رسول خدا (ص) فرمود:
در دولت او (امام زمان) مردم آنچنان در رفاه و آسایش به سر میبرند که هرگز نظیر آن دیده نشده است.🍃
📚منبع:کشف الغمه، ج ۲، صص ۴۷۹ - ۴۷۸، بحار الانوار، ج ۵۱، ص۸۸
🎉🎈سالروز آغاز امامت آخرین مرد نجات و مایهی نزول برکات مبارک باد🎉🎈
#تبریک_امام_زمانم
#استوری
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔔زنگ تفریح برای مبارزه با کرونا اینجوری آب نمک قرقره کنید.👆 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔔زنگ تفریح
وقتی فروشنده میگه یه کفی بذاری حله 😂
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
12.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
با تو عهد میبندیم
برای ظهور
همـــ❤️ـــدل باشیم ...
🌸🌸نهم ربیع الاول،سالروز آغاز امامت حضرت مهدی عجل الله،مبارک🌸🌸
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
بخش سوم سرود | شب جشنه و شب وحدته - سید رضا نریمانی.mp3
14.87M
#مولودی
#سرود_اغاز_امامت_ولی_عصر
میرسه با پرچم ابالفضل روی دوش...😍
#سیدرضا_نریمانی
آقای غریبم ...
وسط این تبریک ها ،امشب خییییلی دلم گرفته براتون ،خیلی بیشتر از وقتهای دیگه😭حلالمون کن بخاطر تمام بی مهری هامان
که بی مهدی مان(عج) کرد😢
متی ترانا و نراک؟...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
#تولد_دوباره
💢رها کردن مدلینگ و رسیدن به حقیقت
🔻"کِلی" دختر نیوزلندی بزرگ شده در خانواده مسیحی از همان دوران کودکی به دنبال حقیقت بود
🔻"کِلی" میگه خانواده ش مسیحی بودن ولی فقط اسما مسیحی بودن و به کلیسا نمیرفتن و اعتقادات مذهبی ضعیفی داشتن."کِلی" از اونها میخواد اون رو به کلیسا و مدرسه مذهبی بفرستن
🔻در سن ۱۶ سالگی تصمیم می گیره مستقل بشه و به دنبال حرفه مدلینگ میره.بهش میگن باید وزنش رو کم کنه و همیشه رژیم غذایی سفت و سختی داشته باشه تا اندامش رو فرم بمونه
🔻ولی "کِلی" این حرفه رو کنار میذاره چون دوست نداشت هرجور که اونها ازش خواستن لباس بپوشه بخصوص که مدلینگ روز به روز به سمت برهنه تر شدن پیش میره و فقط چند اینچ از بدنشون رو می پوشونن
💯تا اینکه به مسجد مسلمونها میره و امام جماعت مسجد بهش چند تا کتاب معرفی می کنه تا مطالعه کنه و بعد از تحقیق راجع به دین اسلام مسلمون میشه و شهادتین میگه
🌐منبع:https://www.allamericanmuslim.com/fashion-model-stopped-modeling-for-islam.html
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 قسمت سی ام گفتم: اون ماجرا دیگه تموم شد. لی لی بینی اش را بالاکشید و گفت: برا
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲
قسمت سی و یکم
تلفن از دستم افتاد. دلم میخواست بروم بیرون اولین پلیسی که دیدم را به فحش بگیرم و بپرسم: 😡
چه غلطی میکنید مگه امنیت شهر با شما نیست؟ پس چرا وقتی یه آدمم پیدا میشه به خلافکارا و اوباش تذکر میده اینجوری داغونش میکنن کسی هم نیست....😭
به خودم که آمدم، دیدم دستم خونی ست. یک قدم عقب رفتم. مشتم را باز کردم و دیدم قلمو را آنقدر در دستم فشار دادم که شکسته و کف دستم فرو رفته.😕
گریه کردم مثل یک کودک بی پناه گریه کردم. گفتم: خدایا اصلا من بدترین آدم رو زمین ولی دعامو برآورده کن، حاج آقا رو کمک کن تازه میخواست داماد بشه هرچند....نمیشه چیزی رو از تو مخفی کرد....خدایا کی قراره همه چی سرجاش باشه؟ کی بدا گرفتار میشن و هرکس جایی می ایسته که واقعا لیاقتشو داره؟😢💔
ناگاه صدای بهداشت یار پرورشگاه، روی درد و دلم پرده سکوت انداخت: وقتی امام زمان(عج) بیاد. اون موقع ست که عدالت واقعی اجرا میشه و آرامش همه دنیا رو پر میکنه!😍
دستم را نگاه کرد و آرام تکه چوب فرورفته را از دستم بیرون کشید و گفت: اونقدر با صدای بلند حرف میزدی که تا سالن کناری صدات می اومد. چی شده؟😇
آهی کشیدم و سری تکان دادم. دیگر کارم شده بود سر هر نماز یک ساعت دعا و گریه و زاری و التماس به خدا، چند روز بعد رفتم دفتر که بخواهم از آن شماره که فاطمه تماس گرفته بود، خبری بگیرم اما ظاهرا آن تماس از بیمارستان بوده! 🏥
هیچ آدرس و شماره ای از فاطمه نداشتم. از مدیر پرورشگاه خواهش کردم با مدیر کانون تماس بگیرد شاید او نشانی از فاطمه داشته باشد اما او هم گفت شماره موبایل فاطمه خاموش است و حوزه ای که او را فرستاده هم دو هفته است از او بی خبرند.🤷♀
رفتم طرف تنها یادگاری که از فاطمه داشتم. دکمه واکمن را زدم و به صوت آرام بخش کلام خدا، گوش دادم و آرام اشک ریختم. 🌱💚
سه روز بعد صدایم زدند خوشحال دویدم سمت دفتر مدیریت فکر میکردم از او خبری شده اما یک مامور پلیس زن جلوی در دیدم. مدیر نگاهی به مامور انداخت و گفت: اینم تبسم خانوم در اختیار شما.😏
ترسیدم. هنوزهم ته دلم از پلیس ها می ترسیدم. مامور دستش را جلو آورد و درحالی که با من دست میداد، سلام کرد:
+سلام تبسم خانوم🙂
-س...سلام...چیزی شده؟😨
+چیزی که...برای شناسایی یه نفر به کمکت احتیاج داریم☺️
-کی؟ کسی طوریش شده!!؟؟؟😣
+نه نه، راستش درمورد یه پرونده پیچیده ست طبق مدارکی که توی پرونده بود با دردسر و کمی معطلی تونستیم تو رو پیدا کنیم تا یکی رو شناسایی کنی.😃
بازهم آن گذشته لعنتی به سراغم آمده بود. انگار تقدیر نحسم خیال عوض شدن نداشت. اما حالا ...برای مجازات شدن کفتارهای فاسد و اوباش، حاضر بودم هر سختی را تحمل کنم. فقط گفتم: باشه.😖
و همراه ماشین پلیس به اداره پلیس رفتم...
ادامه دارد.... "#رمان را هر شب در کانال دنبال کنید"
به قلم ✍️: سین. کاف. غین
@hejabuni
دانشگاه حجاب
تجربه پس از مرگ 🎵جلسه دهم #شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت #براساس واقعیت 🔺تجربه نزدیک به
11_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
18.93M
📣📣پوزش می طلبم، ابتدای فایل کمی خش دارد🙏
تجربه پس از مرگ
🎵جلسه یازدهم
#شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت
#براساس واقعیت
🔺تجربه نزدیک به مرگ یک جانباز #مدافع_حرم
👤استاد امینی خواه
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب