eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حمید رسایی از لجبازی با قالیباف به جنگ قوه قضائیه رفت و مثل روحانی میگه با بستن دهان ها نمی تونید کاری بکنید!!! و از همه مهمتر شده مدافع صبا آذرپیک و یاشار سلطانی که برای اهل سیاست، کار رسانه ایشون علیه نظام کاملا مشهود هست... و بالاتر اینکه مثل بی بی سی چیها که میگفتن جمهوری اسلامی توماج صالحی رو واسه یه خوانندگی ساده می خواد اعدام کنه، و اونهمه تلاشش برای براندازی و اغتشاش و تحریک به کشتن پلیس و غیره رو لاک میگرفتن؛ میگه قوه قضائیه چند تا فعال فضای مجازی رو بابت چند تا سوال داره بازداشت میکنه... احمدی نژادیسم در لباسی دیگر از رگ گردن به رسایی نزدیک تره...
﷽ 🔻إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا 🔺خبرها حاکی از اینه که مریم رجوی سرکرده عضو مجاهدین خلق در سن ۷۰ سالگی از دنیا رفته. فقط سطح سواد اینترنشنال که به جای درگذشت، نوشته درگزشت!😂 🔴 البته احتمال شایعه بودن خبر هم وجود داره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
. رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هشتم🎬 یک شب طولانی و سخت با گریه های فاطمه به صبح رسید، روح الله ان
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: شبی سخت با هزار حرف و حدیث و شماتت و توبیخ به صبح رسید، فاطمه که خسته از این دنیا و تعلقاتش شده بود‌ و انگار کاسه صبرش لبریز شده بود، نماز صبحش را خواند و تصمیمش را گرفت. لباس هایش را در تاریکی اتاق و بی صدا پوشید، روی هر کدام از بچه ها را با پتو داد و همانطور که سعی می کرد اشک چشمانش بر صورت بچه ها نریزد بوسه ای از گونهٔ زینب و عباس و حسین گرفت، اگر کسی شاهد این صحنه بود، کاملا حس می کرد که شاید آخرین باری باشد که این مادر، بچه هایش را می بیند و این بوسه، بوسهٔ خدا حافظی ست. درب اتاق را آهسته باز کرد، سکوت خانه، نشان از خواب بودن ساکنانش داشت، فاطمه با نوک انگشتان پا به سمت آشپزخانه رفت، او خوب میدانست که هر وسیله کجا قرار دارد، در کابینت را باز کرد و بعد از دقایقی دست کشیدن، آن چیزی را که می خواست یافت، شیء مورد نظرش را کف دستش پنهان کرد و در کابینت را بست و با نوک انگشتان پا و البته با سرعت ساختمان را ترک کرد. باد سرد صبحگاهی به صورتش خورد و باعث شد چادرش را جلوتر بکشد، هنوز مشت دست چپش بسته بود، انگار می بایست تا وقت معهود بسته بماند. فاطمه به سمت امام زاده مورد نظرش که تا خانه پدرش فاصله ای نداشت حرکت کرد، او زمانی را به یاد می آورد که برای رسیدن به روح الله بارها این مسیر را طی کرده و چقدر دست به دامان شهدای خفته در آن امامزاده شده بود تا قلب خانواده اش را راضی به وصلت با طلبه ای که از دار دنیا فقط ایمان به خدا را داشت،کند. چون خانواده فاطمه در عین اینکه پایبند نماز و روزه و حلال و حرام دین بودند، اما علاقه ای به طلبه و طلبه جماعت نداشتند و اما فاطمه چون هدفش زندگی سرشار از معنویات بود، آرزوی ازداواج با طلبه ای پاک و با ایمان را داشت و ازدواجش با روح الله را از اعجاز امامزاده و شهدایی میدانست که به درگاهشان دخیل بسته بود،پس الان هم شکایتش را باید نزد همانها میبرد. فاطمه نفهمید که چطور مسیر را طی کرده اما وقتی چشم باز کرد که خود را وسط گلزار شهدا دید. آنوقت صبح هیچ کس در آنجا نبود پس فاطمه با فراغ بال بر سر مزار شهیدی نشست و ناخواسته شروع به شکایت کرد: یادت هست چقدر التماستان کردم،چقدر گفتم من از این دنیا نه پول می خواهم و نه مقام، نه دربند زر و زیورم و نه پست و مقام...من یک همراهی مؤمن می خواهم، من یک همسفری خالص می خواهم،همراه . همسفری که دل در گرو ایمان به خدا و عشق اهل بیت داشته باشد، همسفری که شما برایم نشان کنید و برگزینید و می دانستم که انتخاب شما بهترین هست برای من.... می گویند شهدا زنده اند، حالا که زنده اید وضعم را ببینید...منم فاطمه، همانکه میخواست فاطمه گونه زندگی کند...باید خدمتتان عرض کنم ،انتخابتان تو زرد از آب در آمد...