رهبر انقلاب :
🔰 دعوا بر سر مسئلهی #باحجاب و #بدحجاب نیست، دعوا بر سر از دنیا رفتن یک #دختر جوان نیست. دعوا اینها نیست.
خیلی از این کسانی که #حجاب کاملی هم ندارند جزو هواداران جدّی نظام جمهوری اسلامی هستند شما میبینید در مراسم مذهبی در مراسم انقلابی اینها شرکت میکنند بحث سر اینها نیست.
✅بحث سر اصل استقلال و ایستادگی و تقویت و اقتدار ایران اسلامی است.
✅ آنها فقط با جمهوری اسلامی مخالف نیستند با ایران مخالفند.
۱۴۰۱/۰۷/۱۱
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 برچسب ناچسب‼️
✍🏾 در جمهوری اسلامی نه تنها هیچ اجحاف آموزشی به #دختران صورت نمی گیرد بلکه شاید بتوان گفت به نفع دختران و به ضرر پسران است:
🔎 یک مورد اینکه #پسران برای شرکت دوباره در کنکور #محدودیت بزرگی به نام خدمت سربازی دارند اما دختران می توانند بارها و بارها و بدون محدودیت در کنکور شرکت کرده و رتبه های بهتری کسب کنند و یکی از علل نسبت ۶۰ درصدی دانشجویان #دختر در ایران همین موضوع است.
🔎 مورد دیگر اینکه در ایران دانشگاه هایی مختص دختران و بانوان وجود دارد که پسرها نمی توانند در آن ها تحصیل کنند اما دانشگاهی مختص پسران وجود ندارد بنابراین شانس قبولی دختران بیشتر از پسران است.
🚨همین دو مورد کافی است تا برچسب بی عدالتی آموزشی علیه دختران برای جمهوری اسلامی بسیار ناچسب باشد ...
✍قاسم اکبری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دیشب در سراوان
۵ فرشتهی مرزبان، آسمانی شدند
برای حفظ امنیت من و تو
خدا کند که #دختر یا #خواهر نداشته باشند.😭
شهادتتان مبارک 🥀
#شهدای_مظلوم_مرزبان #غریب
═ೋ❅ @hejabuni ❅ೋ═
#پرسش_پاسخ
#حجاب_نوگُلان
❓چطور دخترمون رو برای پذیرش #حجاب آماده کنیم؟
👗باید از چند سال قبل از نه سالگی زمینه سازی رو شروع کنیم.مثلا از همون سنین پایین هرسال که بزرگتر میشه پوشش دخترمون رو به سمت پوشیدگی کامل نزدیک کنیم.یعنی وقتی دامن یا پیراهن می پوشه حتما جوراب شلواری هم پاش کنیم،لباس آستین حلقه ای تنش نکنیم.اگر توی خونه پیراهن یا دامن می پوشه بهش یاد بدیم موقع نشستن حواسش باشه دامنش روی پاهاشو بپوشونه
#تولیدی_کامل #حجاب #دختر
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
💠 خاطره زیبا از استاد قرائتی
کسی ما را دید گفت: آقای قرائتی، شما پسر ندارید؟
گفتم نه من فقط #دختر دارم! چند بار کوبید برسینهاش که الهی، الهی خدا بهت یک پسر بدهد!😳 من هم چندباری کوبیدم بر سینه ام، که الهی، الهی خدا یک جو عقل به تو بدهد! 😂 خدا وقتی به کسی دختر میدهد به او میگوید به شکرانه این دختر، نماز شکر بخوان!
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ
حدیث داریم خانهای که در آن چند دختر داشته باشد، محل رفت و آمد ملائک است 😍
🌻برای سلامتیشون حمد شفا قرائت کنیم
═ೋ۞°•💠•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دانشگاه حجاب 🇮🇷
این خانم که اهل باکو هست دریک خانواده ثروتمند بوده اهل نماز و حجاب شد ولی همه حتی خانوادهش اذیتش
قدر جمهوری اسلامی رو بدونیم 🥺
صلوات بر روح پاک امام خمینی
معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران
#محجبه #حجاب #دختر
✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #نوزدهم
نیت کرده بودیم که اگر خدا به اندازه یک تیم فوتبال⚽️☺️ هم به ما پسر داد، اول اسم همه را #محمد بگذاریم.
گفتم
_بگذاریم محمد حسین؛ به خاطر خوابم... اما تو از کجا میدانی پسر است؟
جوابم را نداد.
چند سال بعد که #هدی را باردار شدم هم می دانست فرزندمان #دختر است.
مامان و آقاجون کنارم بودند، اما از این #دلتنگیم برای ایوب کم نمی کرد.😒💔
روزها با گریه😢 می نشستم شش هفت برگه امتحانی برایش می نوشتم، ولی باز هم روز به نظرم کشدار و تمام ناشدنی بود.
📞تلفن می زد
همین که صدایش را شنیدم، بغض گلویم راگرفت.
_"سلام ایوب"😢
ذوق کرد. گفت:
✨_ "صدایت را که می شنوم، انگار همه دنیا را به من داده اند"😊
زدم زیر گریه
_ "کجایی ایوب؟پس کی برمیگردی؟"😭میدانی چند روز است از هم دوریم؟ من حساب دقیقش را دارم. دقیقا بیست و پنج روز.
حرفی نزدم.
صدای گریه ام را می شنید.
✨_ شهلا ولی دنیا خیلی کوچک تر از آن است که تو فکرش را می کنی. تو فکر میکنی من الان کجا هستم؟
با گریه گفتم:
_ "خب معلومه، تو انگلستانی، من تهران
خیلی از هم دوریم ایوب.😢
_ نه شهلا، مگر همان ماهی🌙 که بالای سر تو است بالای سر من نیست؟ همان خورشید،☀️ اینجا هم هست. هوا، همان هوا و زمین، همان زمین است.
اگر اینطوری فکر کنی، خیالت راحت تر می شود. بیا شهلا از این به بعد سر ساعت یازده شب🕚 هر دو به #ماه نگاه کنیم. خب؟
تا یازده شب را هر به هر ضرب و زوری گذراندم.
شب رفتم پشت بام و ایستادم به تماشای ماه...
حالا حتما ایوب هم خودش را رسانده بود کنار پنجره ی اتاقش توی بیمارستان و ماه را نگاه میکرد.
زمین🌎 برایم یک توپ گرد کوچک شده بود ک می توانستم با نگاه به ماه از روی آن بگذرم...
و برسم به ایوبم به مَردم...💞
.
نامه اش از انگلیس رسید.
_"خب بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد.#همسر عزیزم شرمنده که در این وضع در کنارت نیستم. تو خوب میدانی که نبودنم بی علت نیست و اینجا برای #درمان هستم. خیلی #نگران_حالت هستم. من را از خودت بی خبر نگذار. امیدوارم همیشه زنده و سالم باشی و سایه ات بالای سرم باشد. گفته بودی از زایمان می ترسی. نگران نباش، فقط به این فکر کن که موجودی زنده از تو متولد می شود."
بعد از دو ماه ایوب برگشت.
از ریز و درشت اتفاقاتی که برایش افتاده بود، تعریف می کرد.
می گفت:
_"عادت کرده ام مثل پروانه دورم بگردی، همیشه کنارم باشی. توی بیمارستان با ان همه پرستار و امکانات راحت نبودم"
با لبخند نگاهش کردم.تکیه داد به پشتی
_ شهلا ؟.. این خانم ها موهایشان خود به خود رنگی نیست، هست؟؟؟؟؟؟
چشم هایم را ریز کردم.
+ چشمم روشن!! کدام خانم ها؟😬
_ خانم های اینجا و آنجا که بودم.
خنده ام گرفت.😄
+ نخیر مال خودشان نیست، رنگشان می کنند.
_ خب، تو چرا نمی کنی؟
+ چون خرج داره حاج آقا.☹️
فردایش از ایوب پول گرفتم و موهایم را رنگ کردم.
خیلی خوشش آمد
گفت:
_ "قشنگ شدی، ولی نمی ارزد شهلا..."
آخر دو برابر ازش پول گرفته بودم.
چیزی نگذشت که ثبت نام کرد برود #جبهه
+ کجا ب سلامتی؟
_ میروم منطقه...
+ بااین حال و روزت؟ آخه تو چه به درد جبهه میخوری؟ با این دست های بسته.😕
_ سر برانکارد رو که میتونم بگیرم.
از همان #روزاول میدانستم به کسی #دل_میبندم که به چیز #باارزش_تری دل بسته است.
و اگر #راهی پیدا کند تا به آن برسد نباید #مانعش بشوم.
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni🌺
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #سی_ام
مامان با اینکه وسواس داشت، اما به ایوب #فشار نمی آورد.
یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال #قرص_هایش، گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان.
ظرف های چینی را شکسته بود.😒
دستش بریده بود و کمد خونی شده بود.😣
مامان #بی_سروصدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد.
