دانشگاه حجاب
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت : سی وسوم 🌱نمی دونم چه ساعتی از نیمه شب بود ک
🌹🌹#سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت:سی وچهارم
🌺صدای زنگ تلفن تو خونه پیچید زود کفش هام رو در اوردم و به سمت تلفن دویدم نزدیک بود زمین بخورم!._الو..محسن..تویی؟.
صدای خنده بهمن از اون ور خط اومد حرصم گرفت _هنوز نیومده؟! پس بهش خوش گذشته که فراموشت کرده!.
💥 با عصبانیت گفتم:_ خوب اگه اینطوره تو چرا نمیری؟! مهمون داعشی ها میشی حسابی ازت پذیرایی می کنند! امثال محسن جونشون رو کف دستشون گذاشتند تا ما امنیت داشته باشیم.
🍂واقعا برای طرز فکرت متاسفم.
_خیلی خوب بابا چرا زود جبهه میگیری؟ زنگ زدم خداحافظی کنم می خوام برم آلمان، شاید هم برنگردم ولی هیچ وقت ازت نا امید نمیشم! اگه.....۰
❄_مواظب حرف زدنت باش حد و اندازه خودت رو بدون!. گوشی رو با حرص کوبیدم رو تلفن. چیزهایی که می شنیدم عذابم میداد اما مطمئن بودم محسن برمی گشت و از این طعنه ها خلاص می شدم. بغضم ترکید و اشکام جاری شد.
🌼چند وقتی می شد که ازش بی خبر بودم قبلا تا جایی که امکان داشت زنگ میزد همین که صداش رو می شنیدم خیالم راحت میشد اما حالا می ترسیدم اتفاقی براش افتاده باشه!
دلم که می گرفت سراغ دفتر خاطراتم می رفتم ناگفته های دلمو می نوشتم دفتر و اشک شاهد دلتنگیم بودند
"محسن جان عید نزدیکه اما من هیچ هیجانی ندارم.
🌱نمی دونی چقدر رویاپردازی می کنم مثلا موقع تحویل سال سفره هفت سین می چینیم، با هم نمازمی خونیم بعدش از لای قران اولین عیدی رو بهم میدی. منم لبخند میزنم و میگم ایشالا سال خوبی داشته باشیم پر از خیر و برکت. تو هم با صدای بلند میگی الهی آمین. خوشبختی یعنی همین. حتی اگه تا ابد هم طول بکشه منتظرت می مونم...
🍁مامانم سینی غذا رو روی میز کنار تخت گذاشت._از صبح هیچی نخوردی مریض میشی. یکم به خودت برس. در اتاق رو که باز کرد انگار چیزی یادش افتاد برگشت سمتم:_راستی لیلا زنگ زده بود گفت آماده باش تا یک ساعت دیگه میرسه ایشالا خوش خبر باشه!.
🌸قلبم تند تند می زد خواستم حرفی بزنم اما نتونستم هیچ صدایی از گلوم خارج نمیشد تکونی به خودم دادم و سمت کمد رفتم مانتویی که دم دست بود رو برداشتم مامانم با تعجب به حرکاتم نگاه می کرد.
🌷مانتو رو از دستم کشید.:_ اول غذا بخور تا یکم جون بگیری هنوز که نیومده سریع اماده میشی! عقلم کار نمی کرد نمی دونستم باید چی کار کنم دلم گواهی بدی میداد اصلا آروم و قرار نداشتم........
🌻در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست
می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت ، توی فنجانی که نیست
باز می خندی وَ می پرسی که : حالت بهتر است ؟
باز می خندم که : " خـــــیلی " ... گرچه ... می دانی که نیست !
❄شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟
وقتِ رفتن می شود با بغض می گویم : نرو ...
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست
.
.
.
🍃رفته ای و بعدِ تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی ... کار آسانی که نیست
شاعر: بی تا امیری نژاد "
ادامه دارد ...
🌹 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🌹
1_819609654.mp3
5.24M
💠روایت زیبایی که آدم رو شرمنده میکنه‼️
خدایا❗️
🔹شیطانی رو بر ما مسلط کردی که مثل خون در رگ ماست و از همه چیزمون خبر داره؛
🔹۲۴ساعته با ما گلاویز هست تا ما رو فریب بده
در مقابل، برای ما چه چیزی قرار دادی⁉️
🎵[ حجت الاسلام عالی ]
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
30.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #کلیپ
🔰 نکاتی درباره علل بیحجابی
🎤 استاد حجه الاسلام مختاری
#حجاب #بی_حجابی #علل_بیحجابی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب
اختلاط دختر و پسر ممنوع
💠شریفه۲۳ مبارکه قصص
🔰مکتب اسلام در عین اینکه اجازه فعالیت اجتماعی رو در عرصه اجتماع به #زن می ده او رو از اختلاط در عرصه کار و فعالیت نهی می کنه.
