eitaa logo
دانشگاه حجاب 🇮🇷
12.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
224 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
بازی، ابزار قدرتمند تربیت است! برای بچه‌ها تا هفت‌سال اول عمرشان تنها باید با زبان "بازی و‌ قصه" برای انتقال مفاهیم استفاده کرد. این دو ابزار قدرتمند به قدری مؤثرند که میتوانند شخصیت بچه‌ها را شکل بدهند تا جایی که آنان را بعد از هفت سالگی به مسیر عبودیت و بندگی خدا مشتاق کند و یا به قتل و زنا و همجنس‌بازی سوق بدهد. از دلایلی که کودکان بازیهای موبایلی را ترجیح می‌دهند: ۱- کاهش جمعیت کودکان و کاهش مهمانی رفتن‌ها ۲- بیحوصلگی والدین برای بازی اما آیا از بازیهایی که کودکانتان در سیستمهای هوشمند مشغولش هستند خبر دارید⁉️ آیا میدانید کودکانتان با این بازیها در مقطع پیش‌دبستانی با مفاهیمی آشنا میشوند که شما پس از ازدواج با آنها آشنا شده‌اید⁉️ آیا میدانید کودک بی‌اطلاع شما (از پستی بعضی آدمهای این دنیا) یاد میگیرد برای هر رهگذری عشوه بیاید و آرایش کند⁉️ سیاسی باشید یا نباشید مهم نیست؛ مهم این است که بدانید در روشهای نوین نیازی به زور اسلحه نیست، بلکه تنها کافی است نسل بعدی کشور مورد نظر را با بازیها و قصه‌ها(بصورت کارتون یا کتاب داستان) مطابق دلخواه بدهند. آیا در زمانی برای بازی و قصه‌گویی برای پاره‌های تن خود اختصاص داده‌اید یا اینکه آنها را بی‌سرپرست و بی‌دفاع در مقابل تلویزیون و تب‌لت و موبایل رها کرده‌اید و همه وظایفتان را با بی‌حوصلگی به مدرسه‌اش‌ سپرده‌اید⁉️ آیا نباید برای این وضعیت زار زار گریست و از این گناه بزرگ توبه واقعی کرد⁉️ 🎓دانشگاه حجاب🎓 💕 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 💕
#سیاه‌نمایی #حضور_اجتماعی نقش آفرینی زن مسلمان در #خانه و #جامعه به قدری مؤثر و شگفتی‌ساز است که بعضیها شعارهایشان را از روی او می‌نویسند ولی چشم دیدنش را ندارند...💢 🎓 دانشگاه حجاب 🎓 🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
📚 📖 نام اثر : نقش و رسالت زن الگوی زن برگرفته از بیانات حضرت آیت الله خامنه ای ✍️ به کوشش : امیر حسین بانکی پور فرد ناشر : انتشارات انقلاب اسلامی چاپ ششم : بهار ۱۳۹۷ 📌 زنان مسلمان در زندگی شخصی ، و خود باید زندگی فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) را از جهت خردمندی ، فرزانگی ، و الگو و سرمشق قرار دهند و از بعد عبادت ، ، حضور در صحنه ، تصمیم گیری های عظیم اجتماعی ، داری ، و فرزندان صالح از زهرای اطهر (سلام الله علیها) پیروی کنند ، زیرا زندگی آن بانوی بزرگ اسلام نشان میدهد که زن مسلمان برای ورود در صحنه سیاست و میدان کار و و نیز ایفای نقش فعال در ، همراه به تحصیل ، عبادت ، همسرداری و تربیت فرزندان میتواند پیرو فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) باشد و دخت گرامی پیامبر عظیم الشان الهی را الگوی خود قرار دهد‌. 🌸 برخی عناوین فهرست: ⬇️ تاثیر الگو در کمال زن ازدواج فاطمی شان مادری فاطمه ی زهرا(س) انسان کامل و ظرافت ملکوتی وجود انسان راه فاطمه(س)؛ راه زنان ایران فاطمه ی زهرا(س)؛ شخصیتی درک ناشدنی و بی پایان و... ✅ در آخر کتاب نیز به فهرست آیات قران کریم و روایات مربوطه اشاره شده است. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
صدا ۰۲۴.m4a
زمان: حجم: 4.14M
بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 💎فرستادن این صوت در گروه ها صدقه ی جاریه است🌧 صوت شماره ۱۹ 🌹مبانی عفاف در خانواده🌹 ( حیا و تربیت جنسی ) ✅ حیای چشم ✅ بلوغ زودرس ✅ استحمام ✅ خوابیدن ✅ تغافل ✅ تنها واجب کودکان زیر سن تکلیف ( بخشی از آیه ۵۸ سوره نور ) 👇 💎 ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عورات لَکُم....وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴾  ﴿ای کسانی که ایمان آورده ‏اید! باید بردگانى که مالکشان هستید و کسانى از شما که به سنّ بلوغ و احتلام نرسیده ‏اند در سه وقت از شما (براى ورود به اتاق) اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح و نیمروز، هنگامى که لباس از تن بیرون مى‏کنید، و بعد از نماز عشا. این سه وقت هنگام خلوت شماست...و خداوند دانا و حكيم است.﴾ ۳ نکته را از این آیه طبق فرموده خداوند دانای حکیم میتوان نتیجه گرفت: حیا باید از سن ، در و توسط آموزش داده شود. ⁉️ سوال: به نظر شما پروردگار مهربان و حکیمی که اجازه نمی دهد کودک نابالغ در خانه، والدین خودش رو با پوشش کم ببینه؛ رضایت داره که افراد در اماکن عمومی با پوشش کم حضور داشته باشن؟  کانال شکوفایی (فاطمه کفاش حسینی) ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت فردای بله برون ک خانواده ایوب برگشتند تبریز، ایوب هر روز خانه ما بود.☺️🙈 هفته تا وقت داشتیم و باید خرید هایمان را می کردیم. 💎یک دست لباس خریدیم و 💎ساعت و 💎 . ایوب شش تا برایم انتخاب کرده بود. آنقدر که به دو تا راضی شد. تا ظهر از جمع شش نفره مان فقط من و ایوب ماندیم. پرسید: _ گرسنه نیستی؟؟ سرم را تکان دادم. گفت: _ من هم خیلی گرسنه ام. به چلو کبابی توی خیابان اشاره کرد. دو پرس، چلوکباب🍛 گرفت با مخلفات. گفت: _بفرما بسم الله گفت و خودش شروع کرد. سرش را پایین انداخته بود، انگار توی اش باشد. چنگال را فرو کردم توی گوجه، گلویم گرفته بود، حس، می کردم صد تا چشم نگاهم می کند. از این سخت تر، روبرویم مرد ، نشسته بود که باهاش هم سفره می شدم؛ مردی ک توی بی تکلفی کسی به پایش نمی رسید. آب گوجه در آمده بود، اما هنوز نمی توانستم غذا بخورم. ایوب پرسید _ نمیخوری؟؟ توی ظرفش چیزی نمانده بود. سرم را انداختم بالا _ مگر گرسنه نبودی؟؟ + آره ولی نمیتونم. ظرفم را برداشت.. _حیف است حاج خانم،پولش را دادیم. از حرفش خوشم نیامد.😒 او که چند ساعت پیش سر النگو با من چانه می زد، حالا چرا حرفی می زد که بوی خساست می داد. از چلو کبابی که بیرون آمدیم گفته بودند. ایوب از این و آن سراغ نزدیک ترین را می گرفت. گفت: _ اگر را پیدا نکنم، همین جا می ایستم به اطراف را نگاه کردم _اینجا؟؟ وسط پیاده رو؟؟😳 سرش را تکان داد گفتم: _زشت است مردم تماشایمان می کنند. نگاهم کرد _ این بدون اینکه خجالت بکشند با این سر و وضع می آیند بیرون، آن وقت تو از اینکه را انجام بدهی میکشی؟؟😊✌️ ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت موقع به دنیا آمدن ، آقاجون و مامان، من را بردند بیمارستان🏥محمد حسین که به دنیا آمد... کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد.💤😊 دکترها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم،.. برای ❤️قلب ایوب❤️ برویم خارج ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود. عمل قلب خیلی زیاد بود. آنقدر که اگر را میفروختیم، باز هم کم می آوردیم. اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا می کرد، خرج سفر را تقبل می کرد. ایوب قبول نکرد. گفت: " وقتی میخواستم بروم، امضا . برای هایی که رفتم هم همینطور وقتی توی و هم محاصره بودید، هیچ کداممان نداده بودیم که کنیم. با خودمان ایستادیم." فرم را نگاه کردم،.. از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدن آنجا تعهد می گرفت. و را فروختیم. این بار برای عمل دستش، و هم همراهش رفتیم. توی 🛫کنار ساکش🎒 نشسته بودم که ایوب آمد کنارم آرام گفت: _"این ها خواهر برادرند" به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک می شدند. به هم سلام کردیم. _ بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی دارد. خلاصه تا انگلیس همسفریم. ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود. برایش فرقی نمی کرد باشیم یا . همین که از پله های هواپیما پایین آمدیم. گفت: _"شهلا خودت را آماده کن که اینجا هر صحنه ای را ببینی. خودت را کنترل کن." لبخند زد😊 - من که گیج می شوم ،وقتی راه میروم نمی دانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم خانم های آنچنانی💄 و پایین پایم، مجله های آنچنانی📰 روز تعطیل رسیده بود و نمی شد دنبال خانه بگردیم... با همسفرهایمان را گرفتیم و بینش یک زدیم. فردایش توی گرفتیم. ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند. همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب. ایوب آمد.نزدیک من و گفت: _ "من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم." + خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟ ایوب را کرد و پیش خودمان ماند.☺️ ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni🌺
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت برای هدی 🎊 🎊 مفصلی گرفتیم، با شصت هفتاد تا .😇 هم دعوت کردیم،... ایوب به جشن تکلیف هدی خرید. 🎊میخواست این جشن همیشه در هدی بماند.🎊 🎀🎉🎊🎀 کم تر پیش می آمد ایوب سر مسائل عصبی شود، مگر وقتی که کسی از روی اعتقادات دانشجوها را زیر سوال می برد. مثل آن استادی که سر کلاس، محبت داشتن مردم به و ایام را محبت بی ریشه ای معرفی کرد. ایوب راه انداخت و کار را تا کمیته انضباطی هم کشاند.😡🗣 از استاد تا باغبان دانشگاه ایوب را می شناختند... با همه احوال پرسی می کرد، پی گیر مشکلات آنها می شد. بیشتر از این دلش می تپید برای سر و سامان دادن به دانشجوها. 💕چند نفر از دختر پسرهای دانشکده با هم شده بود. ما یا محل های اولیه بود یا محل دادن زن و شوهرها.😍😊 کفش های پشت در برای صاحب خانه بهانه شده بود. می گفت: _"من خانه را به شما اجاره دادم، نه این همه آدم" بالاخره جوابمان کرد.😅 با وضعیتی که ایوب داشت نمی توانست راه بیفتد و دنبال خانه بگردد. کار خودم بود.😌☝️ چیزی هم به نمانده بود. شهیده و زهرا کتاب های درسی را که یازده سال از آنها دور بودم، بخش بخش کرده بودند. های کوچکم را دستم می گرفتم و در فاصله ی این بنگاه تا آن بنگاه درس . ‎‌✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni 📚