eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
218 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌷 🌷راوی:سيد احمد ميرحسينی، جواد مجلسي راد روي يك تابلو نوشته شده بود: " رفاقت و ارتباط با "شهدا" دو طرفه است، اگر تو با آنها باشي آنها نيز با تو خواهند بود". اين جمله خيلي حرف‌ها داشت. عصر يك روز شخصي از من سراغ دوستان "آقا ابراهيم" را گرفت تا ازآنها در مورد اين "شهيد" سئوال بكند. پرسيدم:"كار شما چيه ؟ شايد بتونم كمكتون كنم". گفت: "هيچي مي‌خوام بدونم اين "شهيد هادي" كي بوده؟ قبرش كجاست؟" مانده بودم چه بگویم، بعد از چند لحظه سكوت گفتم: "ابراهيم هادي يه شهيد گمنامه و قبر نداره، مثل همه شهداي گمنام ، حالا براي چي پرسيدي؟" آن آقا كه انگار خيلي حالش گرفته شده بود ادامه داد: "خونه‌ ما اطراف تصوير "شهيد هادي" قرار داره. من هم دختر كوچكي دارم كه هر روز صبح از جلوي تصوير ايشون رد مي‌شه و مي‌ره مدرسه، دخترم يكبار از من پرسيد: بابا اين آقائه كيه؟ من هم گفتم: اينها رفتن با دشمنا جنگيدن و اجازه ندادن دشمن به ما حمله كنه بعد هم شهيد شدن. دخترم از زماني كه اين مطلب رو شنيد هر وقت از جلوي تصوير ايشون رد مي‌شه به عكس "شهيد هادي" سلام مي‌كنه. چند شب قبل دخترم توي خواب مي‌بينه كه اين شهيد اومده و بهش ميگه:" دختر خانم تو هر وقت به من سلام مي‌كني من جوابت رو مي‌دم. بعد هم براي تو دعا مي‌كنم كه با اين سن كم اينقدر حجابت رو خوب رعايت مي‌كني. حالا هم دخترم از من مي‌پرسه كه: اين "شهيد ابراهيم‌هادي" كي بوده ؟ قبرش كجاست كه بريم سر قبرش. من هم كه چيزي از اين "شهيد" نمي‌دونستم به شما مراجعه كردم". بغض گلويم را گرفته بود.حرفي برای گفتن نداشتم. فقط گفتم به دخترت بگو، اگه مي‌خواهي "آقا ابراهيم" هميشه برات دعاكند مواظب نماز و حجابت باش. بعد هم چند تا خاطره از "ابراهيم" تعريف كردم. 📚کتاب سلام بر ابراهیم @hekayate_deldadehi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷 🌷راوی:سيد احمد ميرحسينی، جواد مجلسي راد يكي از دوستان "شهيد" در جريان اعمال حج طوافي را به نيت "ابراهيم هادي" انجام داده بود.شب هم "ابراهيم" را در خواب ديده بود كه از او تشكر كرده بود و گفت: "هديه‌ات به ما رسيد". يادم افتاد روي تابلوئي نوشــته بود: »رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آنها باشــي آنها نيز با تو خواهند بود.« اين جمله خيلي حرفها داشت. نوروز 1388 بود. براي تكميل اطلاعات كتاب، راهي گيلانغرب شــديم. در راه به شــهر ايوان رســيديم. موقع غروب بود و خيلي خسته بودم. از صبح رانندگي و... هيچ هتل يا مهمانپذيري در شهر پيدا نكرديم! در دلم گفتم: "آقا ابرام" ما دنبال كار شما آمديم، خودت رديفش كن! همان موقع صداي اذان مغرب آمد. با خودم گفتم: اگر "ابراهيم" اينجا بود حتما براي نماز به مســجد ميرفت. ما هم راهي مسجد شديم.نماز جماعت را خوانديم. بعد از نماز آقايي حدوداً پنجاه ســال جلو آمد و با ادب سالم كرد. ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد!؟ باتعجب گفتم: بله چطور مگه!؟ گفت: از پلاک ماشين شما فهميدم. بعد ادامه داد: منزل ما نزديك اســت. همه چيز هم آماده اســت. تشــريف ميآوريد!؟ گفتم: خيلي ممنون ما بايد برويم. ايشان گفت: امشب را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد. نميخواستم قبول كنم. خادم مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقاي محمدي از مسئولين شهرداري اينجا هستند، حرفشان را قبول كن. آنقدر خسته بودم كه قبول كردم. با هم حرکت کرديم. شــام مفصل، بهترين پذيرايي و... انجام شــد. صبح، بعد از صبحانه مشغول "خداحافظي" شديم. آقاي محمدي گفت: ميتوانم علت حضورتان را در اين شهر بپرسم!؟ گفتم: براي تكميل خاطرات يك شهيد، راهي گيلانغرب هستيم. با تعجب گفت: من بچه گيلانغرب هستم. كدام شهيد"؟! گفتم: او را نميشناســيد، از تهران آمده بود. بعد عكسي را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم. باتعجــب نگاه كرد وگفــت: اين كه "آقا ابراهيم" اســت!! من و پدرم نيروي "شهيد هادي" بوديم. توي عملياتها، توي شناسايي ها با هم بوديم. در سال اول جنگ! مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم. نميدانستم چه بگويم، بغض گلويم را گرفت. ديشــب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايي شــد. ميزبان ما هم كه از دوستان اوست! "آقا ابراهيم" ممنونم. ما به ياد تو نمازمان را اول وقت خوانديم. شما هم... 📚منبع: @Ebrahimhadibot 👈صلوات 🍃 کانال شهیدان ابراهیم هادی ومحسن حججی 🍃 @hekayate_deldadegi