👈 اسلام میگه نه حبس و نه اختلاط
✅بلکه حریم.
🔰 سنت جاری مسلمانان از زمان رسول خدا همین بوده که #زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی شدن ولی همواره اصل «حریم» رعایت شده.
🔰در #قرآن هم اشاره شده که #دختران حضرت شعیب با وجود اینکه شغل چوپانی داشتن هنگام سیراب کردن گوسفندان خود، ابتدا به کناری می رفتن تا چوپانان دیگه آب از چاه کشیده و حیوانات خود رو سیراب کنن و اونجا رو ترک کنن، بعد به سیراب کردن حیواناتشون می پرداختن،
حتی هنگامی که می خواستند همراه موسی به خانه خود برن حضرت #موسی پیشاپیش اون ها قدم بر می داشت. تا به پشت اونها نظر نکنه، و تغییر جهت مسیر رو با پرتاب سنگ نشان میدادن که حتی سخن گفتن با نامحرم هم به حد ضرورت باشه.
#تولیدی_کامل #اختلاط_بانامحرم
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔆 متن شبهه: می گویند آرد را گران کردیم چون به کشورهای همسایه قاچاق می شد. می گویند ب
🔴به روز باشیم
💠 خطر جدی هست، جاده به شدت لغزنده شده ، مراقب باشیم نلغزیم !
❇️ چندین سال است از کتب متعدد با نویسندگان مختلف با طرز فکرهای مختلف ، مباحث #تاریخ_انقلاب را می خوانم ،حوادث گوناگون ،فتنه های رخ داده شده در دوران های مختلف ، دوران های متفاوت ریاست جمهوری ،حتی خط فکری وزرای مختلف بعد انقلاب ، همه و همه را خواندم ، از ریز به ریز حوادث فتنه سهمگین سال 88 مطلع هستم و آن فتنه را از نزدیک دیدم،اما...
🔰 اما با قاطعیت تمام حاضرم قسم جلاله بخورم و دست روی قرآن بگذارم و بگویم در هیچ برهه ای از برهه های حساس #تاریخ_انقلاب در این 43 سال ، هیچ زمانی شاهد این چنین حوادث پشت سر هم که باعث لغزش عده ای انقلابی شود ، نبودیم
1️⃣ یک زمانی در زمان هاشمی رفسنجانی، فتنه هایی به خاطر گرانی در اسلامشهر و مشهد رخ داد که جز یک عکس از حادثه اسلامشهر، هیچ عکس و فیلم دیگری موجود نیست ( اجازه انتشار پیدا نکرد) ، اما در آن فتنه انقلابی ها نلغزیدند، الحمدلله
2️⃣ فتنه ای نداشتیم تا سال 78 و آن فتنه معروف کوی دانشگاه ، اما آن هم بلافاصله با هوشیاری انقلابی ها جمع شد و انقلابی های ما نلغزیدند، الحمدلله
3️⃣ دیگر تا 10 سال ، آن چنان فتنه ای نداشتیم تا رسیدیم به سال 88 و آن وقایع معروف بعد انتخابات، در آنجا هم انقلابی ها لغزش خاصی نداشتند
❌ اما....
👈👈 اما از سال 98 به بعد ، سال به سال شاهد فتنه هایی بودیم و هستیم که هر چند انقلابی های ما شروع کننده آن نبودند ، اما متاسفانه دچار لغزش شدند
1️⃣ در حوادث مربوط به سال 98 که فتنه گرانی #بنزین رخ داد، بعد از صحبت های رهبری در صبح یکشنبه درس خارج خودشان و حمایت از تصمیم سران قوا ، عده ای از افراد انقلابی که خود را حامی رهبری می دانستند اما توان و قدرت تحلیل این واکنش رهبری را نداشتند، لغزیدند و رهبری را حامی مردم ندانستند !
