eitaa logo
دانشگاه حجاب 🇮🇷
12.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
224 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب 🇮🇷
#مهربانی_اجتماعی 👇🍃
به معروف و ازمنکر 🍃 از خصوصیات مؤمن، نسبت به دستورات خدا و بیحد به بندگان اوست. لذا اگر کسی را درحال معصیت ببیند، به او اجازه نمیدهد که آرام بنشیند و فردی را گرفتار خشم خدا ببیند. ❤️ پس اینگونه اقدام میکند:👇🏻 ۱- از کاری نهی میکند که هم انجام ندهد و به کاری امر مینماید که انجام بدهد. ☝️ ۲- طوری رفتار میکند که طرف مقابل بفهمد از روی به او تذکر داده. 💕 ۳- لازم باشد، بخاطر صلاح فرد هم تحمل میکند. 💗 ۴- تلاش میکند تا با خلاقیت، روش امر به معروف و نهی از منکر را به کار بگیرد. 😊 🎓 دانشگاه حجاب 🎓 🌺 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 🌺
نقش اسباب‌بازی در شکوفایی استعدادها🌱 💠 فرزند استاد علی صفایی حائری تعریف میکند: " ایشون قائل به خرید اسباب‌بازی نبودن. میگفتن: بچه باید یاد بگیره اسباب‌بازی رو بسازه، باید بتونه با جهان خارج برقرار کنه و رو برآورده کنه. دختر باید یاد بگیره خودش با پارچه‌های اضافیِ خونه برای خودش عروسک درست کنه." ✅😍 استدلالشون هم این بود که وقتی عروسک‌های اروپایی با موهای بور و چشم‌های رنگی بهش میدی به خود به‌خود این توی باورش رسوخ می‌کنه و از طرفی هم تفکرش میشه!😞 👯 در حالی که وقتی خودش دست به کار بشه، هم ناچاره برای رسیدن به هدفش کنه و هم در اثر نیازی که احساس می‌کنه از خودش نشون میده. 😍😍 اینجوری استعدادهای بچه به جریان میفته و رشد می‌کنه؛ نه این که هر چی خواست آماده و بدون معطلی در اختیارش باشه. 🛍 ✅حجة الاسلام موسی صفایی حائری، فرزند مرحوم استاد شیخ علی صفایی حائری 📚 منبع: رد پای نور - جلد ۳ - ص ۱۰۳ 🎓دانشگاه حجاب🎓 💕 eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872 💕
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت ایوب فقط گفت: _ "چشمم روشن...." و هدی را صدا زد: _"برایت بابا ولی دارد. اینکه قضا نشود و اینکه هیچ دستت را نبیند" از خانه رفت بیرون و با دو تا و شعر و آهنگ ترکی برگشت. آنها را گرفت جلوی چشمان هدی و گفت _"بفرما، حالا ببینم چقدر می خواهی برقصی" دوتا و یک شیشه آستون هم گرفته بود. دو سه روز صدای آهنگ های ترکی و بالا پریدن های هدی، 💃توی خانه بلند بود. چند روز بعد هم نوار ها را کرد و توی کمدش کرد.👌 برای 👈هر نماز با و می افتاد به جان ناخن هایش، بعد از 👈دوباره می زد و صبر می کرد تا نماز بعدی.😊 وقتی هم که توی کوچه می رفت، ایوب منتظرش می ماند تا خوب لاک هایش را کند.👌 بالاخره خودش خسته شد و لاک را گذاشت کنار بقیه ها... توی خیابان، ایوب خانم ها را به هدی نشان می داد: _"از کدام بیشتر خوشت می آید؟" هدی به دختر های اشاره می کرد و ایوب محکم هدی را می بوسید☺️😘 ‎‌✾࿐༅ eitaa.com/hejabuni 📚
دانشگاه حجاب 🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_ب
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم.... یک بار به ی دستشویی رفتن، یک بار به بهانه ی پرستاری که با ایوب کار داشت و صدایش می کرد. اما این بار شش دانگ به من بود. با هر قدم او هم دنبالم می آمد. تمام حرکاتم را زیر نظر داشت. نگهبان در را نگاه کردم. جلوی در منتظر ایستاده بود تا در را برایم باز کند. را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم آمد. او هم داشت می دوید.🏃😭 _"شهلا .......شهلا........تو را به خدا......." بغضم ترکید.😭 اشک نمی گذاشت جلویم را درست ببینم که چطور از بیماران عبور می کنم. نگهبان در را باز کرد. ایوب هنوز می دوید.🏃😭 با تمام توانم دویدم تا قبل از رسیدن او به من، از در بیرون بروم.😣😞 ایوب که به در رسید، نگهبان آن را بسته بود.. و داشت اشک هایش را پاک می کرد. ایوب میله ها را گرفت، گردنش را کج کرد و با گریه گفت: _"شهلا......تو را به خدا......من را ببر.......تورو بخدا.....من را اینجا تنها نگذار"😢 چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بلند نشود.😣😭 نمی دانستم چه کار کنم. اگر او را با خود می بردم حتما به صدمه می زد. قرص هایش را آن قدر کم و زیاد کرده بود که دیگر یک ساعت هم آرام و قرار نداشت. اگر هم می گذاشتمش آن جا... با صدای ترمز ماشین 🚙به خودم آمدم، وسط خیابان بودم😨😣 📚•°‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni