eitaa logo
دانشگاه حجاب 🇮🇷
12.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
224 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب 🇮🇷
#پست_انتخاباتی1⃣2⃣ ❌پاسخ کوتاه و مجمل به شبهه ی مطرح شده در تصویر👆 👈در یک کلام کسانی که آزادی پوشش
✅ پاسخ مفصل به شبهه: ❌متن شبهه در بالا میخواهد بگوید که زنان ایرانی در انتخاب پوشش و رفتن به استادیوم آزاد نیستند و حق انتخاب ندارند. بنابراین حق حضور در انتخابات بی معنی است. 👈بدون شک کسانی که تا دیروز از ظرفیت زن برای رای آوردن یک جریان سیاسی بهره برداری می کردند، امروز با یک لباس دیگری به میدان آمده اند. اما پاسخ این شبهه را اعضای این کانال به خوبی بلدند. اعضای کانال ما میدانند که مسئله ی زن یکی از موضوعاتی هست که همیشه از آن سوء استفاده شده است. ✅ در یک کلام کسانی که آزادی پوشش و استادیوم رفتن زن و آواز خوانی و رقصش را در جامعه طلب می کنند در واقع، منظورشان آزادی زن نیست بلکه آزادی دست یابی به زن را میخواهند. و الا کدام عقلی اجازه میدهد که با وجود اینهمه مردهای ، زنها با پوشش عریان و برهنه در خیابان راه بروند؟؟ ✍نتیجه اش آیا چیزی جز تجاوز و آزار و اذیت زن می شود؟ اعضای این کانال مطمئنا آمارهای وحشتناک و آزار و اذیت زنان در جوامع غربی را که منتشر کردیم را به خاطر دارند و تصدیق می کنند که آزادی هایی که منجر شود به اینکه از هر پنج زن سه نفرشان موردتجاوز جنسی واقع شوند، نه تنها آزادی نیست بلکه محض است. اسارت در زندان هوس مردانی که نه چشمشان سیر می شود و نه دلشان... 💢اما هدف اسلام از پوشش مناسب زن در جامعه فقط حفظ خود اوست. که البته به لطف همین حرفهای صدمن یک غاز و تبلیغات وسیع شبکه های ای، در ایران نیز زنها دارند همان مسیر اشتباه زنان غربی را می روند. مسیری که انتهایش فقط به ضرر خود زن است. 🌹اگر بدون غرض ورزی حرفی زده نشود میبینیم که در اسلام، زن با پوشش مناسب می تواند دوچرخه سواری هم بکند. پیش و زنان فامیل و محارم سببی و نسبی خود لباس زیبا و راحت تر بپوشد. و آوازخوانی هم پیش محارم خود دشته باشد.(البته همانند آوازخواندن مردان باید بدون غنا باشد) مخصوصا پیش همسر خود بسیار سفارش شده به طنازی و دلبری کردن که نتیجه اش یک رابطه ی عمیق و است. 🙊نه اینکه در سبک غربی، آنقدر زنان لخت و عریان به قیمت ارزان عرضه شوند که مرد هیچ در قبال همسر خود نداشته باشد و زن و مرد فقط در حد هم اتاقی و دوست باشند نه عاشق و معشوق هم. 📝 اما از اینها هم که بگذریم، در فرض صحت محتوای شبهه، باز هم باید گفت که اولا خیلی است که بگوییم چون از دو سه حق برخوردار نیستیم از یک سری حقوق دیگر هم خودمان را محروم کنیم. ✌️دوما آیا حقوق زنها خلاصه می شود در استادیوم رفتن و عریان در خیابان گشتن؟!! آیا یک روز باید به خاطر کسب این حقوق به عده ای رای بدهد و یک روز به خاطر آواز نخواندن چند خواننده زن خودش را از رای دادن محروم کند؟! مگر همه زنها رقاصه و آوازه خوان هستند و یا همه آنها تمایل به عریان شدن دارند؟ زنان ایرانی همواره به حدی از پوشش پایبند هستند و بسیار کم هستند زنانی که بخواهند برهنه به خیابان بیایند. و مابقی تقسیم میشوند به عده ای که هستند و عده ای که اصطلاحا بدحجاب هستند نه بی حجاب کامل اینها هم امروزه در جامعه آزادانه رفت و آمد می کنند و کسی هم به آنها گیر نمی دهد. 💍از اینها گذشته مگر زن به یک زندگی آرام در کنار همسر و فرزند خود احتیاج ندارد؟ مگر زن نیاز به خرج و مخارج زندگی در یک جامعه ای با نیاز ندارد؟ مگر زن به بستری مناسب برای رشد علمی و دینی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نقش آفرینی در محیط خانواده به عنوان همسر و مادر و در جامعه به عنوان پزشک و معلم و استاد و .... نیاز ندارد؟! مگر زن به و به دور از هر گونه تهدیدی از طرف گروهک های تروریستی و کشورهای متخاصمی مانند آمریکا و اسراییل نیاز ندارد؟ آیا اینها جز در سایه ی همین انتخابها حاصل می شود؟ 👈چقدر سخیف است که آزادی زن را فقط در عریان شدندش خلاصه کنیم و فقط به و بنگریم نه به تعالی او در زمینه های معرفتی و اخلاقی و انسان سازی او در جامعه... 🔹مطلب دیگر این است که اساسا در غرب هم محدودیتهایی برای زنها در نوع پوشش اعمال می شود. که مثالهایش را در کانال دانشگاه حجاب بارها قرار داده ایم. از قوانینی که برای در برخی دانشگاه ها محدودیت ایجاد می کرد تا وجود این قوانین در سازمانهای هواپیمایی کشورهای غربی. 🔸و فراتر از این در غرب و شرق عالم برای مردها و همه اعضای جامعه هم قوانینی که بر اساس منطق و استدلال دنیایی خودشان هست قرار داده اند که از جمله آنها میتوان به ممنوع بودن استفاده از مشروبات الکلی و استعمال دخانیات در اماکن عمومی نام برد. آیا این قوانین دنیایی معتبر و محدود کننده آزادیهای فردی نیستند و فقط قوانین که خالق جهانیان است، محدودکننده و ضد آزادی است؟!!! 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📚 🔻یکی از واقعیت های غیر قابل انکار در جامعۀ ما آمار بالای طلاق است ... در این میان آمار بالای طلاق عاطفی هم نگران کننده است . بدون تردید یکی از دلایل اصلی ، انتخاب های اشتباه است؛ انتخاب هایی که نظام عاقلانه و تعریف شده ای بر آن حاکم نیست ... نام کتاب : از من بودن تا ما شدن ✒️به قلم : محسن عباسی ولدی ✔️ این کتاب بنا دارد قدم به قدم شما را با مهارت های انتخاب همسر آشنا کند. اگر در آستانه سن ازدواج هستید. کمی از وقت خود را برای خواندن این کتاب کنار بگذارید. 📋اثر حاضر، به بررسی های انتخاب همسر در 4 بخش زیر می پردازد: بخش اول: هفت نکتۀ کلیدی در انتخاب همسر بخش دوم: و ابعاد آن بخش سوم: نقش محبت در انتخاب بخش چهارم: ازدواج 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
4_5809800036506141474.mp3
زمان: حجم: 1.84M
🎙میتونی به همسرت رحم کنی؟ 💠 قبل از به این موضوع فکر کن! 💠 شاخصه‌ای برای انتخاب 🔴 موضوع: نوع محتوا: رده سنی: مخاطب: 🌸@hejabuni|دانشگاه حجاب🎓
آسونترین عبادت ♨️چرا فکر میکنیم انقدر راهِ به خدا رسیدن وخدایی شدن سخته⁉️ 🌿اصلا قشنگیِ اسلام اینه که ساده ترین کارها رو میدونه. 🌿خودش داره صدات میکنه بنده ی من، بیا! 🍀 اهل دعا و مسجد ونماز اول وقت هستی؟آفرين ! 💢 ولی چقدر حواست به همسرت هست و توی کارهای خونه کمکش میکنی؟ 💠پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند :يا على هر كه در خانه در خدمت خود باشد و آن را ننگ نداند خدواند نام او جزو می‌نویسد و ثواب هزار شهید را در هر روز شب برای او محاسبه می‌کند.[١] 💢چقدر با مهربونی با همسرت رفتار میکنی؟ دوستدار حضرت زهرا(س)هستی؟ 💠ایشون میفرمایند :بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند. [٢] 💢راستی میدونستی اصلاً زن و شوهر چند ثانیه بیشتر نباید طول بکشه❓ 💠آخه پیامبرمون میفرمایند : زمانی که زن با همسرش در منزل مرافعه و مشاجره می‌کند (دقیقاً) در همان زمان در هر یک از زوایای منزل یک مشغول شادمانی است و می‌گوید: خدایش خوشحال کند کسی که مرا این چنین شاد کرده است! [٣] 💯همه ی این کارهاکمک👈 به همسر، همکاری تو کار خونه، خوش رفتاری، حتی نگاه محبت آمیز به و نشستن کناراو... همه اش عین عبادت و بندگی خداست😇 لحظه به لحظه اش داره... ☝️پس از دست ندید... 💞جشن پیوندِ دو لاله ی مصطفی تهنیت باد💞 شون رو الگوی خودمون قرار بدیم ١.جامع الأخبار ص: ١٠٢_١٠٣ ٢.دلال الامامه و کنزالعمال ، ج٧، ص ٢٢۵ ٣.لئالی‌الأخبار، ج ٢، ص ٢١٧ 🌸 @hejabuni I دانشگاه حجاب 🎓