2️⃣ فقط یک سال بعد، در سال 99 شاهد یک فتنه دیگر بودیم که خیلی ها را درگیر کرد و متاسفانه عده ای از افراد انقلابی هم لغزیدند، و آن هم فتنه #واکسن بود ، شاهد انواع و اقسام حرفها و توهین ها به رهبری بودیم، از سوی اصلاح طلب ها و ضدانقلاب ها؟؟؟
نخیر
از سوی افرادی که خود را انقلابی می دانستند ،
حرف هایی از جمله
👈 رهبری متخصص نیست
👈 رهبری تحت فشار است
👈 رهبری را کانالیزه کردند
👈در بیت رهبری نفوذی ها رخنه کردند
👈 رهبری باید جوابگوی جان مردم به خاطر واکسن باشد
👈 و....
👈👈 و نتیجه این فتنه این شد که دیگر حجیت و اعتباری برای دستورها و توصیه های رهبری باقی نماند و این جماعت حاضر بودند رهبری را دارای اشتباه معرفی کنند، اما حاضر نبودند این حرف را به خودشان بزنند ، حرف دیگران را بالای سر خود می گذاشتند اما حرف رهبری را غیرکارشناسی می دانستند !!!
3️⃣ و حالا یک سال بعد ، در سال 1400 و 1401 ، شاهد لغزش افرادی هستیم که از فتنه 98 و فتنه واکسن ، به سلامت عبور کردند، اما الان خودشان درگیر شده اند و فاز روشنفکری و عدالتخواهی ( بخوانید عدالتخواری ) برداشته اند.
👈 این افراد حتی حاضر نیستند حرف رهبری که فرمود " همه به دولت کمک کنند " را انتشار دهند
👈 حاضر نیستند این حرف رهبری که فرمود " انتقاد دلسوزانه یعنی گفتن خوبی ها در کنار ضعف ها " را منتشر کنند
👈 دولت را ادامه دهنده راه دولت روحانی خطاب کردند، اما وقتی رهبری فرمود " دولت جدید ریل گذاری جدیدی کرده " ، حاضر به عذرخواهی و عقب نشینی نشدند
👈 مدام در حال پاشیدن بذر نا امیدی هستند و همه چیز را سیاه نشان می دهند، اما حاضر نیستند این حرف رهبری را که فرمود به مردم امید دهید را نشر دهند و عمل کنند
👈 مذاکره کردن دولت جدید را سرزنش کردند اما وقتی رهبری فرمود " روند دیپلماسی کشور در مسیر خوبی است " ، حاضر به عقب نشینی از حرفهای قبلی خود نشدند
❇️ سابقه نداشت در این حد ، افرادی که خود را انقلابی می دانند، حرفهای رهبری را سانسور کنند و مواضعی بگیرند که کاملا بر خلاف توصیه های رهبری است، در این 43 سال بگردید، با قاطعیت می گویم چنین چیزی سابقه نداشت
👌 اما راه علاج چیست؟
✅ راه علاج همان است که در وقایع فتنه گون باید رفت، یعنی گوش دادن مستقیم به اوامر رهبری و اسیر جو روانی نشدن و اسیر حرف های این و آن نشدن ، حتی اگر آن افراد مداح مشهور، سخنران مشهور یا دیگر افراد باشند.
👈👈 راه ، راه ولایت است و بس، هر جا زاویه ای دیدیم ، باید مسیر خود را به سمت حرف رهبری بگردانیم، بزرگ تر از این مداحان و سخنرانانی که امروز علیه دولت شدند در طول تاریخ لغزیدند، اینها که جای خود دارند.
رهبری فرمود #همه_کمک_کنند ، والسلام
✍️ احسان عبادی
#تغییر_به_نفع_مردم
#رئیسی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب
هدایت شده از سوءتفاهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_روز_باشیم
#سوءتفاهم
👓 در این چند روز بهترین و منطقی ترین توضیحی که راجع به حذف ارز ۴۲۰۰ شنیدم این بود، خدا خیرش بده؛
📌 حتما حتما حتما این ۹دقیقه رو دقیق گوش بدید!
🔹 مگه دولت رئیسی بیکار بود ارز ۴۲۰۰ رو حذف کرد؟ مثل روحانی ادامه میداد دیگه! انقدر هم از اعتبار و آبروش مایه نمیذاشت!