حالا ایوب خودش را به آب و آتش می زد تا محبتشان را #جبران کند.
تا می فهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از #راه_دور هم آن را تهیه می کرد.
بیست سال از عمر #یخچال مامان می گذشت و زهوارش در رفته بود.
#بدون_آنکه به مامان #بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت فرستاد خانه😊❤️
ایوب فهمیده بود آقاجون هر چه می گردد کفشی👞 که به پایش بخورد پیدا نمی کند،
تمام #تبریز را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای آقاجون خرید.☺❤️
ایوب به همه #محبت می کرد.
ولی گاهی فکر می کردم بین محبتی که به #هدی می کند، با #پسرها فرق دارد.
بس که قربان صدقه ی هدی می رفت.
هدی که می نشست روی پایش ایوب آنقدر میبوسیدش که کلافه می شد، بعدخودش را لوس می کرد و می پرسید:
-بابا ایوب، چند تا بچه داری؟
جوابش را خودش می دانست، دوست داشت از زبان ایوب بشنود:
_من یک بچه دارم و دو تا پسر.😍
هدی از مدرسه آمده بود.
سلام کرد و بی حوصله کیفش را انداخت روی زمین
ایوب دست هایش را از هم باز کرد:
_"سلام #دختر بانمکم، بدو بیا یه بوس بده"
هدی سرش را انداخت بالا
_"نه،دست و صورتم را بشویم ،بعد"
_نخیر، من این طوری دوست دارم، بدو بیا
و هدی را گرفت توی بغلش.. مقنعه را از سرش برداشت.
چند تار موی افتاد روی صورت هدی
ایوب روی موهای گیس شده اش دست کشید و مرتبشان کرد.
هدی لب هایش را غنچه کرد و سرش را فشرد به سینه ی ایوب
_"خانم معلممان باز هم گفت باید موهایم را کوتاه کنم."💇🙁
موهای هدی تازه به کمرش رسیده بود.
ایوب خیلی دوستشان داشت، به سفارش او موهای هدی را میبافتم که اذیت نشوند.
با اخم گفت:
_"من نمیگذارم، آخر موهای به این مرتبی چه فرقی با موهای کوتاه دارد؟ اصلا یک نامه می نویسم به مدرسه، می گویم چون موهای دخترم مرتب است، اجازه نمی دهم کوتاه کند.
فردایش هدی با یک دسته برگه آمد خانه
گفت:
_معلمش از #دست_خط ایوب خوشش آمده و خواسته که او اسم بچه های کلاس را برایش توی لیست بنویسد😊✍
✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni🌺
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔 میدونید در هر سنی
با دخترخانم چطور باید رفتار بشه؟
تا در سنین بالاتر ظرفیت وجودی
کامل و درستی داشته باشه؟!
🛑 #دختر دارا حتما ببینن ⬆️
#استاد_عزیزی #نوجوان #دختر
✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni
✨بسم رب الشهدا✨
🌻ام کلثوم
•دختری از دختران امیرالمونین•
▫️او نیز مانند پدر خویش از سیاهی لشکر دشمن هراسی نداشت ؛اما #دختر حیدر کرار اول به #حیای_فاطمی اشمینگرد
▫️همانگونه که از شمر خواست تا "در شهر دمشق کاروان را از دری وارد کند که مردمان کمتری باشند و سرهای شهدا را از محملها دور کنند تابا نظاره سرها به حرم رسول خدا (ص) ننگرند"
▪️البته که شمر برای اثبات کامل خباثت خود از هیچ کاری دریغ نمیکرد؛کاملا خلاف سخنان این سیده را انجام داد. *۱
▫️#امکلثوم در کوفه نیز خطبهای خواند که خیانت اهل کوفه را به آنان و پیروزی حزب خدا بر حزب #شیطان را در آن گوشزد کرد. *۲ آری ! او در ایمان به خدایش لحظهای هم تردید نداشت...
✨در حُجب و#حیا وعصمت وصبر و وفا
✨مانند ِ عقیله خــــــواهرش #زينب بود
✨بر حُـــرمتِ نامِ "امّ کلـثوم" قســـــــــم
✨ این آیـنه نام دیگـــــــــرش زیـنـب بود
📚منابع:
*۱ سید بن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۰۱.
حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۷۷.
*۲ سید بن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۹۱.
حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۶۸
✨شعر از محمدحسنبیاتلو
#تولیدی_کامل | #اززنانکربلاچهخبرداری
🖤࿐༅ eitaa.com/hejabuni