eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
209 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_سی و ششم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 :همسر شهید سيد عاشق بچه بود. ميگفت: »ميخوام چهار تا بچه داشته باشم؛ دو تا دختر، دو تا هم پسر، خداوند فقط يك دختر به ما داد كه آقا سيد به علت علاقه اي كه به حضرت زهراس داشتند نام او را زهرا گذاشت. ميگفت: »اگر خدا به من پسر دهد، نامش را ميگذارم اباالفضل؛ اباالفضل علمدار.« وقتي ميخواست زهرا را بخواباند برايش داستان ميگفت. اما نه مثل داستانهايي كه بقيه براي بچه هايشان تعريف ميكنند. آقا سيد براي زهراي كوچك، از لحظه هايي كه جانباز شد، از خاطرات جبهه و خاطرات دوستان شهیدش تعريف ميكرد. ميگفتم: »آقا سید، براي بچه كوچك از اين داستانها تعريف نميكنند!« ميگفت: »زهرا بايد از حاال راه شهادت را بداند. بايد بداند كه شهيد چه كسي است و جبهه چيست. بايد دل زهرا با اين مسائل اُنس بگيرد.« در تربيت زهرا شيوه هاي جالبي داشت. هرگز او را تنبیه نکرد. اصلًا با زدن مخالف بود. به خصوص آنكه ميگفت نام مادرم روي اوست. اگر زهرا اذيت ميكرد، سيد فقط سكوت ميكرد. همين سكوتش باعث ميشد تا زهرا با اينكه خيلي بچه بود متوجه اشتباهش شود. بعد ميرفت و از پدرش عذرخواهي ميكرد. معتقد بود تنبيه بايد اخلاقي باشد، تا اثر اخلاقي هم بگذارد. ميگفت:»بايد با بچه دوست بود.« سيد نقاشي هاي قشنگي براي زهرا ميكشيد. با او به پارك ميرفت. باهم خيلي بازي ميكردند. با هم شوخی ميکردند و ...گاهي به او سواري هم ميداد! سید مجتبی بهترین پدر برای زهرا بود. در مديريت خانه همفكري داشتيم. سيد عاليترين تصميمها را ميگرفت. در کارها با من مشورت ميكرد. به او ميگفتم تصميم نهايي را خودت بگير؛ چون ميدانستم خیلی عالي تصميم ميگيرد. در کارهای خانه خیلی به من کمک ميکرد. وقتی ميتوانست، بيشتر كارهاي خانه را ايشان انجام ميداد. نمونة آن گردگيري منزل بود. من و دخترم را ميفرستاد خانه مادرم. وقتي برميگشتيم باوركردني نبود، خانة مثل دسته گل شده بود. سيد چايي آماده كرده بود و ... با اينكه خسته بود اما يك بار نشد كه بگويد خانم من ديگه خسته شدم. همه كارهايش با نظم انجام ميشد؛ مگر زماني كه مريض ميشد. حتي در آنوقت هم نگران بي نظمی هاي اطرافش بود و ناراحت ميشد. رفتارش هميشه با متانت و سنگيني خاصي همراه بود. براي همين مورد علاقه مادرم بود. با فاميل و آشنا متواضعانه برخورد ميكرد. نسبت به سن و سالش آدم فكر ميكرد دكترا دارد. اوقات فراغت را در خانه بيشتر با زهرا بود. يا به تمرين مداحي ميپرداخت. گاهي از او ميخواستم كه براي ما مداحي كند. او هم به شوخي ميگفت تا درخواست رسمي نكنيد نميخوانم من هم ميخنديدم و درخواست رسمي ميكردم. بعد شروع ميكرد با صدايی زيبا خواندن. اهل شوخي بود؛ اما نه هر شوخي! در جايش آدم جدي ولي مهربان بود. اصلًا در بند تشريفات نبود. مهمان كه ميخواست بيايد به من ميگفت يك نوع غذا درست كنم. ميگفتم: »آقا سيد ممكنه مهمان آن غذايي را كه ما سر سفره ميگذاريم دوست نداشته باشد.« فكري ميكرد و ميگفت: »از نظر شرعي درست نيست، اما حالا كه اين حرف را زدي، مهمان حبيب خداست، اشكال ندارد. فقط نباید اسراف شود.« اهل زرق و برق دنيا نبود. به نكات خيلي ريزي در زندگي دقت داشت كه فكر آن را هم نميكردم. اصلًا يادم نميآيد به من دستوري داده باشد. روزه كه ميگرفت، هيچ وقت نميگفت برايم غذا بياور و يا آماده كن. وقتي ميديدم كه با يك استكان چايي دارد افطار ميكند، ميرفتم غذا را آماده ميكردم و برايش ميآوردم. اما ميديدم كه خيلي غذا نميخورد. ميگفتم: »آقا شما روزه بوديد، بايد بخوريد تا نيرو بگيريد و بتوانيد كارهايتان را انجام دهيد.« ميگفت: »زياد خوردن باعث ميشود انسان پايبند دنيا شود.« هر بار كه برايش غذا درست ميكردم خیلی تشکر ميکرد و ميگفت: »إنشاءالله خداوند طعام بهشتي نصيب شما كند.« 👈صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨@hekayate_deldadegi
یک عده شعارشان است و تایم‌لاین‌شان پر از فحش به همسر و خواهر و مادر طرف مقابل. شعارشان است و از بالا رفتن آمار کشته‌ها قند در دل‌شان آب می‌شود. شعارشان است و پشت تروریست‌های جیش الظلم در می‌آیند. "خدایا" مارا در هیچ برهه از زمان از این جماعت قرارمان مده ...