حتما ببینید و منتشر کنید تا بقیه هم آگاه بشن
با ما همراه باشید 🌸
⚠️https://eitaa.com/joinchat/3933995183C14b32e0d88
#گزارش
#بینالملل
📛مرگ مرتبط با اسلحه دلیل اصلی مرگ نوجوانان آمریکایی
📈گزارش ها حاکی از آن است که در سال های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰ مرگ و میر نوجوانان و کودکان آمریکایی در اثر استفاده از اسلحه برای خودکشی یا تیراندازی ۳۰٪ افزایش داشته
❗️این افزایش بر اساس گزارش دانشگاه میشیگان موجب پیشی گرفتن مرگ و میر ناشی از اسلحه بر مرگ و میر ناشی از تصادفات شده
♨️خودکشی به وسیله ی دارو هم در بین نوجوانان ۸۰٪ افزایش داشته
🔻افزایش مرگ و میر ناشی از اسلحه قابل پیش بینی بود اما این حجم از افزایش در طی یک سال نگران کننده است
💁♂خب اینم امنیت و امید به زندگی ای که در نوجوانان آمریکایی موج میزنه
🌐منبع:https://www.theguardian.com/us-news/2022/apr/22/us-gun-violence-leading-cause-of-death-youth
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🌹🌹#سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت:سی وچهارم 🌺صدای زنگ تلفن تو خونه پیچید زود کفش هام
🌹🌹 رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت سی و پنجم
🌸نگاهی به ساعت مچی دستم انداختم انگار زمان به کندی پیش می رفت یا شاید هم برای من دیر می گذشت، از استرس زیاد رنگ و روم پریده بود اصلا نمی تونستم به خودم مسلط باشم. موبایل رو از کیفم درآوردم و شمارش رو گرفتم تا بوق خورد قطع شد!!
🌺 از دور ماشینی رو دیدم که وارد کوچه شد جلوتر رفتم یک لحظه احساس کردم محسن برام دست تکون داد! اما لیلا پشت فرمون بود نگاهش رنگ نگرانی گرفت، لبخند کمرنگی زدم و بدون هیچ حرفی سوار ماشین شدم...
❄سرم رو به شیشه تکیه داده بودم بارون شدیدی می اومد. با انگشتم روی شیشه بخار گرفته قلب کوچیک کشیدم، این مسیر برام آشنا بود انگار قبلا اومده بودم. بغض داشت خفم می کرد طاقت نیوردم و گفتم:_بالاخره نگفتی چی شده کجا داریم میریم؟!.
🌷ماشین رو کنار خیابان نگه داشت نیم نگاهی به من انداخت و با صدایی که سعی می کرد عادی جلوش بده گفت:_محسن برگشته!!.
خشکم زد! دهانم از حیرت باز موند دلم می خواست یک بار دیگه جملش رو تکرار کنه از خوشحالی داشتم بال در می آوردم
🌾یکدفعه بلند زد زیر گریه!! با بهت نگاهش کردم سر در گم شده بودم برای چی گریه می کرد؟!.، چند دقیقه ای گذشت یکم آرومتر شد بینیش رو بالا کشید و اشکاش رو پاک کرد_من یه عذرخواهی بهت بدهکارم! حتی اگه نبخشی هم حق داری!
🌹تمام این مدت از محسن خبر داشتیم می دونستیم که مجروح شده، نمیخوام کارم رو توجیه کنم ولی خودش نخواست به تو چیزی بگیم.... از بیمارستان که مرخص شد رفتیم خونه داییم....
🍃دیگه چیزی نمی شنیدم دنیا رو سرم خراب شد، از عصبانیت دندونم رو بهم فشردم و با ناراحتی گفتم: _چطور دلت اومد مخفی کنی! مگه ندیدی جلوی چشمات ذره ذره آب شدم، فکر نمی کردم اینقدر بی احساس باشی !
🍂دیگه نمی تونستم نفس بکشم فضای ماشین حالم رو بد می کرد سریع پیاده شدم اشکام با قطره های بارون یکی شده بود جلوی اولین تاکسی رو گرفتم باید باهاش حرف میزدم.......
ادامه دارد....
🌹 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🌹
دانشگاه حجاب
🌹🌹 رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت سی و پنجم 🌸نگاهی به ساعت مچی دستم انداختم ا
فردا شب ↯
آخرین قسمت
رمان سجده عـــ❤️ــشق
.
سلام رفیق
خیلی ها میگن فلانی اهل گناه های کبیره ست اما چقد اوضاع مالیش خوبه
خب من جوابش رو از کلام
امیرالمومنین امام ❤️علی❤️ میدم:
ای فرزند آدم!
📌زمانی که میبینی خداوند
انواع نعمتها را به تو میرساند
در حالی که تو معصیت کاری
بترس ...
🌱نهج البلاغه حکمت ۲۵🌱
👤 M.H.Koobchi
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔰 یه کلام حرف حساب ...
🔹درست نیست بگیم:👇
🔸فلانی چون ماسک زده حتما آدم خوبیه!
🔸اما میتونیم بگیم ماسک زدن قطعا کار خوبیه و نزدنش نشونه بیتوجهی به سلامتی خود و دیگرانه ...
🔹دقیقا داستان حجابم همینه👌
#تولیدی_کامل #حجاب_و_ماسک
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب
🔰 #توئیت | نظر آقا #مصطفی_خمینی درباره حجاب
♨️ توئیت #حجت_الاسلام_راجی مدیر اندیشکده راهبردی سعداء در پاسخ به مصاحبه همسر آقامصطفی خمینی درخصوص #حجاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
#چی_شد_چادری_شدم
میشه برامون تعریف کنید چی شد چادری شدید؟ 😍
👉🏻 @f_v_7951
منتظر خاطرات جذابتون هستیم 🤩
🔅 @hejabuni♢دانشگاه حجاب🔅
#چرا_چادری_شدم؟
امروز سه تا خاطره کوتاه از سه نسل مختلف براتون آوردم. خیلی جالبن... 😍
1️⃣ فضولهای بدحجاب
سلام به همهههه شما عزیزان
من الحمدلله چش که باز کردم👀
چادری به دنیا اومدم و هستم و میمونم؛ اما، اما...
سختی هم کم نکشیدم از دست کسایی که...! 😞
من بخاطر بیماری برادرم چند سال با تهران سر و کار داشتم. با اینکه بعضیهاشون خیلی خوب بودن ولی خانمهای بزرگ توی متروی تهران -به من که ۸ سالم بود- میگفتن: "چرا از الان چادر میپوشی؟ درش بیار..."
حالا یا با خشونت یا مهربونی😐🙈
۱۴ساله و قمی هستم.
2️⃣ رادیو معارف
سلام علیکم خدا قوت
من از وقتی برنامههای رادیو معارف را گوش دادم و با دستورات دین اسلام آشنا شدم، چادری شدم و از حجاب خودم کاملا راضیم و احساس بسیار خوبی دارم.
زمانی که با رادیو معارف آشنا شدم، ۳۵سالم بود
از قم
3️⃣ دوستان چادریام از شهر دیگر
چی شد چادری شدم‼️
در شهر ما دختران، زیاد چادر نمی پوشیدند. وقتی دانشگاه کاشان قبول شدم، دوستان چادری جدیدم خیلی روی من تاثیر گذاشتند. ✅
• طوری که هم چادری شدم و هم بعد از فارغالتحصیلی علاوه بر کار و تحصیلات در رشته دانشگاهیام با علاقه شدید، مدرک طلبه سطح دو حوزه خواهران را به صورت غیر حضوری گرفتم تا در تبلیغ اسلام تواناتر شوم.🌷
من ۴۷ سالمه و این خاطره برای خیلی وقت پیشه
از کرمانشاه
ــــــــــــــــــــ
□ ارسال خاطرات: @f_v_7951
🎓 @Hejabuni | دانشگاهحجاب 🌸
دانشگاه حجاب
🌹🌹 رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت سی و پنجم 🌸نگاهی به ساعت مچی دستم انداختم ا
🌹🌹 رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت : سی و ششم ؛ قسمت پایانی
🌸با صدای راننده که گفت رسیدیم به خودم اومدم کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم نگاهی به اطراف انداختم یاد اون شب افتادم که بخاطر نذری اومده بودیم چقدر زود گذشت.
🌺 به کوچه که رسیدم پاهام قفل شد قدرت حرکت نداشتم نمی دونستم چطوری با محسن روبرو بشم با چیزهایی که شنیدم ته دلم خالی شده بود یعنی قبولم می کرد؟ شاید نظرش نسبت به من عوض شده بود
🌾هنوز دستم رو زنگ نرفته بود که در باز شد ، هول شدم و عقب تر رفتم. فاطمه خانم هم دست کمی از من نداشت چند لحظه ای نگام کرد. صدام می لرزید چشمام پر از اشک شد. _ شما دیگه چرا؟ مثل مادرم بودید چرا دلتون به حال من نسوخت؟
🌴با شرمندگی سرش رو پایین انداخت و گفت: _حلالم کن می خواستم بهت بگم ولی محسن مانعم شد.
_الان کجاست؟ می خوام ببینمش.
از در فاصله گرفت به اتاقی که پنجرش سمت حیاط بود اشاره کرد. وارد حیاط شدم و سراسیمه از پله ها بالا رفتم ولی با حرفی که زد میخکوب شدم!
🍂_پسرم هر دو چشمش رو از دست داده ، میگه نمی خواد تو رو اسیرخودش کنه، کنار کشید تا به زندگیت برسی!
🍀زانوهام سست شد محسنم نابینا شده بود؟یعنی دیگه نمی تونست جایی رو ببینه؟!. روی همون پله نشستم قلبم چنان تیر کشید که دستم رو قفسه سینم مشت شد.
🌷با لکنت گفتم:_من..که..می..می تونم... ببینمش... اونم.. یک دل..سیر.
دستم رو به نرده تکیه دادم و به سختی بلند شدم تمام بدنم سنگین شده بود هر قدمی که بر می داشتم انگار ساعت ها طول می کشید تو همین چند دقیقه به اندازه چند سال پیر شدم...
🌻دستگیره رو چرخوندم در که باز شد بالاخره دیدمش. به نماز ایستاده بود وقتی یک دستش رو برای قنوت بالا برد تازه فهمیدم دست دیگش حرکت نمی کنه!
❤به سجده که رسید کنارش نشستم چفیه ای که دور گردنش بود رو به صورتم کشیدم صدای گریم بلند شد.
🍃شونه هاش می لرزید چه خلوت خوبی با خدا داشت که البته من بهم زدم. نمی دونم چقدر گذشت ولی دلم آروم گرفته بود.
⭐نمازش رو که تموم کرد با لحنی که سعی می کرد سرد باشه گفت:_عمرت رو پای من تلف نکن برو سراغ زندگیت. مطمئن باش دلخور نمیشم تو لیاقت خوشبخت شدن رو داری.
❤🌷_زندگیم تویی کجا برم؟ به خیال خودت می خوای در حقم فداکاری کنی؟ اجازه نمیدم جای من تصمیم بگیری وقتی انتخابت کردم یعنی هدفت رو هم قبول کردم.
🌹چون راهی که رفتی برای من هم مهم و با ارزش بود. هیچی عوض نشده، تو همون محسنی منم همون گلاره یک درصد هم به احساسمون شک نکن.
_خواهش می کنم برو. اینجا نمون! از ترحم خوشم نمیاد. می تونم از پس زندگیم بربیام.
بغض سختی گلوم رو می فشرد چند ساعتی می گذشت ولی دیگه هیچ کلمه ای بینمون رد و بدل نشده بود .
🌱کیفم رو برداشتم و بلند شدم زن داییش بلافاصله گفت : کجا عزیزم؟ در اتاقش باز شد من از اون سرسخت تر بودم و از حرفم کوتاه نمی اومدم.
_دیگه مزاحمتون نمیشم باید برم خونه...
🌸می دونستم که پشت سرم ایستاده بود بخاطر همین با شیطنت گفتم:_به محسن هم بگید هیچ وقت نمی بخشمش! نمی تونه با این کارها نظرم رو عوض کنه فقط دلم رو می شکنه!!
🍀فعلا خداحافظ. هنوز چند قدمی بیشتر برنداشته بودم که زنگ صداش دوباره بی قرارم کرد: شب عیده نمی خوای کنار ما باشی؟!.
🌼با تعجب چرخیدم سمتش.
_ نباید جای تو تصمیم می گرفتم اما همش بخاطر خودت بود. ولی...خانوادت چی؟ مطمئنم که راضی نمیشن.
💖تو دلم غوغایی بود از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم می دونستم که طاقت قهر و ناراحتیم رو نداشت.
_مامانم که تو تیم ماست حتما بابام رو راضی می کنه ...همه با خوشحالی دست زدند فاطمه خانم صورتمون رو بوسید و برای خوشبختیمون دعا کرد.
🌾نگاهم به لیلا افتاد از خوشحالی اشک می ریخت لبخندی زدم و کنارش نشستم و در آغوش هم جای گرفتیم.
🍃بهار را با تو یافتم. در لحظه ناب عاشقی در ساعت تحویل عشق هفت سین نگاهت را بر لوح قلبم هک کردم تا ماندگار بماند عیدی بهار ، با تو به تولد سال می روم که هزار و...اندی سال شود عمر عاشقی
🔚پایان
🌹 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🌹