه بیشتر بعد ازدواج چند برابر میشه
💔فقر عاطفی
💘*فقر عاطفی* هم عامل بسیار مهمی هست.چه افرادی که هنوز به سن ازدواج نرسیدن و در خانواده از جانب پدر و مادر حمایت عاطفی لازم رو ندارن چه افراد متاهلی که در زندگی شون دچار خلاء عاطفی میشن،گاهی مرد محبت خودش رو از زن دریغ می کنه و در مواردی هم زن بی عاطفه میشه و زمینه رو برای طلاق و یا خیانت فراهم می کنه
💏خیلی از کسایی که توی زندگی به بن بست می رسن و راهی جز طلاق براشون نمی مونه می گن ما توی زندگی همه چیو تحمل کردیم اما بی توجهی و بی محبتی رو نمی تونیم تحمل کنیم
📌پس از فقر غافل نشیم که ممکن حتی ایمان مارو از بین ببره.پیامبر صلی الله علیهم فرمودند: «كاد ألفقرَ أن يَُكون ُ كْفرا؛ هر آن نزدیک است که فقر به کفر منجر شود»۲
ادامه دارد...
📚۱.اعراف،۹۶
۲.بحارالانوار،ج۷۰،ص۲۴۶.
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفدهم 💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشت
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم
💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
💠 قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
💠 همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
💠 لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمیدونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟»
💠 دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
💠 میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
💠 چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
ملکیان(2).mp3
431.5K
🔰خدیجه ﴿سلاماللهعلیها﴾ الگوی زن فعال اجتماعی و باحیای مسلمان
🔱وقتی دوران جاهلیت رو فساد پر کرده بود
به حضرت خدیجه میگفتن #طاهره 🦋
🔱یا فکرشو کنید توی اون دوران که ربا و رشوه و فساد مالی و اقتصادی خیلی زیاد بود
؛حضرت خدیجه تنها بانوی ثروتمند بودن که مال شون حلال بود.
‼️این برای یک زن خیلی خفنه😎
🔰پس شما دختر گل ؛بانوی گلاب میتونی با یه الگوبرداری از حضرت خدیجه جایگاه خوبی تو جامعهات داشته باشی😌🌹
البته اگه اسلام بزاره زن آزاد باشه‼️😜
#تولیدی
#فعالیت_زن
#حیا
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همسر زیبا، یا زندگی زیبا؟
رهبرانقلاب اسلامی: چرا بايد بعضى از دخترهايى كه مؤمن هستند، باسوادند، با فرهنگند، اهل دين هستند، به جرم اینکه يك مقدار سنّشان بالا رفته يا چندان از زيبايى بهرهاى ندارند، از نعمت ازدواج و تشكيل خانواده و نعمت تربیت فرزند محروم بمانند.
خوشا بهحال آن فرزندى كه در دامن چنين زنان پاكى پرورش پيدا كند. خوشا بهحال آن مردى كه چنين زن پاك و مقدّسى در خانه داشته باشد. اين معيارهاى طاغوتى را دور بريزيد. پدرها! مادرها! تقواى خدا پيشه كنيد در امر ازدواج.
1359/7/8
🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺
🌺🌺
🌺
🌸🍃 فرا رسیدن سالروز ازدواج پیامبر اکرم(ص) و حضرت خدیجه کبری(س) مبارک باد🍃🌸
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌸سن حضرت خدیجه(سلامالله) هنگام ازدواج با پیامبر اکرم(صلاللهعلیه وآله وسلم)
🌸🌼
🔸در مورد سن و سال حضرت خدیجه علیها السلام به هنگام پیوندش با والاترین جوان روزگاران، دیدگاهها یکسان نیست و مورّخان سن ایشان را بین ۲۵ تا ۴۶ سال بیان نموده اند
◀️اما آنچه مسلم است، آن است که سن مبارک حضرت خدیجه علیها السلام به هنگام ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، کمتر از سی سال بود
💠 و مورّخانی که بیشتر از سی سال را مطرح نموده اند، دلیلی برای قول خود ذکر نکرده اند.
⬅️ مطلب دیگر اینکه با توجه به فرزندانی که حضرت خدیجه علیها السلام بعد از ازدواج به دنیا آورده، با چهل ساله بودن ایشان مناسبتی نداشته و نمی تواند مطابقتی با واقع داشته باشد.
⬅️ از طرفی وجود خواستگاران زیاد و استنکاف از پذیرش آنان [1]، خود مطلبی است که وضعیت سنی مناسبی را برای یک زن آشکار میکند
◀️. وضعیت سنی مناسب، یکی از جاذبههای طبیعی زن است که از کثرت خواستگاران حکایت میکند ؛⬇️
❇️ زیرا همه کسانی که اخباری نقل کرده – از شیعه و اهل سنت- متفق هستند مردی از اشراف قریش و رؤسای آنان نمانده بودکه به خواستگاری حضرت خدیجه علیها السلام برود یا قصد ان را نداشته باشد
🔸حضرت خدیجه علیها السلام هم جواب رد می دادند، تا جایی که وقتی به همسری رسول خدا در آمد، زنان «قریش» بر او خشم می گرفتند، از او دوری می کردند
و می گفتند: «بزرگتان و اشراف قریش از تو خواستگاری کردند و به همسری هیچ یک در نیامدی و به همسری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم – یتیم ابوطالب علیه السلام که مردی فقیر است و مالی ندارد- در آمدی»!
----------
[1]: بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۲-۲۳.«عقبه بن ابی معیط و صلت بن ابویهاب که هر کدام چهارصد غلام و کنیز داشتند، از حضرت خدیجه صلی الله علیه و آله و سلم خواستگاری کردند. همچنین ابوجهل و ابوسفیان از او خواستگاری کردند و حضرت خدیجه صلی الله علیه و آله و سلم هیچ رغبتی به آنان نداشت و قلبش فقط برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میتپید. »
📚منبع
تحریف تاریخی تحلیلی پیرامونام المومنین حضرت خدیجه کبری علیهاالسلام/ تالیف مهدی آقابابایی.
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢شاید بارها از زبان مردم شنیده باشید که اقرار به ناتوانی زنان کرده اند‼️
⭕️اما این موضوع در تاریخ شیعه چگونه است؟
طبق روایات در تاریخ شیعه بعضی امور امامت توسط بانوان به شیعیات عرضه می شد...
ادامه در عکس ها
📌منبع:فطرس مدیا
✨@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