دانشگاه حجاب
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_هفتم ویس رو گرفتم و گذاشتم داخل کیفم رو به فرزانه گفتم در هر صو
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_هشتم
از پله ها داشتیم میرفتیم بالا فرزانه دستم رو محکم گرفت و گفت: نمی دونم چرا حس بالا رفتن از پله های اداره ساواک رو دارم آخه میگن اینا عضو داعش میشن کلا مغزشون رو شستشو میدن !
خندم گرفت وگفتم: خانم امجد معمولا توی ساواک از پله ها می رفتن پایین! فرزانه می دونی خوبی کار کردن با تو چیه؟ با حالت چشم و ابروهاش گفت چیه؟! گفتم: اینکه تو اوج سختی کار هم با جملات نغزت حس آدم رو عوض میکنی...
در همین حین یه خانم حدود سی و دو، سه ساله اومد جلو و خوش آمدی گفت و راهنماییمون کرد داخل پذیرایی... منتظر شخصی که قرار بود بیاد برای مصاحبه نشسته بودیم ...
فرزانه با کنجکاوی اطراف رو نگاه میکرد... خونه ی کوچکی بود، دور تا دور اتاقِ پذیرایی، کناره هایی با ملحفه سفید پهن بودو نمای قالی فیروزه آیی رو بیشتر میکرد روی دیوار قاب عکس یک آقای جوانی زده شده بود که جلب توجه میکرد ...
بعد از چند لحظه همون خانم با سینی چایی اومد نشست رو به رو مون گفت بفرمایید من حاضرم...
انتظار نداشتم این فرد ،خانمِ مجاهد مصاحبه ی ما باشن! تصویری که از زن های جهاد نکاح دیده بودم خیلی متفاوت بود با خانمی که جلوم نشست هرچند که ما توی خونشون بودیم و دلیلی نداشت اون همه ردا و روبند و بند و بساط داشته باشه...
خدایش چهر ه ی زیبایی داشت با خودم گفتم: حیف این چشمهای مشکی و این معصومیت چهره که بر باد رفته...
فرزانه ساکت نشسته بود و طوری خیره خانمه رو نگاه میکرد که من جای اون بودم یه چیزی بهش میگفتم!!
وُیس رو آوردم بیرون برگه و خودکار و هر چی لازم بود... قبل از شروع گفتم: ما برای پیاده کردن متن روی کاغذ نیاز به صداتون داریم مشکلی نیست صداتون رو ضبط کنیم؟
سری تکون داد و گفت: فقط خودتون گوش کنیدمشکلی نیست... نگاهی به فرزانه انداختم او هم با لبخندی تایید کرد...
بسم الله گفتم شروع کردم
خوب در ابتدا خودتون رو معرفی کنید ..
گفت اسمم مائده است و بیست و نه سال دارم...
گفتم: لطفاً کامل بگید فامیلتون چیه؟ از کدوم شهر هستید ؟
گفت: اگه میشه دوست ندارم فامیلم رو بگم! خودتون که بهتر می دونید مصاحبه است و پس فردا همه جا پخش میشه!
نگاهی فرزانه به من انداخت و با یک حالت سرزنش خاصی سرش رو تکون داد...
گفتم باش مشکلی نیست..
از گذشتتون بگید از تفکراتتون تا برسیم به امروز به اینجایی که نشستید...
سرش رو انداخت پایین ...با دستهاش بازی میکرد چند لحظه ایی سکوت کرد و بعد شروع کرد....من توی یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم پدر و مادرم آدم های معتقدی بودن...من هم توی همین خانواده بزرگ شدم...
از دوره ی نوجوانی به بعد من خیلی وجهه ی مذهبی گرفتم توی مدرسه خیلی فعال بودم کم کم با دوستهایی هم فکر خودم یه گروه شدیم یه تیم...
همون موقع ها بود که با واژه های مثل گذشت، فداکاری،و جهاد آشنا شدم چیزهایی که از جهاد و مبارزه میشنیدیم همه در حد شنیدن بود چون ما دختر بودیم! ولی عاشق اینجور کارها شده بودیم در واقع اسطوره های ما آدم های مبارزی بودن که ما تمام تلاش روحی و جسمی مون رو میکردیم شبیه اونها بشیم... از ورزشهای رزمی گرفته تا کوه نوردی و پیاده روی های طولانی مدت همه این کارها رو میکردیم تا...
