{\__/}
( • - •)
/つ❤️つ
🕯 به عشق شما لای در رو باز گذاشتیم...
🧤 هر کی توی این سرمای اقتصادی سردشه بسم الله
🚪 کمتر از 4⃣2⃣ ساعت تا تخته کردن درب ثبت نام 😊
eitaa.com/joinchat/2624848127C5fa3e55e4a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان ستاره سهیل(نجات از دایره) 127 آرش انگار از کار مینو بیشتر خندهاش گرفت تا
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
📚 #رمان
ستاره سهیل(نجات از دایره)
128
کمی دامن لباسش را جابهجا کرد تا حسابی نگینهای کار شده رویش، در نور پردازیهای سالن بدرخشد. شالش را همانطور که باز بود، کمی به عقب هل داد تا هم دل خودش را خوش کند، که خط قرمزهایش هنوز پابرجاست، و هم دل دیگران را که چیزی تا افتادن شالش نمانده.
همانطور که مشغول وارسی آرایشش در آینه بود، پسری از راه رسید و روی مبل کنارش نشست. آنقدر سریع اتفاق افتاد که نتوانست صورتش را بهوضوح ببیند. بیتفاوت دوباره سراغ آینهاش رفت و گردنبند را که زیر شالش پنهان شده بود، صاف کرد.
-شما تازه واردین؟
تن صدا، برایش به طرز غریبی آشنا بود! چنان از حرف پسر عصبانی و دلخور شد که آشنا بودن تن صدا، برایش بیاهمیت جلوه کرد، بدون آنکه مستقیم نگاهش کند، با طعنه جواب داد: «شاید»
پسر پایش را روی پای دیگری انداخت و گفت: «صحیح»
دوباره آشنا بودن صدا، مغزش را قلقلک داد. خواست حرفی بزند که پسر پیشدستی کرد.
-انگار اتفاقی، کنار ستاره بانو نشستم.
ستاره مانند برق گرفتهها چرخید و صورتش را به سمت پسر گرفت تا بهتر او را ببیند.
-شمایی؟ ببخشید، نشناختم.
همانطور که سرش پایین بود، کمی گردنش را به طرف ستاره خم کرد.
-سعیدم! دوستام محرابم صدا میزنن.
ستاره بلافاصله با دستپاچگی گفت: «صبرینام، ، دوستام ستاره صدا میزنن»
لحظهای بینشان سکوت برقرار شد و بعد هر دو زدند زیر خنده.
- چقدر با عکس پروفایلتون فرق دارین!
سعید نگاهش را به فضای سالن چرخاند. - خب طبیعتاً چنین جای زیبایی باید با تیپ ویژهای اومد.
بعد در چشمان قهوهای ستاره زل زد و ادامه داد:
«درست مثل شما!.. خیلی دوست داشتم علاوه بر فضای مجازی که با هم در ارتباطیم، حضوری هم شما رو ببینم»
طرز حرف زدنش هم برای ستاره خاص بود؛ بخصوص آرامشی که در تن صدای مردانهاش موج میزد.
چشمان ستاره از خوشحالی درخشید.
-ممنون! چه گردنبند قشنگی دارین شما.
دست سعید ناخودآگاه به سمت گردنبندش رفت.
گردنبندی با طوقی به شکل اشک شیری رنگ، روی گردنش جا خوش کرده بود. نام حضرت امیر علیه السلام روی طوق، به صورت ظریفی با خط نستعلیق خوشنویسی شده بود.
-اوووه! پروفسور محراب!
صدای آرش بود بود که داشت برای احوالپرسی با محراب به طرفشان میآمد.
-هزار بار بهت گفتم این گردنبندت مسخرست، میبینی ستاره؟ گوش نمیده.
خودتو به این چیزا وابسته میکنی، اوج نمیگیری اصلا.
سعید دست مشت کردهاش را روی بازوی آرش زد.
-خوشتیپ! یادگاریه، یادگاری جاش کجاست؟
کف دستش را دوبار روی سینهاش کوبید.
-جاش، کنار قلبه!
ستاره چنان از جملهاش به وجد آمد، که انگار سعید جمله را خطاب به یادگاری او گفته باشد.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🚨 دستگیری گستاخان به آمر به معروف در بوشهر
🔹سرهنگ صیادی فرمانده انتظامی بوشهر :
🔹در پی انتشار کلیپی از تعرض چند دختر بدحجاب با چاقو به یکی از بانوان آمر به معروف در خیابان ساحلی بوشهر ، پیگیری موضوع با هماهنگی قضایی در دستور کار پلیس قرار گرفت که پس از شناسایی، متهمان احضار و با تشکیل پرونده جهت سیر مراحل قانونی به مرجع ذیصلاح قضایی معرفی و خودروی آنان نیز توقیف و به پارکینگ هدایت گردید.
🌐 hamshahrionline.ir/x8ggr
🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
{\__/} ( • - •) /つ❤️つ 🕯 به عشق شما لای در رو باز گذاشتیم... 🧤 هر کی توی این سرمای اقتصادی سردش
.
کمتر از 2⃣ ساعت تا تا شروع دوره مونده جا نمونید😊
http://eitaa.com/joinchat/2624848127C5fa3e55e4a
این کانال به تقویت بنیه مالی خانواده کمک میکنه
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌چشمرنگیهای چشم و دل سیر!
احتمالا شما هم تاحالا این جمله رو شنیدین که اگر توی ایران هم مثل آمریکا و اروپا برای پوشش قید و بندی وجود نداشته باشه همه چشم و دل سیر میشن و دیگه هیچ مشکلی نیست؛
😔ولی آمارها در این باره چیز دیگهای میگن...
#غرب_در_واقعیت
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