eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
209 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 🌷 تک نفره 🌷بازوان قوی "ابراهیم" از همان اوایل دبیرستان نشان داد که در بسیاری از ورزش‌ها قهرمان است. در زنگهای ورزش همیشه مشغول والیبال بود و هیچکس حریف او نمی شد. یک بار تک نفره در مقابل یک تیم شش نفره بازی کرد و فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند و همه ما از جمله معلم ورزش، شاهد بوديم که چطور پیروز شد. از آن روز به بعد ابراهیم والیبال را بیشتر تک نفره بازی می‌کرد. بیشتر روزهای تعطیل پشت آتش نشانی خیابان 17 شهریور بازی می‌کردیم و خیلی از مدعی‌ها حریف ابراهیم نمی شدند. اما بهترین خاطره والیبال ابراهیم بر می‌گردد به دوران جنگ و شهر گیلان غرب، در آنجا یک زمین والیبال بود که بچه‌های رزمنده در آن بازی می‌کردند. یک روز چند دستگاه مینی بوس برای بازدید از مناطق جنگی به گیلان غرب آمدند که مسئول آنها آقای داودی رئیس سازمان تربیت بدنی بود. او از قبل ابراهیم را می شناخت و معلم ورزش او بود. آقای داودی مقداری وسائل ورزشی به ابراهیم داد و گفت: هر طور صلاح می‌دانید مصرف کنید. بعد گفت: "دوستان ما از همه رشته‌های ورزشی هستن و برای بازدید آمده‌اند". ابراهیم هم کمی برای ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را به آنها نشان داد تا اینکه به زمین والیبال رسیدیم. آقای داودی گفت: "چند تا از بچه‌های هیئت والیبال تهران با ما هستن می‌خوای یه مسابقه بزاريم". ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. 5 نفر که سه نفرشان والیبالیست حرفه‌ای بودند یک طرف بودند وابراهیم به تنهائی در طرف مقابل. تعداد زيادي هم تماشاگر بودند. طبق روال قبلی با پای برهنه و پاچه‌های بالا زده و زیر پیراهني مقابل آنها قرار گرفت. ابراهيم به قدری خوب بازی کرد که کمتر کسی باور می‌کرد. بازی آنها یک نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهیم تمام شد. بعد از آن بچه‌های ورزشکار با ابراهیم عکس گرفتند. در حالی که باورشان نمی‌شد یک رزمنده ساده، مثل حرفه‌ای ترین ورزشکارها بازی بکنه. يكبار هم در پادگان دوكوهه داشتم از واليبال ابراهيم تعريف مي‌كردم كه يكي از بچه‌ها توپ واليبال آورد و دو تا تيم تشكيل داد و ابراهيم را هم صدا كرد. ابتدا ابراهيم زير بار نمي‌رفت و بازي نمي‌كرد اما وقتي اصرار كرديم گفت پس همه شما يكطرف من هم تكي بازي مي‌كنم. بعد از بازي چند تا از فرمانده‌ها كه بازي ما را نگاه مي‌كردند گفتند :"تا حالا اينقدر نخنديده بوديم. ابراهيم هر ضربه‌اي كه مي‌زد چند نفر به سمت توپ مي‌رفتن و به هم برخورد مي‌كردن و روي زمين مي‌افتادن." درپايان هم ابراهيم با اختلاف زياد بازي را برد.🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 📕سلام بر ابراهیم جلد۱ خاطرات شهید ابراهیم هادی راوی: جمعی از دوستان:"مهدي فريدوند، سيد محمد كشفي ،علي نصرالله" 📚منبع:@Ebrahimhadibot 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @hekayate_deldadegi
من با تيم ملي واليبال به مسابقات جهاني رفته بودم. خودم را صاحب سبك ميدانستم. حالا اين آقا ميخواد...! گفتم باشــه. توي دلم گفتم: ضعيف بازي ميكنم  تا ضايع نشه!سرويس اول را زد. آنقدر محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومي، سومي و...  رنگ چهره ام پريده بود. جلوي دانش آموزان كم آوردم! ضرب دست عجيبي داشت. گرفتن سرويس ها واقعًا مشكل بود. دورتا دور زمين را بچه ها گرفته بودند. نگاهي به من كرد. اين بار آهســته زد. امتيــاز اول را گرفتم. امتياز بعدي و بعدي و... ميخواست ضايع نشم. عمدا توپ ها را خراب ميكرد!رســيدم به "ابراهيم" . بازي به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. توپ را در دســتش گرفت. آمد بزند که صدائي آمد. "الله اكبر"... ندای اذان ظهر بود.  تــوپ را روي زمين گذاشــت. رو به قبله ايســتاد و بلندبلند اذان گفت. در فضاي دبيرستان صدايش پيچيد. بچه ها رفتند. عدهاي براي وضو، عدهاي هم براي خانه. او مشــغول نماز شــد. همانجا داخل حياط. بچه ها پشت ســرش ايستادند. جماعتي شد داخل حياط. همه به او اقتدا كرديم. نماز كه تمام شــد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتي زيباست كه با رفاقت باشد. @hekayate_deldadegi