و بعد سکوت کرد سکوتش طولانی شد فرزانه پرسید تاچی؟ گفت: تا مثلاً شبیه اسطوره هامون بشیم... تا شاید برسیم به بهشت ...
#سیده_زهرا_بهادر
📚@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
Ta Khoda Rahi Nist 04.mp3
1.07M
#تا_خدا_راهی_نیست
"با چهل حدیث قدسی آشنا شویم"
🎵 استاد مهدی خدامیان
🔹فصل چهارم:
من با همه شما مهربانم
〰️🔹〰️🔹〰️🔹〰️
📚منبع حدیث: کتاب الاحتجاج ج ۱ ص ۳۶
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوره مکالمه عربی
⬅️شروع ثبت نام جدید
✅دارای تعیین سطح
✅تدریس توسط استادی مجرب
✅برگزاری کلاس ها به صورت آفلاین
✅زیرنظر کانال معتبر دانشگاه حجاب
📌با شرکت در این دوره ، با کمترین هزینه عربی را به راحتی بیاموزید.
🍃eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
هدایت شده از دانشگاه حجاب
📣 ثبت نام ترم جدید 📣
🔻 اطلاعات بیشتر در کانال مکالمه عربی👇
💻 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 احکام کاشت ناخن و۔۔۔۔
🎤 وضو وغسل جبیره چیست؟
📌کی میتونیم از وضووغسل جبیره استفاده کنیم؟
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
⭕️زهرا امیرابراهیمی دیروز برنده بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن شد
فیلمی که ایشون بازی کرده اسمش عنکبوت مقدسه که درباره قتلهای زنجیرهای سعید حنایی در مشهد در دهه ۸۰ه
📛 نکته ماجرا پوستر فیلمه که عکسی هوایی از شهر مشهده و شهر رو مانند شبکه عنکبوتی نشون داده و در مرکز عکس هم حرم امام رضا(ع)ست و زیرش هم نوشته شده عنکبوت مقدس ...
علاوه بر این که فضای فیلم به شدت سیاه نمایی ایرانه ، توی تیزر فیلم هم قاتل مدام در حرم امام رضا نشون میده ❗️
⭕️ «عنکبوت مقدس» چهرهای هیولایی نه فقط از جمهوریاسلامی، بلکه از اسلام و مردم ایران به غرب نشان میدهد. جایزهاش صراحتا بخشی از پازل ایرانستیزی و اسلامهراسی است.
خانم منصوری! شما واقعا اینقد با ایرانستیزی فرهنگی در غرب ناآشنایید؟ یا از لجبازی سیاسی کنار ایرانستیزان ایستادهاید؟ *
* Ali Alizadeh
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭕️زهرا امیرابراهیمی دیروز برنده بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن شد فیلمی که ایشون بازی کرده اسمش عن
⭕️ کلامی هم با زهرا امیر ابراهیمی:
۱)فیلم رابطه جنسی شما با معشوقت را همکار و دوست نزدیکتان پخش کرد،نه جمهوری اسلامی❗️
۲) نه بازداشت شدی،نه زندانی رفتی نه شلاقی خوردی❗️
۳)فیلم شمارو هم مردم دیدند و نه مسوولین نظام❗️
۴)علت خروجت از ایران هم بخاطر نگاه ها و قضاوت های مردم بود و نه فشار نظام ❗️
البته انتظار نداشتی که با آن فیلم تبدیل به نقش اول فیلم و سریال ها بشوی. اما اما... تو چه کردی؟ با همه این اتفاقات باز هم به نظام لگد زدی❗️
👤 🇮🇷احسان ایرمان🇮🇷
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📕📯 #معرفی_کتاب
♨️ رازهای ارتباط با جنس مخالف
نویسنده: مسلم داودی نژاد
مشاور و کارشناس مسائل خانواده
ایشان که سال ها تجربه مشاوره با گرایش خانواده را در کارنامه خود دارند تجربیات خود را در این کتاب در اختیار خوانندگان محترم قرار داده اند.
⬅️ ناگفته هایی از👇
🔸ارتباط
🔹عاشقی
🔸وابستگی
🔹انتخاب همسر
🔸درمان شکست عشقی
📲 برای ثبت سفارش میتونید به این کانال سربزنید👇
@ketab_peyk_roshana
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ⭕️ ببینید نحوه ی پرداختن بی بی سی به یک اتفاق مشابه در آمریکا و ایران را... هرکاری م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴به روز باشیم
✅ الجزیره:
📍جنگ روسیه و اوکراین و افزایش میانگین تورم جهانی/پیشبینی میشود قیمت گاز در اروپا تا 200 درصد افزایش پیدا کند...
@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_هشتم از پله ها داشتیم میرفتیم بالا فرزانه دستم رو محکم گرفت و
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_نهم
فرزانه یک آن کنترل خودش رو از دست داد وگفت: برای رسیدن به بهشت! مگه برای رسیدن به بهشت،راه درست نیست مگه مسیر مشخص نشده بود شما از چنین راهی رفتین؟!
خانوم مائده که کمی از تندی صحبت فرزانه جا خورد! گفت: بهر حال هر آدمی توی زندگیش دچار اشتباه یا بهتر بگم درک درست از مسائل نداشتن میشه و من هم از این قضیه مستثنا نیستم....
من گفتم: بله گاهی انسان دچار خطا میشه ولی هر خطایی مستلزم برگشت نیست گاهی انسان با یک خطا تا قهقرا فرو میره...
خانوم مائده نگاهی به قاب عکس روی دیوار کرد و در حالی که سرش رو انداخت پایین گفت: بله بعضی فرصت ها که از دست بره دیگه قابل برگشت نیست... و دوباره سکوت کرد...
هر بار سکوت کردنش نشان از خاطره ی تلخی میداد که دلش نمی خواست به خاطر بیاره....
ولی چاره ایی نبود باید مصاحبه رو ادامه میدادم گفتم: کمی از تفکرات گروه دوستانتون برامون بگید...
گفت: مقتضای دوره نوجوانی شور و احساسه و ما با منطقمون از این شور و احساس استفاده میکردیم گُذشت توی بچه ها موج میزد واقعا همشون اهل فداکاری بودند در اون دوره از زندگی این رو خوب درک کرده بودیم برای رسیدن به بهشت باید روی خودمون و تفکراتمون کار کنیم تقریبا اطرافیانمون کاملا متوجه تغییر در رفتار ما شده بودن ....
فضای صمیمی و پر نشاطی بود اما غافل از این بودیم که تفکراتمون به صورت تک بعدی داره شکل می گیره ....
پرسیدم یعنی چی تک بعدی؟؟؟
گفت : خودمونی بگم یادمون رفته بود ما دختریم ...
هنوز حرفش تموم نشده بود آیفون زنگ خورد...
فرزانه هراسان پرسید منتظر کسی بودید؟؟؟
خانم مائده گفت: نه منتظر کسی نبودم! ببخشید تا شما چاییتون رو بخورید من برم در را باز کنم برمیگردم خدمتتون...
بعد از اینکه از اتاق رفت بیرون، فرزانه مضطرب گفت: وای دو تا دختر تنها تو خونه ی یه داعشی یا خدا خودش رحم کنه ... بعد از داخل کیفش اسپریی آورد بیرون، زیر چادر محکم گرفت دستش...
منم استرس گرفتم گفتم: فرزانه این چیه آوردی بیرون؟
گفت: اسپریه گاز فلفله! بعد در کیفش رو باز کرد و داخل کیفش رو نشون داد....گفتم: چاقو! چاقو برا چی همرات آوردی دختر! مگه بار اولت میای مصاحبه بگیری؟ همونطور که اضطراب داشت گفت: بالاخره داریم با یه مجاهد مصاحبه می کنیم شاید لازم بشه ...
بهت زده داشتم نگاش میکردم!
یه لحظه به خودم اومدم گفتم فرزانه چرا همه چی رو بهم می بافی؟ آقای جلالی هماهنگ کرده می دونه ما اینجایم این کارا چیه می کنی؟
در حین بحث با هم بودیم که صدای یه آقایی رو شنیدیم ...
داشت با خانم مائده بحث میکرد می گفت: من کاری بهشون ندارم ....
نفس تو سینه هر دوتامون حبس شد...
دیگه نمی تونستیم حرف بزنیم فقط با نگاههای مبهم به در خیره شدیم...
فرزانه با یک دستش دست من رو محکم گرفته بود و با اون دستش اسپریه گازفلفل!
از شدت استرس تمام بدنش مثل بید می لرزید...البته حال منم دست کمی از اون نداشت... همینطور که مضطرب نشسته بودیم که صدای یاالله ... یاالله... یک مرد از توی پله ها بلند شد...
#سیده_زهرا_بهادر
📚 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭😭😭
*ما گوشت خوک نخورده بی غیرت شدیم⁉️🔥*
*ما شراب نخورده بی غیرت شدیم⁉️*
*تا حالا هر چی سیلی به مهدی (عج) زدیم بسه🥺*
*مردم ‼️* *اینقدر مشت، مشت نمک به........ نکنید😭*
🎵*استاد مهدی دانشمند*
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸*تعریف و تمثیل بسیار جالب حجاب توسط یک دختربچه مسلمان خارجی انگلیسی زبان.*🧕
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
مهربان خدایمـــــ💕
از تو میخواهمـ چادر مرا آنچنان با
چادر خاڪے جدهے ساداتـــــــ
پیوند زنے ڪہ تا جان به تن دارم
نه حیا از چادرم جدا شود
و نه چادر از سرم ...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌱\°•
ما ،در خانهی ســــلطان سر و سامان داریم
هر چه داریم ز آقـــ💚ـــای خراسان داریم
…………………………………………………
https://www.farsnews.ir/my/c/144079
🔰لطفا وارد لینک بالا بشید و از کمپین برخورد قاطعانه با عوامل سازنده فیلم هتاک عنکبوت مقدس حمایت کنید👆
…………………………………………………
#ما_همه_خادم_الرضاییم #پروفایل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_نهم فرزانه یک آن کنترل خودش رو از دست داد وگفت: برای رسیدن به ب
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_دهم
رنگ صورت فرزانه عین گچ سفید شده بود... ازصدای پاها معلوم بود چند نفر دارن بالا میان... در اتاق پذیرایی باز بود اولین مرد از جلوی در رد شد ... دومی... سومی....
فرزانه گفت چه خاکی تو سرمون کنیم؟؟ من هم مستاصل گفتم الان زنگ میزنم جلالی... فرزانه گفت تا جلالی بیاد... اشک از گوشه چشمش سرازیر شد روی گونه هاش...
توی دلم گفتم خدایا ما دختریم... خدایا تورو به حضرت زهرا ... به اون لحظه توی کوچه.... خدایا بلایی سرمون نیاد... اشک روی صورتم چکید روی کاغذها...
تو اون لحظات زجر آور که داشتیم به تمام هویتمون فکر میکردیم از استرس و ترس فقط نگاه های خیس بود که بین من و فرزانه رد و بدل می شد... بعد از چند لحظه فرزانه چاقو را از توی کیفش در آورد بیرون...
گفت: به مولا بیان داخل با همین چاقو میکشمشون!!! بعد گریه اش شدت گرفت و گفت اگه نتونم خودمو میکشم...
منم در حالی که اشک میریختم با سر کارش رو تأیید کردم... با این حرف فرزانه یاد شهیده معصومه آرامش افتادم...
دختری که سال ۶۹ برای حفظ عفت و حیا حاضر شد بدنش تکه تکه بشه ولی عفت و تقواش را نفروشه ...
خدایا...خودت مواظب ما باش...
با توجه به مکانی که بودیم و افرادی که اونجا بودن همه چی توی اون شرایط طوری بود که خطر و کامل احساس می کردیم...
گاهی زمان فقط چند دقیقه است ولی انگار قرار نیست تموم بشه چه لحظات سختی برای من و فرزانه می گذشت...
بعد از چنددقیقه خانم مائده اومد داخل اتاق، نفس نفس میزد...
بریده بریده گفت:ببخشید معطل شدید... فرزانه در حالی که اشکهای صورتش رو پاک میکرد گفت: خانم اینجا چه خبر؟! خانم مائده که تازه متوجه چهره های ما شده بود گفت: مشکلی پیش اومده؟ اتفاقی افتاده؟؟
فرزانه گفت ما از شما باید بپرسیم! این آقایون اینجا چکار میکنن؟؟
من ادامه دادم گفتم :خانم ما مثلاً اومدیم برای مصاحبه این چه وضعیه؟! خانم مائده در حالی که داشت در اتاق رو می بست گفت: الان براتون توضیح میدم....
در اتاق که بسته شد فرزانه همونطور که لبش رو می گزید نگاه ملتمسانه ایی به من کرد... معترضانه به سمت خانم مائده رفتم و گفتم: چرا در رو می بندید؟؟!
داشتم میرفتم در رو باز کنم که یک دفعه صدای یک چیز مهیبی اومد...خانم مائده محکم دستش رو زد به صورتش و گفت یا حضرت محمد...
#سیده_زهرا_بهادر
📚@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