5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ جهادِتبیین مردم قم، به روایت تصویر.
🔹 چرا رسانه ها و خبرگزاری های رسمی از انعکاس این تصاویرِناشی از غیرت دینی هراس دارند؟!
🔹 ملالی نیست باز هم جهادگران عرصه رسانه خودشان این رسالت را به سرانجام می رسانند.
🔸 اعتراض مردم قم به مسئولان و ارکان سیاسی شهر، به خاطر ترکفعل و عدم اقدام در پی گلایهی امام خامنهای از وضعیت فرهنگی شهر.
#تصویری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠: رهبر انقلاب اسلامی:
👩👧👦"عدهای بد و یا کج فهمیدند؛ یک عدهای مغرض هم از این کج فهمی استفاده کردند؛ کأنّه یا باید زن، مادر خوب و همسر خوبی باشد یا باید در تلاشها و فعالیتهای اجتماعی شرکت کند؛ قضیه اینطوری نیست؛ هم باید مادرِ خوب و همسر خوبی باشد، هم در فعالیت اجتماعی شرکت کند.
فاطمهی زهرا (سلاماللهعلیها) مظهر چنین جمعی است؛ جمع بین شئون مختلف. زینب کبری نمونهی دیگر است."
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 👓 حتی کرم ابریشم و زنبور هم بر مالکش واجب النفقه است! 🔹 نفقه مملوک حتی زنبور و کرم ا
🔴به روز باشیم
احتمالاً داره بش میگه: ما مثل اوناش نیستیم، هروقت خواستید بزنید، وسط مذاکره، کنار مذاکره، روی مذاکره😂
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
🚨تحصن جلوی اداره پلیس به مناسبت سالگرد ناپدید شدن "سارا اورارد"
🔻زنان انگلیسی به مناسبت اولین سالگرد ناپدید شدن زنی که بعداً معلوم شد توسط پلیس مورد تجاوز قرار گرفته بود و بعد هم به قتل رسیده بود جلوی اداره پلیس تحصن کردند
🔻این تجمع در اعتراض به قتل "سارا اورارد" و هزاران تجاوزی هست که توسط نیروهای پلیس انجام گرفته
🚔وقتی این زنان به پلیس گفته بودند چطوری امنیت ما رو تامین می کنید.پلیس گفت: در خانه بمانید،خودتون رو مخفی کنید یا با خودتون زنگ خطر تجاوز حمل کنید
🙄امنیت موج می زنه
🌐منبع:https://www.theguardian.com/world/2022/mar/12/feminist-protesters-set-off-1000-alarms-outside-london-police-station
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_شصت_وسوم به روایت امیرحسین .........…………………………… روی کاناپه کنار پ
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_شصت_و_چهارم
به روايت حانيه
………………………………………………………
روبه روی آینه وایمیستم ، میخوام با خودم رو راست باشم.
_ عاشق شدم؟
_ نه
_ قرار بود رو راست باشم.
_ اره
_ عاشق کی؟
_ امیر امیر امیرحسین.
_ نههههههههههههه
_ وای امیرحسین چیه ؟ آقا امیرحسین.
_ ای خدایا. خل شدم رفت.
مامان:حانیه جان بیا.
_بله؟
مامان: بيا بشين اينجا.
كنار مامان روي مبل ميشينم.
_ خب؟
مامان: نظرت درمورد پسر خانوم حسيني چيه؟
واي خدايا نكنه مامان فهميده ، چي بگم حالا؟
_ خب يعني چي چيه؟
مامان: بزار برم سر اصل مطلب. خانوم حسيني زنگ زد ، گفت فردا شب ميخوان بيان خاستگاري.
_ نه؟
مامان: عه. چرا داد میزنی؟
_ شما چی گفتید؟
مامان: گفتم بیان دیگه
_ چی؟
مامان_ عه. یه بار دیگه داد بزنی من میدونم با تو. پاشو برو ببینم. عه
" وای وای وای خدایا. عاشقتم که. ولی ولی اگه ، اون عهدم.....😔😔😔"
امیرعلی:سلام جوجه جان
_ جوجه خودتی
امیرعلی: شنیدم که خبراییه.
_ چه خبری؟
امیرعلی: نمیدونم والا. میگن که یکی پیداشده دیگه از زندگی سیر شده میخواد بیاد خاستگاری شما.
کوسن روی مبل رو بر میدارم و پرت میکنم سمت امیرعلی.
_حرف نزن حرف. فاطمه خودشو بدبخت کرد شد زن تو.
امیرعلی: اخ اخ بهش گفتم تنها نره خونه میرم دنبالش.
نگاهی به ساعت انداخت.
امیرعلی : وای بدبخت شدم. نیم ساعته کلاسش تموم شده.
با تعجب فقط خیره شدم به رفتن امیرعلی و یه دفعه زدم زیر خنده. وای فاطمه از معطل شدن متنفر بود الان امیرعلی رو میکشت.
تونیک سفیدی که تا پایین پام بود ، با یه روسری کرم که به لطف فاطمه لبنانی بسته بودم، تصمیم داشتم امشب رو چادر سرم بکنم ، چادر حریر سفید با گل های برجسته ریز صورتی که جلوه خاصی بهش داده بود. برای بار آخر تو آینه به خودم نگاه میندازم ، بدون هیچ آرایشی، ساده ساده و من چقدر این سادگی رو دوست دارم.
امیرعلی: اجازه هست ؟
_ بیا تو پسره.
امیرعلی: سلام دختره.
_ مصدع اوقات نشو.
امیرعلی همون لبخند همیشگی رو مهمون لباش کرد و گفت: شاید مدت کوتاهی باشه که با امیرحسین اشنا شدم ولی دلم قرصه که دست خوب کسی میسپرمت.
_ اوو. توام. حالا نه به باره نه به داره.
با صدای زنگ امیرعلی سریع میره دم در و منم آشپزخونه.
دل تو دلم نیست که برم بیرون. وای پس چرا مامان صدام نمیکنه خدایا .
مامان:حانیه جان عزیزم.
چایی هارو میریزم ، چادرم رو روی سرم مرتب میکنم و از آشپزخونه میرم بیرون .
_ سلام.
مامان امیرحسین : سلام عروس گلم.
با شنیدن این کلمه قند تو دلم آب میشه ولی فقط به یه لبخند کوتاه و مختصر اکتفا میکنم.
اول خانم حسینی، بعد آقای حسینی ، بعد پرنیان و بعد........
به هرسه با احترام خاصی چای رو تعارف میکنم و جواب تشکرشون رو با خوشرویی میدم تا زمانی که میرسم به امیرحسین.
از استرس زیاد، میترسم سینی چای رو پایین بگیرم.
همونجوری میگم بفرمایید، دستش رو بالا میاره که چای رو برداره که یه دفعه سینی رو کنار میکشم و گوشه سینی به زیر لیوان میخوره و لیوان کمی کج و یه مقدار از چاییش روی لباسش میریزه.
تازه فرصت کردم براندازش بکنم، یه کت و شلوار مشکی با یه پیرهن سفید، وای که چقدر بهش میومد.
_ وای شرمندم. عذر میخوام.
امیرحسین : نه بابا خواهش میکنم.
یه دفعه صدای خنده جمع بلند میشه و منم باخجالت سرم رو پایین میندازم و چای رو به بقیه تعارف میکنم. حتی سرم رو بالا نمیارم که عکس العمل مامان بابا و امیرعلی رو ببینم. کلا من باید همش جلوی این سوتی بدم.
انقدر محو تو هستم كه نميداني تو
همه ی عمر منو بود و نبودم شده ای
شعر: افسانه صالحی
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
15.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧕👨🏫من یک جوانم
💥پر از شور و انرژی
👏 درست است که عاشق دیده شدن و تعریف و تحسین شنیدنم
⛔️اما نه با پیرویاز هر مُدی؛ با تیپ های عجیب و غریب و زیر پاگذاشتن حرف خدا !
🔖الگویم جوان رعنای امام حسین است
حضرت علی اکبرِ علیه السلام
🔖الگوی من امثال شهید بابک نوری هریس هستند که در اوج زیبایی،نه تنها آلوده به گناه نشدند بلکه دفاع از اعتقادات و باورهایشان را به ظواهر دنیایی ترجیح دادند.
☔️از ایشان آموخته ام که شادی و نشاط بدون گناه، شیرینتر و عمیقتر است .
💪 با امید ، تلاش ، تحصیل و توکل به خدای بزرگ ؛ آینده از آن من است
🇮🇷و ایرانم را به بلندترین قله های افتخار🏔 خواهم رساند.
#پروفایل #جوان #تولیدی_کامل #ولادت_علی_اکبر علیهالسلام
🌸 @hejabuni I دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️غزلی از عشق💌
❤️تقدیم به #جوانان سرزمینم🌸
🍁می زدم قدم در گذرگاهی
در جوانی و از خوشی مسحور
🌾موی خود را به دستِ ابرِ خیال
می سپردم به گام های غرور
🍁می گذشتم من از کنارِ همه
بی توجه به خطِ عبور و مرور
🌾بی تفاوت به هرچه پیشامد
خنده هایم به عابری رنجور
🌼ناگهان در دلِ همان لحظه
با سلامی پر از صدای شعور
🍃چشم هایش به دورِ من چرخید
با نگاهی به نازکیِ بلور
🌼آن زنِ مهربان تبسمی کرد و
گفت: داری تو نامه ای از دور
🍃کاغذی دستِ من سپرد و گذشت
غرقِ حیرت زِ معنی و منظور
☘خواندمش این چنین شروع میشد:
"به فدایت شوم بهارِ شکور
💚مادرم، مادرم، #مادر!
عاشقت بوده ام به خالقِ نور
☘یک پیامی به مردمم دارم
نامه ام را رسان به دستِ طهور
🌸روی حرفم به توست حرمتِ من
فکر و ذکرم زِ حال تا دَمِ گور
🍃بارِ عشق و امانتی شده است
دستِ تو می سپارمش با شور
🌸خونِ سرخم بدستِ #چادرِ تو ست
نکنی لحظه ای هبوط و قصور!
🍃خونِ من شد فدای حُرمتِ تو
حُجبِ تو میشود شمیمِ ظهور
🌸نکند #منجی جهان بشود
زین همه غفلتِ زمین، مهجور! "
🥀نامه اش را به گریه می خواندم
من که بودم عجیب غافل و کور
🌿هرچه بودم گذشت اما حال
هستم از امانتِ شما مسرور
🥀عشق را به قلب من دادند
از تو تا سوی خود شدم مأمور
#روز_جوان_مبارک ❤️
#تولیدی #شعر_حجاب
🌸 @hejabuni I دانشگاه حجاب 🎓