❤️نحوه ی کردن ❤ 🌹حضرت (ع) وقتی میخواستند حضرت زهرا «س» را صدا کنند میفرمودند: 🍃نفسی لک الفدا (جان علی به فدایت) زهرا، رسول الله، جان و... 🌹جوابی که از حضرت «س» میشنیدند: 🍃روحی لک الفدا(روحم به فدایت علی) ، ، جان 🌸زیبا صداکردن زن و مرد، بهترین شیوه برای ابراز است و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است🌸 💚«ص» فرمودند: 🌼سه چیز است که شخص را درباره دیگری میکند. یکی از آنها این است که طرف مقابل را به صدا بزند که وی میپسندد... 📚اصول کافی، جلد۲، صفحه۶۴۳ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
| شھیدنوشت ✍ اگر مےخواهید شھید بشوید ، خوب براے ‌شوهرتان و خوب براے فرزندانتان باشید ... آن وقت مےشوید ✋ 🎙 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
❤️ ❤️ خب خب خب ! نوبتی هم که باشه نوبت بهار انقلابه! همه می دونیم مؤسس انقلاب امام خمینی(ره)هستن،، ⁉️به نظر شما رهبر یک با همسرشون با توجه به مشغله و جایگاهشون چطور رفتار میکنن؟🤔 🤨 شاید بگید به همسرشون میگفتن : زن ! برو چای برام بیار،یا ظرفارو بشور😕😟 شایدم میگفتن بدین من بشورم 😁😌 اگه کنجکاوی تون گل کرده با ما همراه باشید👇👇👇 🔹بد نیست جواب رو از زبون امام تو مصاحبه با دخترشون برای چاپ تو خبرگزاری تسنیم بشنویم👇 🔅هميشه به من مي‌گفتند جارو نکن. اگر مي‌خواستم لب حوض روسري بچه را بشويم مي‌آمدند و مي‌گفتند:« بلند شو، تو نبايد بشويي.» من پشت سر او اتاق را جارو مي‌کردم، وقتي او نبود لباس بچه را مي‌شستم. 🔅حتي يک سال که کسي که هميشه در منزلمان کار مي‌کرد، نبود ـ آن موقع ما در امامزاده قاسم بوديم، بچه‌ها بزرگ شده و شوهر کرده بودند ـ وقتي نهار تمام شد من نشستم لب حوض تا ظرف‌ها را بشويم، ايشان همين که ديدند من دارم ظرف‌ها را مي‌شويم، از بين دخترها، فريده منزل ما بود ـ گفتند:« فريده بدو، خانم دارد ظرف مي‌شويد» فريده دويد و آمد ظرف‌ها را از من گرفت و شست و کنار گذاشت. 🔅هرگز از من نخواستند یک فنجان چای به ایشان بدهم،آقا خودشان چای را آماده می‌کردند و به محض نوشیدن چای،فنجانشان را می شویند*... اِ😳عجب😅 🌱آقایون انقلابی لطفا الگوبرداری کنید🤨 🌱تا مادران انقلابی کمتر خسته بشن😌😇 *برداشت هایی از سیره امام ، ج۱،ص۸۶ ره 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
‌🍃🌹 💠‌ رهبر معظم انقلاب: 🌱"روز ولادت فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) را و نام‌گذاری کرده‌اند؛ می‌شد گفت روز رهبر یا روز والاترین انسان، اشکالی نداشت؛ امّا 🌱 امروز نیاز جامعه‌ی ما به این است که بداند مادری یعنی چه؟ بودن و بودن یعنی چه؟ 🌱فاطمه‌ی زهرا با آن مقام و عظمت، یک خانم است؛ 🌱یکی از شئون همین عظمت عبارت است از بودن یا بودن و کردن." ۹۵/۱۲/۲۹ 🌹 ‌ 🍃 ویژه ولادت 🌹 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستان مرد
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍️نویسنده: 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
صدا ۰۲۳.m4a
زمان: حجم: 4.06M
