صدا ۰۲۳.m4a
4.06M
💎فرستادن این صوت در گروه ها صدقه ی جاریه است🌧
🎧 صوت شماره ۱۸
🌹مبانی عفاف در خانواده🌹
(آغاز حیا در زندگی از چه زمانی هست؟)
✅ تربیت از کِی آغاز می شود؟
✅ شرایط گزینش و ازدواج...
✅ شرایط انعقاد نطفه...
✅ شرایط بارداری...
✅ شرایط تولد...
✅ شرایط انتخاب نام فرزند...
✅ برنامه های اوقات فراغت...
✅ دقت در دیدنی ها و شنیدنی ها...
💫 عفاف = غلبه عقلانیت بر شهوات
خشت اول گر نهد معمار کج❌
تا ثریا می رود دیوار کج❌
🕋 پس در قرار دادن خشت های تربیت صحیح دقت کنیم.
#تربیت
#عفاف
#ازدواج
#همسر
دریافت صوتهای دوره عفاف 👇
https://eitaa.com/Shokufayi_FK/753
کانال شکوفایی (فاطمه کفاش حسینی)
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
44.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🌀
اقای حــسن اقـامـــیری، کم مونده
فقط به امام زمان (عجل الله) نقد
کنی شما...😡❌
بزارید همینقدر دینی که برای
جوون ها مونده باقی بمونه!
ویدیو جدید اقای جوادی مدیر
گروه جهادی رسانهای هتنا👇👇
@Hatnaa
.
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥یک کار محشر و پاسخ محکم
به اظهارات نسنجیده مسعود پزشکیان در خصوص مسئله "حجاب" و "پلیس گشت ارشاد"
🔸️آقای پزشکیان❗️
مردم ایران فقط آن اقلیت هنجارشکن و اندام نما نیستن که برای جلب رضایتشان طوری حرف بزنی که خون به دل خانواده شهدا و مومنین شود❗️
#پزشکیان
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مـحـمــد(ص)
🌿زينـت نـام جهــان اسـت
🌹چـہ خـوشـبـوتـر
🌿از آن انـدر دهــان اسـت
🌹نـــزائــيـــدہ
🌿کسی همچون محمد(صلی الله علیه و آله )
🌹کـــه نـــور
🌿روی وی رنگين کمان است
🌹پیشاپیش مـــیـــلاد
🌿پیامبر اکرم (ص) وامام صادق (ص) مبارک باد 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌸🌸🌸🌸💖💖💖🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌷🌷🍂🍂🍂🍁🍁🍁🎂🎂🎂🎂
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
34292-attachment-مداحی آنلاین - آی عاقلا ببینید دیوونگی همینه - سیب سرخی.mp3
5.47M
دلدادگان نبی خداﷺعیدتان
مبارک باد💫✨
#هفته_وحدت
#میلاد_پیامبر_اکرم ﷺ
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️༻ جمعه و خیاطی༺✂️
آموزش شماره 119
🌼خیاطی آسان
🔰 شومیز چپ و راستی
با کاملترین توضیحات
💛 برای دیدن خیاطیهای آسون دیگهمون #آموزش_خیاطی رو جستجو کن
#شومیز #شومیز_چپ_و_راستی
#آموزش_شومیز #الگوی_شومیز
#خیاطی_بدون_الگو #خیاطی_آسان
#آموزش_خیاطی
═ೋ❅✂️ دانشگاه حجاب ❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
1_36327580.mp3
8.72M
💐💐💐
💐💐
💐
🔅چهارده نکته کلیدی درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
🍂 میلاد خاتم انبیا محمد مصطفی (ص) برتمامی مسلمانان جهان مبارک باد🍂
#استاد_رفیعی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
💐💐 میلاد با سر سعادت حضرتین
💐 صادقین ابا الزهراء پیامبر اعظم
💐 حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و حضرت امام جعفر صادق سلام الله علیه مبارک باد 💐💐
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر و مادرم فدای تو یا اباالزهرا...
💐 میلاد پیامبر اکرم (ص) مبارک باد.
#اهل_بیت_النبوه
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
50.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ رو ببینید، اگر میخواهید با بزرگترین نابغه تاریخ آشنا شوید!
🟢 با سرعت 2X گوش دهید؛ مطمئن باشید پشیمان نمیشوید
🔹 بزرگترین رهبر در تمام تاریخ از دید دکتر جولز ماسرمن 00:16
🔻 دریافت منبع 👉
🔹 تأثيرگذارترين مرد در تاريخ بشريت در کلام پروفسور مایکل اچ هارت 01:24
🔻 دریافت منبع 👉
🔹 بزرگترین بزرگان تاریخِ انسانی از دید ویل دورانت 01:51
🔻دریافت منبع 👉
🔹 بزرگترین نابغه تاریخ بشر در کلام کارن آرمسترانگ 03:20
🔻 دریافت منبع 👉
🔹 بیبدیلترین انسانِ توانایِ تاریخ از نظر آلفونس دولامارتین، شاعر فرانسوی 04:04
🔻 دریافت منبع 👉
🔹 پاکترین نابغهی گیتی در کلام جان داونپورت، شرقشناس انگلیسی 04:31
🔻 دریافت منبع 👉
🔹 ممتازترین فردِ ادیان در کلام دیوید جورج هوگارت، نویسنده بریتانیایی 05:32
🔻 دریافت منبع 👉
🔹 والاترین حکیم و فرزانه در کلام امپراطور قرن چهاردهم چین 06:10
🔻 دریافت منبع 👉
🔹 نظر بارتلمی سنت هیلر، مستشرق فرانسوی درباره بزرگترین فردی که روی زمین ظهور کرده 07:08
🔻 دریافت منبع 👉
🔹 اسطوره ادب از نظر ارنست رنان، نویسنده فرانسوی 07:27
🔻 دریافت منبع 👉
🔹 قهرمان راستین در کلام توماس کارلایل 07:53
🔻 دریافت منبع 👉
🔰 برشی از سخنرانی#حجت_الاسلام_راجی به مناسبت #میلاد_پیامبر_اکرم صلیاللهعلیهوآله
🔸 دریافت نسخه با کیفیت
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
✍رسول مهربانی حضرت محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله فرمودند:
بهترین شما کسى است که به خیرش امیدوار و از شَرش در امان باشند.
📚نهجالفصاحة، حدیث ۱۵۲۶
#میلاد_پیامبر(ص)
#تولیدی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_صد_یکم🎬: فاطمه و روح الله به همراه زینب و عباس وارد تالار عروسی شدند، ت
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_صد_دوم 🎬:
یک ماه از عروسی سعیده و انفجار مغازهٔ سعید ومجید می گذشت، انفجاری که همهٔ مغازه را دود کرد و برهوا برد و آخرش هم متوجه نشدند دلیل اصلی آتش سوزی چه بوده و اولین و آخرین حدسی که میزدند، نشت گاز بود، از آن حادثه مجید جان سالم به در برد اما اثار سوختگی در جای جای بدنش ماند.
شراره هر روز به فاطمه زنگ میزد و اوضاع را گزارش می کرد و آنقدر می نالید و فاطمه دلیل اصلی این تماس ها را نمی دانست اما یک روز روح الله با حالتی که در خود فرو رفته بود به فاطمه گفت: امروز سعید باز دوباره زنگ زدم، با اجازه ات می خوام اگه بشه پول فروش اون زمین را بدم به سعید تا یه کار راه بیندازه، ان شاالله اون یکی زمین را میفروشیم و پول خرید خونه برا اینجا را جور میکنم.
فاطمه مثل اسپند روی اتش از پرید و گفت: ببین این دفعه سوم هست که می خوای بهشون پول بدی، دفعه اول و دوم که معلوم نشد پوله کجا رفت،خواهشا اشتباه قبلی را تکرار نکن، تو حق نداری حق بچه هات را بریزی تو حلق برادرت، چرا فتانه پول نمیده که سعید کار راه بندازه؟! تو که توی عروسی سعیده نبودی و تا دیدی بر خلاف همیشه و رسم و رسوم خانوادگیتون چند تا مرد اومدن تو زنها مجلس را ترک کردی و ندیدی فتانه جان چه ریخت و پاشی برای سعیده کرده بود، باید به اطلاعت برسونم خرج عروسی که با داماد بود را تماما فتانه و بابات به عهده گرفته بودن اونم چه خرجی، حالا نصف اون پول را بدن به سعید چی میشه؟!
روح الله سرش را تکون داد وگفت: ببین فاطمه من تا تو رضایت نداشته باشی یک هزاری هم به سعید نمیدم، اما اینبار فرق میکنه، سعید می خواد یه پرورش ماهی داخل باغ راه بندازه،با نظارت خودم همه کارها را میکنه، حتی امتیاز تاسیس پرورش ماهی هم به نام من میگیره، سرمایه از من، کار از سعید،بعد که ماهی ها به ثمر نشستن و فروختیمشون سود هم نصف نصف
فاطمه ساکت بود و روح الله ادامه داد: وضع روحی سعید خیلی بده، حتی تازگیا متوجه شدم بعضی وقتا زبانش به لکنت میافته، بیا برا رضای خدا اینبار هم کمکش کنیم..
فاطمه به یاد حرفها و گریه های شراره افتاد، همونطور که اه کوتاهی میکشید گفت: باشه، اما به شرطی همه کارا با نظارت و حضور خودت باشه..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
بر اساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_صد_دوم 🎬: یک ماه از عروسی سعیده و انفجار مغازهٔ سعید ومجید می گذشت، ا
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_صد_سوم 🎬:
چند ماهی از راه اندازی پرورش ماهی داخل باغ میگذشت، سعید بر خلاف بقیه روزها که وزوزی در گوشش مدام او را از زندگی نا امید می کرد، با حالی خوش از باغ خارج شد.
ماهی ها انگار جانی دوباره گرفته بودند و طبق تجویز یکی از اهل فن باید مقداری مواد خاص داخل حوضچه ها میریخت تا رشد ماهی ها سریع تر شود، ماهی هایی بسیار زیبا وکمیاب که اگر خوب رشد میکردند هرکدامش با پول خوبی به فروش میرفت و سود هنگفتی نصیب او و روح الله میشد
سعید به سمت ماشینش رفت و همانطور که سوار ماشین میشد گوشی اش را بیرون اورد و شماره ای را گرفت: الو سلام مهندس خوبی؟!
آره ماهی ها واقعا خوب شدن، الان دارم میرم سمت تهران، اگر امکان داره آدرس همون مغازه را...آره آره..می خوام اخرین توصیه تون هم گوش کنم تا تلاشهام بهتر به ثمر برسن
سعید پایش را روی گاز گذاشت، ذهنش نسبت به کارش آرام بود اما هر وقت به شراره فکر می کرد کل سیستم بدنش بهم میریخت، از آخرین درگیری اش با شراره ماه ها می گذشت، درست زمانی که روح الله پول را به حساب سعید ریخت تا پرورش ماهی را راه بیندازد، شراره می خواست تا سعید پول را که رقم کمی هم نبود به او دهد تا شراره کاری را که در نظر داشت راه بیاندازد، اما سعید دیگر گول نمی خورد چون تازه فهمیده بود که ورشکستگیش توی بنگاه معاملاتی اتومبیل یک سرش به جمشید می رسید و پولی هم که برای خرید خانه از روح الله قرض کرده بود دو دستی به جمشید تقدیم کرده بود تا او که ادعا می کرد دو تا خانه مفت به چنگش افتاده را بخرد و سود هنگفتی کنند که بازهم جمشید پول را بالا کشیده بود و مدعی شده بود که صاحب خانه ها پول را خورده و غیب شده، طبق تجربه، سعید نمی توانست دوباره این ریسک را کند و سرمایه ای را که از دیگری قرض کرده تحت اختیار شراره قرار دهد، شراره هم که انگار دنبال بهانه می گشت، با یک دعوای ساختگی سعید را ترک کرده بود و الان ماه ها بود که سعید از شراره خبر نداشت.
سعید ذهنش خیلی درگیر بود و چند بار ماشین از مسیر اصلی منحرف شد اما توانست کنترلش کند، بالاخره به تهران رسید.
به سمت ادرسی که دوستش داده بود حرکت کرد، سعید آهنگ ملایمی گذاشته بود به چهار راه رسید و همان لحظه چراغ قرمز شد، دخترکی با دسته ای پاکت به شیشه ماشین زد و گفت: آقا یه فال بخرین، تو رو خدا یک فال بخرین
سعید شیشه را پایین کشید و می خواست حرفی بزند که ناگهان با دیدن داخل پیاده رو خشکش زد، باورش نمیشد...این...این..
چراغ سبز شد و سعید به سرعت ماشین را کناری کشید، کنار خیابان جایی برای پارک نبود، سعید با دستپاچگی پارک دوبل کرد و همانطور که چشمش روی زن و مرد روبه رو بود از ماشین پیاده شد.
هر چه که جلوتر می رفت، بیشتر مطمئن میشد که این زنی که کمی جلوتر دستش در دست مردی دیگر است و با هم عاشقانه راه می روند کسی جز شراره، زن عقدی اش نیست.
سعید قدم هایش را بلندتر کرد تا به این زنک بدکاره و حیله گر برسد که متوجه شد آن دو به سمت ماشینی در حرکتند و انگار قصد داشتند سوار ماشین شوند، وقت تنگ بود، سعید باید به سرعت خودش را به ماشینش می رساند تا شراره نگریخته بود،باید تعقیبشان می کرد تا سر بزنگاه زنگ بزند به پلیس و از طریق پلیس شراره را رسوا کند.
اما تا به خود آمد، در یک چشم بهم زدن آنها سوار ماشین شدند و با سرعت از سعید دور شدند، نه تاکسی برای سعید ایستاد و نه وقت رسیدن به ماشینش بود.
با رفتن شراره، تازه سعید به فکرش رسید کاش از او عکس گرفته بود، اما کار از کار گذشته بود.
سعید فاتحه شراره را خواند و با مشت روی پایش کوبید و زیر لب گفت: فردا باید برم دادگاه و اسم این لکه ننگ را از زندگی و شناسنامه ام پاک کنم..
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872