دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
4_551281192998012229.ogg
1.24M
: ♨️📨 #سوال:
#حرف_شنوی_از_شوهر
#رعایت_حجاب
سلام
خانمی 28 ساله هستم ، ساکن شیراز خانواده مذهبی دارم از بعد ازدواج همسرم اصرار میکنه که حجاب چادرم را بردارم و در برابر نامحرم آرایش کنم، وقتی به او می گم این کار اشتباهه در جواب میگه زن باید از شوهرش حرف شنوی داشته باشه، لطفا راهنمایی کنید
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
♻️چرخه معیوب رونمایی زنان اینفلوئنسر اینستاگرامی در رسانهها
🔸پیجهای زرد اینستاگرامی
وقتی با دکور خانهها🏠 و استایل 👘و نوع بستن روسریشان دل از مخاطبان ربودند
📺 رسانههای رسمی ومخصوصا برنامهسازان صدا و سیما هم نسبت به آنان اقبال نشان دادند🙄
🔰 مهمانانی که از بین صفحات پر فالوور و به عنوان⏬
زنان،مادران و خانوادههای موفق!
کارشناسان هنری
وتولیدکنندگان و طراحان لباسهای ایرانی اسلامی انتخاب شدند.
◀️به نظر میرسد افرادی که با نمایش بخشی از زندگی خود و یا عرضه زیباییهای شان مشهور شدندودر صدا و سیما حضور یافتند مهرتاییدی بر فعالیت آنان باشدتا👇
🔹مخاطبانشان به این باور برسند که این افراد (سوئیت هوم و حجاب استایل)، بهترین الگوی زندگی آنان هستند.
🔹اینستاگرام به محلی برای رونمایی هویت زنان تبدیل شدهاست.
🔹 یک تصویر متفاوت ومختصر که در آن یک زن زیبا و موفق، مادر و همسری نمونه، بیش از هر چیز سرگرم امور سطحیست.
🔹زنی که در هر صورت یک مصرفکننده است و در اکثر اوقات نیز در کنار اشخاص یا اشیاء دیگری تعریف میشود!
⬅️و تمام وظیفهاش این است که همیشه آرایشکرده، 💄💅زیبا و خوشپوش مقابل دوربین ظاهر شود و چیزی را تبلیغ کند!
❗️ زنانی که در مسیر عرضه زیباییهای خود به سمت خود نمایی و مصرف گرایی رفتهاند
و پوششی همراه این خودنمایی انتخاب کردهاند.
منبع:
http://www.diyareaftab.ir/news/80827/
#بازنویسی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚مسئولان دانشگاهها باید تسهیلات و شرایطی را فراهم کنند که #زنان دانشجو و محقق، علاوه بر انجام کارهای علمی خود، بتوانند وظیفهی همسرداری و نگهداری از فرزندان را نیز انجام دهند و مجبور به کنار گذاشتن مسیر علمی خود نشوند.
#سرانگشتان_تمدنساز
➡️ ۱۳۹۵/۱۰/۱۳
@Khamenei_Reyhaneh
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#پرسش_پاسخ
#سخت_گیری #کاهش_حجاب
🧐چرا فک می کنن #سختگیری در مسئله #حجاب باعث کاهش حجاب خانم ها شده؟
😳حتما شنیدین یه عده واسه توجیه وضعیت نامناسب حجاب خانمها میگن چون جمهوری اسلامی ایران روی مسئله حجاب سخت گیری می کنه مردم زده شدن و حجاب رو به درستی رعایت نمی کنن
👨🏫اونایی که بچه مدرسه ای دارن قبل از ثبت نام کردن فرزندشون،پرس و جو می کنن یه مدرسه خوب پیدا کنن.از مهم ترین ویژگی های مدرسه خوب اینه که سخت بگیرن یا همینطوری الکی نمره بدن و نسبت به یادگیری دانش آموزا حساسیت نداشته باشن؟
✅معلومه دیگه مدرسه ای که سخت گیری می کنه دانش آموزای موفقی تحویل جامعه میده👩🔬؛پس سخت گیری می تونه خوب هم باشه
🇫🇷اصلا مگه تو کشور #فرانسه این همه سخت گیری نمی کنن برای مسلمونا و اونارو محروم نمی کنن از خیلی چیزا؟پس چرا نتیجه عکس داده،یعنی فرانسه بیشترین جمعیت مسلمان اروپا رو داره و روز به روز تعداد مسلموناش بیشتر میشن
👇👇👇👇👇👇👇
📰روزنامه "الشرق الاوسط" می نویسد:میزان رشد مسلمانان در شهرهای "مارسی"، "نیس" و "پاریس" به۴۵%رسیده است و جمعیت آنان به طوری درحال رشد است که در سال ۲۰۲۵ از هر پنج فرانسوی، یک نفر مسلمان خواهد بود، و به گفته این مرکز مسیحی، این بدان معناست که پس از ۳۹ سال دیگر، فرانسه به جمهوری اسلامی فرانسه تبدیل خواهد شد.۱
⤵️تازه این سال هایی که سخت گیری نسبت به حجاب کم شد نتیجه ش کاهش حجاب خانم ها بود نه افزایش
📚۱.https://www.irna.ir/news/84082409/ خبرگزاری ایرنا
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#گزارش
#بینالملل
#تولد_دوباره
*در دنیا مانند یک مسافر باشید*
🎓دکتر "اینگیرید متسون"، در کانادا متولد و بزرگ شده و زمانی که در فرانسه درس میخوانده با مسلمانان آشنا میشود، چیزی از اسلام نمیدانست ولی پس از مطالعه قرآن بود که به اسلام روی آورد و به خدا ایمان آورد.
💯او هم اکنون "ریاست جامعه اسلامی آمریکای شمالی" را عهده دار است وی دارای مدرک فوق لیسانس از دانشگاه "واترلو" کانادا در رشته فلسفه و هنرهای زیبا میباشد، همچنین دارای مدرک دکترا در رشته علوم اسلامی از دانشگاه شیکاگو میباشد.او همچنین استاد مطالعات اسلامی لندن در دانشگاه هیور می باشد
🔻دکتر "متسون" در جدیدترین ویدو کنفرانس خودش از آیات قرآن می گوید و با اشاره به حدیث پیامبر(ص) در دنیا طوری زندگی کنید که گویی مسافر هستید به بحث درباره معنویات می پردازد
🌐منبع:https://chqdaily.com/2020/08/ingrid-mattson-said-in-islam-life-is-a-shared-journey-so-be-a-good-traveler/
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم واقعیت سریال پر سر و صدای " بازی مرکب" چیست؟ 🔹تصور کنید دعوتنامه ای به دستتان می ر
🔴به روز باشیم
⭕️ از شما انقلابیها که یک روز از زاکانی بت میسازید و روز دیگر بخاطر یک تصمیم اشتباه آن را از دایره انقلاب خارج میکنید میترسم. از شما که امروز جبلی را به عرش میبرید و فردا احتمالا با خاک یکسانش میکنید میترسم. کاش کمی از هیجان فاصله بگیرید و بخاطر چند لایک بیشتر آخرتتان را نفروشید!
👤 محمد پازوکی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هشتم 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن ح
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
💠 دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
1_1166401754.mp3
4.74M
کتاب صوتی
#خون_دلی_که_لعل_شد( 2)
"خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب"
💚 بسیار شنیدی وجذاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
❇️حجابحضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
🔰در تاريخ نقل شده كه حضرت فاطمه زهرا (س) وقتي ميخواستند به بيرون منزل و نزد پيامبر اكرم (ص) برن، از پوششهاي خاصي، 1⃣مثل جلباب (چادر)
2⃣و برقع (روپوش صورت) استفاده ميكردن؛ (1)
علاوه بر اين، يكي از حوادثي كه نشانگر مقدار حجاب حضرت فاطمه زهرا (س) در بيرون منزل و در مواجهه با نامحرمه، اومدن ايشون به مسجد براي دفاع از قضيه فدك هست.
📃در داستان غم انگيز غصب فدك اومده: وقتي ابوبكر و عمر تصميم گرفتند كه حضرت رو از فدك محروم کنن، ايشون با شكل خاصي از حجاب و پوشش، براي دفاع از حقشون از منزل به مسجد اومدن.
♦️راوي ، شكل خاص حجاب حضرت رو اين گونه توصيف کرده: 👇
🔹لاثت خمارها علي رأسها و اشتملت بجلبابها و اقبلت في لمة من حفدتها و نساء قومها تطأ ذيولها؛ (٢)
🔹حضرت زهرا (س) هنگام خروج از منزل مقنعه را محكم بر سر بستند و جلباب و چادر را، به گونه اي كه تمام بدن آن حضرت را ميپوشاند و گوشههاي آن به زمين ميرسيد، به تن كردند و به همراه گروهي از نزديكان و زنان قوم خود به سوي مسجد حركت نمودند.