💎فرستادن این صوت در گروه ها صدقه ی جاریه است🌧 🎧 صوت شماره ۱۸ 🌹مبانی عفاف در خانواده🌹 (آغاز حیا در زندگی از چه زمانی هست؟) ✅ تربیت از کِی آغاز می شود؟ ✅ شرایط گزینش و ازدواج... ✅ شرایط انعقاد نطفه... ✅ شرایط بارداری... ✅ شرایط تولد... ✅ شرایط انتخاب نام فرزند... ✅ برنامه های اوقات فراغت... ✅ دقت در دیدنی ها و شنیدنی ها... 💫 عفاف = غلبه عقلانیت بر شهوات خشت اول گر نهد معمار کج❌ تا ثریا می رود دیوار کج❌ 🕋 پس در قرار دادن خشت های تربیت صحیح دقت کنیم. دریافت صوتهای دوره عفاف 👇 https://eitaa.com/Shokufayi_FK/753 کانال شکوفایی (فاطمه کفاش حسینی) ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت نیت کرده بودیم که اگر خدا به اندازه یک تیم فوتبال⚽️☺️ هم به ما پسر داد، اول اسم همه را بگذاریم. گفتم _بگذاریم محمد حسین؛ به خاطر خوابم... اما تو از کجا میدانی پسر است؟ جوابم را نداد. چند سال بعد که را باردار شدم هم می دانست فرزندمان است. مامان و آقاجون کنارم بودند، اما از این برای ایوب کم نمی کرد.😒💔 روزها با گریه😢 می نشستم شش هفت برگه امتحانی برایش می نوشتم، ولی باز هم روز به نظرم کشدار و تمام ناشدنی بود. 📞تلفن می زد همین که صدایش را شنیدم، بغض گلویم راگرفت. _"سلام ایوب"😢 ذوق کرد. گفت: ✨_ "صدایت را که می شنوم، انگار همه دنیا را به من داده اند"😊 زدم زیر گریه _ "کجایی ایوب؟پس کی برمیگردی؟"😭میدانی چند روز است از هم دوریم؟ من حساب دقیقش را دارم. دقیقا بیست و پنج روز. حرفی نزدم. صدای گریه ام را می شنید. ✨_ شهلا ولی دنیا خیلی کوچک تر از آن است که تو فکرش را می کنی. تو فکر میکنی من الان کجا هستم؟ با گریه گفتم: _ "خب معلومه، تو انگلستانی، من تهران خیلی از هم دوریم ایوب.😢 _ نه شهلا، مگر همان ماهی🌙 که بالای سر تو است بالای سر من نیست؟ همان خورشید،☀️ اینجا هم هست. هوا، همان هوا و زمین، همان زمین است. اگر اینطوری فکر کنی، خیالت راحت تر می شود. بیا شهلا از این به بعد سر ساعت یازده شب🕚 هر دو به نگاه کنیم. خب؟ تا یازده شب را هر به هر ضرب و زوری گذراندم. شب رفتم پشت بام و ایستادم به تماشای ماه... حالا حتما ایوب هم خودش را رسانده بود کنار پنجره ی اتاقش توی بیمارستان و ماه را نگاه میکرد. زمین🌎 برایم یک توپ گرد کوچک شده بود ک می توانستم با نگاه به ماه از روی آن بگذرم... و برسم به ایوبم به مَردم...💞 . نامه اش از انگلیس رسید. _"خب بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد. عزیزم شرمنده که در این وضع در کنارت نیستم. تو خوب میدانی که نبودنم بی علت نیست و اینجا برای هستم. خیلی هستم. من را از خودت بی خبر نگذار. امیدوارم همیشه زنده و سالم باشی و سایه ات بالای سرم باشد. گفته بودی از زایمان می ترسی. نگران نباش، فقط به این فکر کن که موجودی زنده از تو متولد می شود." بعد از دو ماه ایوب برگشت. از ریز و درشت اتفاقاتی که برایش افتاده بود، تعریف می کرد. می گفت: _"عادت کرده ام مثل پروانه دورم بگردی، همیشه کنارم باشی. توی بیمارستان با ان همه پرستار و امکانات راحت نبودم" با لبخند نگاهش کردم.تکیه داد به پشتی _ شهلا ؟.. این خانم ها موهایشان خود به خود رنگی نیست، هست؟؟؟؟؟؟ چشم هایم را ریز کردم. + چشمم روشن!! کدام خانم ها؟😬 _ خانم های اینجا و آنجا که بودم. خنده ام گرفت.😄 + نخیر مال خودشان نیست، رنگشان می کنند. _ خب، تو چرا نمی کنی؟ + چون خرج داره حاج آقا.☹️ فردایش از ایوب پول گرفتم و موهایم را رنگ کردم. خیلی خوشش آمد گفت: _ "قشنگ شدی، ولی نمی ارزد شهلا..." آخر دو برابر ازش پول گرفته بودم. چیزی نگذشت که ثبت نام کرد برود + کجا ب سلامتی؟ _ میروم منطقه... + بااین حال و روزت؟ آخه تو چه به درد جبهه میخوری؟ با این دست های بسته.😕 _ سر برانکارد رو که میتونم بگیرم. از همان میدانستم به کسی که به چیز دل بسته است. و اگر پیدا کند تا به آن برسد نباید بشوم. ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni🌺