فاطمه مشتش را باز کرد، تیغی را که کف دستش پنهان کرده بود نشان داد و گفت: می خواهم در حضور خودتان به این زندگی و این انتخاب پایان دهم،چون راه دیگری ندارم. فاطمه متوجه نبود که تمام این حرف ها را با فریاد میزند، او داغ دلش را در صدایش ریخته بود و طلبکارانه با شهدا حرف میزد و بر سر آنان فریاد می کشید فاطمه تیغ تیزی را که میرفت تا با حرکتش بر رگ دست او، رنج زندگی اش را پایان دهد از کاغذش بیرون کشید، روی رگش قرار داد و چشمانش را بست و می خواست دستش را حرکت دهد که با صدای مردی در کنارش به خود آمد: چکار می کنی خواهر؟! فاطمه که نمی خواست کسی مزاحم کارش شود، دوباره تیغ را درون مشتش پنهان کرد، چادرش را جلوتر کشید و مردی را که بالای سرش ایستاده بود نگاه کرد. مرد که جوانی با صورتی مذهبی و ریش و سبیل بود و کتاب دعایی در دست داشت خم شد و کنار فاطمه حالت نیم خیز نشست و گفت: تو سرباز امام زمان هستی، هر سرباز بارها و بارها در زندگی اش امتحان میشود، باید سربلند از امتحان خدا بیرون بیایی،امام زمان دلش به تو و به فرزندان تو و بقیه شیعه ها خوش هست، خجالت بکش، امید امام زمان را با این کارات ناامید نکن، تو باید قوی تر از این حرفا باشی، ما آفریده شدیم تا در روی زمین خلیفه الله باشیم...از ما با این مقام و منزلت این کارها زشت و بعید هست و بعد با کتاب دستش روی مشت فاطمه زد و اشاره کرد تا مشتش را باز کند. انگار اختیاری در کار نبود، فاطمه همانطور که مبهوت بود مشتش را باز کرد. آن مرد تیغ داخل مشت فاطمه را برداشت و از جا بلند شد. فاطمه سرش را پایین انداخت و داخل چادر پنهان کرد و شروع کرد به گریستن، چند دقیقه ای گریه کرد و بعد نگاهش به کف دست چپش افتاد که هنوز رد خونی که در اثر فشار تیغ بر دستش بوجود آمده بود،برجا بود. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ادامه 👇👇👇 ═‌ೋ۞°•📚•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_نهم🎬: شبی سخت با هزار حرف و حدیث و شماتت و توبیخ به صبح رسید، فاطمه ک
. فاطمه هراسان از جا بلند شد، باید از آن آقا میپرسید که کیست و هدفش از زدن این حرفها چه بوده..اما هر کجا را نگاه می کرد اثری از آن آقا نبود. فاطمه به شتاب داخل امام زاده شده، با نگاهش همه جا را گشت و بعد پشت ساختمان و...اما هیچ اثری نه از آن آقا و نه از کس دیگری نبود. فاطمه با پشت دست اشک چشمانش را پاک کرد و زیر لب گفت: انگار ماموریت داشت تا فقط تیغ را از دست من درآورد... در همین حین گوشی داخل جیب مانتویش شروع به زنگ زدن کرد‌‌.. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ═‌ೋ۞°•📚•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑 حوزه عفاف و حجاب🛑 🔸 دوره"مسئله حجاب" استاد علی غلامی(۹ جلسه) https://eitaa.com/dorehaye_amozeshi_rayegan/34346 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹 🔸 دوره"نظام حقوق زن در اسلام" استاد علی غلامی(۲۳ جلسه) https://eitaa.com/dorehaye_amozeshi_rayegan/34297 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹 🔸 دوره" مدیریت غریزه جنسی" استاد محمد شجاعی(۲۲ جلسه) https://eitaa.com/dorehaye_amozeshi_rayegan/34091 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠 🔸 دوره"آسیب شناسی روابط دختر و پسر قبل از ازدواج"استاد دهنوی (۳۹بخش) https://eitaa.com/dorehaye_amozeshi_rayegan/34118 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیز بودی عزیزتر شدی سردار دلاور ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
عزیز بودی عزیزتر شدی سردار دلاور #سردار_حاجی_زاده ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/193816
🔴 سلبریتی ها و اصلاح طلبا که بابت هواپیمای اوکراینی ، کشور رو به آشوب کشیدن ، نیروهای مسلح رو مورد حمله و تضعیف و تحقیر قرار دادن و ...‌ آیا این جماعت الان که حقیقت مشخص شد ؛ انقد مرد هستن که عذرخواهی کنن⁉️ آیا الان اعتراضشون رو متوجه اوکراین و رئیس جمهور صهیونیستش میکنن⁉️‼️ 🌻این وسط یک عذرخواهی بزرگ و تشکر هم به سردار دلاور حاجی‌زاده بدهکاریم که علیرغم بی گناهی ، برای آرامش در کشور فداکاری کرده و در اون لحظه مسئولیت سقوط هواپیما را بعهده گرفته بودن... کجای دنیا همچین چیزی میبینید آخه⁉️ ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872