🔸این مسئله گوياي اینه كه پوشش بيرون از منزل حضرت
⏪ «خمار» و «جلباب» بوده كه قرآن به عنوان حجاب زنان دربيرون منزل و در مواجهه با نامحرم از اون ياد كرده👌.
..............
(۱). صدوق، علل الشرايع، ج ۱، ص ۱۶۳: «فتجلببت بجلبابها و تبرقعت ببرقعها و ارادت النبي (ص). »
(٢). طبرسي، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۸.
.................................
📚منبع حجاب شناسي چالشها و كاوشهاي جديد/ مولف حسين مهدي زاده
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کندس اوئنز:
💭خانمها یک مرد خوب پیدا کنید،
ازدواج کنید.
اگر میتوانید و میخواهید بچه بیارید و تعدادشونو افزایش بدین...
👩🍳آشپزی یاد بگیریدخونگی باشید.
این دروغه که این کارها شما را ضعیف میکنه🤨
در واقع این کارها وجود شما را ارزشمند میکنه زندگی مربوط به خانواده است، نه کار...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
29.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دانشگاه حجاب
طعم شیرین حجاب 🍯 🔸قسمت اول ❇️اهل ایالت کالیفرنیای آمریکاست و با صحبتها و راهنماییهای مادرش، از یک
طعم شیرین 🍯 حجاب
📜قسمت دوم
تا این که بالاخره روزی به ما گفت: «این حرفهایی که درباره خدا و مباحث اخلاقی به شما میگویم، از دین کاتولیک نیست، از دین اسلام است و اسلام یعنی تسلیم؛ تسلیم در برابر خدا، نه در برابر نَفْسمان».
و بعد هم گفت: «من مسلمان شده ام، ولی شما را مجبور نمی کنم که مسلمان شوید. شما آزادید که دین خود را انتخاب کنید».
ما گیج شده😇 بودیم و نمی دانستیم چه باید بکنیم، ولی وقتی مادرم ما را تنها گذاشت، به حرف هایش فکر کردیم و بعد از صحبت با یک دیگر، به این نتیجه رسیدیم که ما هم مسلمان شویم.
🔰استفاده از روش ساده و فطری
روزی از مادرم پرسیدم: «آن موقع که اسلام را به ما معرفی کردید، نگران نبودید که ما مسلمان نشویم؟ » گفت: «نه، من مطمئن بودم که اسلام را انتخاب میکنید، چون من زمینه سازی لازم را کرده بودم».
بعدها که مطالعات بیش تری کردم، متوجه شدم در فطرت همه انسانها گرایش به توحید و پرستش خدای واحد وجود دارد؛
◀️ ولی گاهی محیط و اجتماع، باعث میشود که این میل درونی نادیده گرفته شود.
از این رو، مادرم زمینه ای ساخت تا فطرت ما رشد کند و به بالندگی برسد. او از روشی ساده و فطری استفاده کرد و به زیبایی ما را با دین اسلام آشنا نمود.
🔰حیای قبل از حجاب
مادرم حتی وقتی که مسلمان نبودیم، همیشه درباره حیا با ما صحبت میکرد. یادم هست یک بار مادربزرگم برای من، یک دست لباس تابستانی خرید که شامل یک تاپ و شلوارک خیلی کوتاه بود، ولی من آنها را نپوشیدم.
مادربزرگم اصرار داشت😩 که آنها را بپوشم؛ ولی مادرم به او میگفت: «دست بردار! چرا این قدر اصرار میکنی؟
🌸دخترم وقتی اینها را میپوشد، احساس بدی دارد. 👌👌
🌸نمی خواهد بدنش را نشان دهد، چرا شما مجبورش میکنید؟ »
🌺 آن زمان با اینکه ازحجاب چیزی نمی دانستیم، ولی حیا داشتیم و کم کم رشد کردیم، حیا را هم حفظ کردیم.
🔰 آب دهان به صورتم ریختند
برای اولین بار که روسری سر کردم و به مدرسه رفتم .....
واین قصه دلدادگی ادامه دارد❤️
.....................
📖 کتاب بایسته های زنان منتظر
نشر قم بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عج
🖌روایتی از زندگی خانم زهرا گونزالس مسلمان امریکایی
#تولیدی | #جمعه_های_انتظار
#خاطرات_حجاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