eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣❣❣ 🌼🍃کلیپ فوق العاده زیبا و دیدنی 🌼🍃اگر ارزش رمضان را میدانستی هرگز لحظاتش را بیهوده هدر نمیدادی ❣نشر=صدقه جاریه ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani ❣❣❣❣❣❣❣
✍🏻دو داستان کوتاه خواندنی 📚 مامور خدا با صدای باران که به شیشه پنجره ها می خورد،بیدار شد و فکر کرد از وقت سحری خوردن گذشته. خیلی ناراحت شد. موقع خواب یادش رفته بود ساعت را کوک کند.نگاهی به ساعت انداخت و ناگهان متوجه شد هنوز تا اذان صبح مانده.با خوش حالی خدا را سپاس گفت. نمی دانست که باران به غیر از او چند نفر دیگر را برای سحری خوردن بیدار کرده. 📚مساوات! فقیری به ثروتمندی گفت: اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی؟ ثروتمند گفت: تو را کفن می کنم و به گور می سپارم. فقیر گفت: امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
التماس به خدا جرأت است اگر برآورده شود ، رحمت است اگر برآورده نشود ، حکمت است التماس به انسان خفت است اگر برآورده شود ، منت است اگر برآورده نشود ، ذلت است یه ذهن بی دغدغه و یه دل اروم از خدا میخوام براتون.توکلتون به خودش باشه فقط❤️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
💎شاید در بهشت بشناسمت! این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه‌ی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامه‌ی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم. در مرحله‌ی اول گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود. در مرحله‌ی دوم چنین به گمانم می‌رسید که خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود. در مرحله‌ی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آن‌طور که فکر می‌کردم نبود. در مرحله‌ی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلی‌های مخصوص خریده شود، و من هم بی‌درنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد! خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم... او گفت: می‌خواهم چهره‌ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه‌ی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
🔴 تصویری زیبا از قرآن گذاشتن یک مدافع سلامت روی سر بیمار بدحال مبتلا به کرونا در شب قدر ▪️یا طبیب من لا طبیب له ... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی روایت است: وقتی که حضرت نوح سوار کشتی شد، همه دنیا را سیر کرد، تا به سرزمین کربلا رسید، همینکه به سرزمین کربلا رسید، زمین کشتی او را گرفت، بطوری که حضرت نوح ترسید غرق شود، دستها را به دعا و نیایش برداشت، وپروردگارش را خواند و عرضکرد: خدایا، من همه دنیا را گشتم، مشکلی برایم پیدا نشد، ولی تا به این سرزمین رسیدم ترس و وحشت عجیبی برایم ظاهر گشت، و بدنم لرزید و خوف شدیدی تمام وجودم را گرفت، که تا بحال اینجوری نشده بودم، خدایا علتش چیست؟ ✔️حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود: ای نوح! در این سرزمین سبط خاتم پیغمبران و فرزند خاتم اوصیاء کشته می شود. و روضه کربلا را خواند. حضرت نوح منقلب گشته و اشکهایش سرازیر شد و فرمود: ای جبرئیل قاتل او کیست که اینگونه ناجوانمردانه حسین را بشهادت میرساند؟! حضرت جبرئیل فرمود: او را کسی که نفرین شده اهل هفت آسمان و هفت زمین است می کشد. حضرت نوح (درحالیکه ناراحت وگریان بود) قاتلین او را لعنت کرد، و کشتی براه افتاد تا به کوه جودی حرم شریف حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) است، رسید و در آنجا ایستاد. 📚بحارالانوار: ج۴۴، ص۲۴۲. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
ماجرای اشنایی امام علی(ع) وقمبرغلام امام علی(ع) 💠 جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده‌ام، آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هر چه باشد من می‌پذیرم شاه گفت: در شهر بدی‌ها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو، جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می‌شناسند جوان فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی‌ها شد. به بالای تپه‌ی شهر که رسید دید در نخلستان، جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را می‌شناسی؟ گفت: تو را با علی چه کار است؟ گفت: آمده‌ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی‌شوی. گفت: مگر علی را می‌شناسی؟ گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را می‌بینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟! گفت قدی دارد به اندازه‌ی قد من، هیکلی هم‌هیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم. خب چه برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش، جوان خنده‌ی بلندی کرد و گفت: تو با این بیل می‌خواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم به هم زدن، کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشم‌هایش اشک می‌آید. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته می‌شوم. مرد عرب، جوان را بلند کرد، گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت: مگر تو کی هستی؟ گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، که اگر من بتوانم دل بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود. جوان، بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من می‌خواهم از امروز، غلام تو شوم یا علی. پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب 📚بحارالانوار ج3 ص 211 امالی شیخ صدوق ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ╔✯══๑ღ💠ღ๑══✭╗   ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani ╚✮══๑ღ💠ღ๑══✬╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گناه کردی توبه کن... امام علی(ع): ☆ ای مردم! دنیا جای ماندن نیست. بدانید که شما فقط بسان مسافرانی هستید که شب هنگام جایی می ماند و می آساید، و صبحگاهان بر می خیزد و می کوچد. چونان کسانی که زود می آیند و زود میروند. از رفتن گریزی نمی یابند و به آنچه باقی نهاده اند دسترسی ندارند... پس هشیار باشید که دنیا شما را نفریبد. تنبیه الخواطر ج ۲ ص149 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ╔✯══๑ღ💠ღ๑══✭╗    ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani ╚✮══๑ღ💠ღ๑══✬╝
⭐️خــــــداے من 🕊میان این همه چشم ⭐️نگاه تو تنها نگاهے ست 🕊ڪہ مرا از هرنگهبان ⭐️و محافظے بے نیازمی کند ⭐️نگاهت را دراین شبهای 🕊نورانی برای تمام ⭐️عزیزان و دوستانم آرزو می کنم. شبتون آرام و در پناه خدا 🌙 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
🌸💕 روزتون 🌸💕 سرشار از 🌸💕 آرامش و 🌸💕 موفقیت 🌸💕 و لطف خداوند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌♡• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
📚 آورده‌اند كه روزی عبدالله مبارك به قصد بهلول به صحرا رفته بهلول را دید كه سراپا برهنه الله‌الله گویان بود. پیش ‌رفته سلام كرد. بهلول جواب سلام بداد . عبدالله مبارك عرض كرد: یا شیخ! استدعا و التماس من آن است كه مرا پندی دهی و نصیحتی كنی كه در دنیا چون باید زیست كرد تا از معصیت دور بود كه من مردی گناهكارم و از عهده نفس سركش برنمی‌آیم. بهلول فرمود یا عبدالله من خود سرگردانم و به خود درمانده‌ام، از من چه توقع داری؟ اگر مرا عقل بودی مردم مرا دیوانه نگفتندی. سخن دیوانگان را چه اثر باشد؟ برو دیگری را طلب كن كه عاقل باشد، و خاموش شد. عبدالله باز الحاح و تضرع كرد كه یا شیخ مرا نومید مكن كه به امیدی آمده‌ام. چو می‌بینی كه نابینا و چاه‌است اگر خاموش بنشینی گناه ‌است بهلول گفت: ای عبدالله تو اول با من چهار شرط بكن كه از سخن دیوانه بیرون نروی . آنگاه تو را پندی گویم كه سبب رستگاری تو باشد و دیگر بر تو گناه ننویسند. عبدالله عرض كرد: آن چهار شرط كدام است؟ بهلول گفت شرط اول آن است كه وقتی گناه كنی و برخلاف امر خدا نمایی روزی او را نخوری. عبدالله گفت: پس رزق كه را خورم؟ بهلول گفت: پس تو مرد عاقلی، روزی او را خوری و خلاف حكم او كنی؟ خود انصاف بده، شرط بندگی چنین باشد؟ عبدالله عرض كرد: حق فرمودی. شرط دوم كدام است؟ بهلول فرمود: شرط دوم این است كه هرگاه خواستی معصیت كنی زنهار كه در ملك او نباشی. عبدالله عرض كرد: این از اولی مشكل‌تر است. همه‌جا ملك خداست پس كجا روم؟ بهلول فرمود: پس قبیح باشد كه رزق او خوری و در ملك او باشی و فرمان او نبری. انصاف بده، شرط بندگی این باشد؟ و حال آن‌كه در كلام خود فرموده است: «ان علینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم. پس عرض كرد: شرط سوم كدام است؟ بهلول فرمود: شرط سوم آن است كه اگر خواهی گناهی و یا خلاف امر او نمایی پنهان شوی كه او تو را نبیند. عبدالله عرض كرد این از همه مشكل‌تر است زیرا كه حق تعالی به همه چیز دانا و در همه جا حاضر و ناظر است و به همه چیز دانا و بیناست. پس صحیح باشد كه روزی او بخوری و در ملك او باشی و در حضور او نافرمانی او كنی با این حال تو دعوی بندگی می‌كنی؟ با آنكه دركتاب خود فرموده «ولا تحسبن الله غافلاً عما بعمل الظالمون» یعنی گمان مبر كه حق تعالی غافل است از عملی كه ظالمان می‌كنند. عبدالله عرض كرد شرط چهارم كدام است بهلول فرمود: در آن وقت كه ملك‌الموت نزد تو آید به او بگو به من مهلتی بده تا فرزندان و دوستان را وداع كنم و توشه راه آخرت بردارم، آن وقت قبض روح كن. عبدالله عرض كرد این شرط از همه مشكل‌تر است، ملك‌الموت كی در آن وقت مهلت دهد كه نفس برآرم؟ بهلول فرمود: ای مرد عاقل تو می‌دانی كه مرگ را چاره نیست و به هیچ نوع او را از خود دور نتوان كرد و در آن دم ملك‌الموت مهلت ندهد. مبادا در عین معصیت پیك اجل در رسد و یكدم امان‌ات ندهد. چنانچه حق تعالی فرموده «فاذا جاء اجلهم لایستأخزون ساعه و لا یستقدمون» پس ای عبدالله از خواب غفلت بیدار شو و از غرور و مستی هوشیار شو و به كار آخرت دركار شو كه راه دور و دراز در پیش است و از عمر كوتاه توشه دار و كار امروز به فردا مینداز. شاید به فردا نرسی . دم را غنیمت شمار و اهمال در كار آخرت منما! امروز توشه آخرت بردار كه فردا در آنجا ندامت سودی ندهد. پس عبدالله سر برداشت و گفت: یا شیخ نصیحت تو را به جان و دل شنیدم و این چهار شرط را قبول كردم. دیگر بفرما و مزید كن: بهلول فرمود: در خانه اگر كس است یك حرف بس است. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
حضرت یحیی(ع) به شیطان گفت: آیا شده است که لحظه ای بر من تسلط یابی؟ شیطان پاسخ داد: نه، ولی در تو خصلتی است که من دوست دارم و مایه تعجب من است. یحیی(ع) گفت: آن چیست؟ گفت: تو آدم پرخوری هستی، پس هنگامی که غذا می‌خوری و افطار می‌کنی سنگین می‌شوی و همین امر باعث می‌شود که از قسمتی از نمازی مستحبی و شب زنده‌داری باز بمانی. یحیی(ع) گفت: من با خدا عهد می‌بندم که از این پس غذای سیر نخورم تا خدا را ملاقات کنم. شیطان نیز گفت: من هم با خدا عهد می‌بندم که هرگز مسلمانی را نصیحت نکنم. سپس شیطان خارج شد و بعد از این جریان به سوی او بازنگشت. 📚 تفکر در قرآن ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین لذت و شادی این است که الآن هنوز زنده ایم...! استاد شجاعی با موضوع پشیمانی در برزخ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ╔✯══๑ღ💠ღ๑══✭╗ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani ╚✮══๑ღ💠ღ๑══✬╝
گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت كعبه رود. با كاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مركبی نداشت، پیاده سفر كرده و خدمت دیگران می كرد. بالاخره در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع اوری هیزم به اطراف رفت. زیر درختی، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد. دریافت كه از خجالت اهل و عیال به اینجا پناه اورده است و هفته ای است كه خود و خانواده اش در گرسنگی به سر برده اند. شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو. مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در سختی باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم. شیخ گفت حج من، تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف كنم به ز آنكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم... ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
❣﷽❣ ❣ 🌼🍃 چرا وقتی میشی میری به هر کسی رومیزنی؟؟ 😳 چرا میری سراغ خرافات و طلسم و این جور چیزها⁦؟؟ ⁉️واقعا چرا ؟!!!🤔 🌼🍃خب برو سراغ راهی که خود جلوی پات گذاشته. 💢 خدا خودش تو قرآنش فرموده: ❣ تو گرفتاریهاتون به و پناه ببرید... 🌼🍃 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ‌(بقره/۱۵۳) ❣اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! (در برابر حوادث سخت زندگى،) از صبر و نماز كمك بگيريد، همانا خداوند با است. 👇👇👇 🌼🍃پس وضو بگیر،✌️ دو رکعت بخون. با خدا حرف بزن و دعا کن.😇 ❣ قدرتِ رو، در رفع گرفتاری، دست کم نگیر. 💯 خیلی از گره‌های کورِ زندگی، با یک نمازِ خوب باز میشه. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani ❣❣❣❣❣❣❣
💫بیندیشید، اعجاز عددی در سوره ( القدر ) :↘️ إنا ١ أنزلناه ٢ في ٣ ليلة ٤ القدر ٥ وما ٦ أدراك ٧ ما ٨ ليلة ٩ القدر ١٠ ليلة ١١ القدر ١٢ خير ١٣ من ١٤ الف ١٥ شهر ١٦ تنزل ١٧ الملائكة ١٨ والروح ١٩ فيها ٢٠ بإذن ٢١ ربهم ٢٢ من ٢٣ كل ٢٤ أمر ٢٥ سلام ٢٦ هي ٢٧ حتى ٢٨ مطلع ٢٩ الفجر ٣٠ سوره «القدر» دارای ٣٠ كلمه است به تعداد جزهای قرآن ! و تعداد حروف این سوره ١١٤ است به اندازه‌ی تعداد سوره های قرآن كريم ! كلمه ( هي) در این سوره در شماره ٢٧ قرار گرفته اشاره به این مهم که شب قدر() در ٢٧ ماه رمضان اتفاق می افتد ! كلمه ( القدر ) در این سوره در این ارقام قرار گرفته است. ۵_ ۱۰_ ۱۲ که وقتی با هم جمع شوند عدد ۲۷ در می آید، ٥ + ١٠ + ١٢ = ٢٧ با این اعجاز علمی ، این امکان می رود که شب قدر ، ٢٧ ماه مبارک رمضان باشد !!!? والله اعلم💞 ‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
بدان که روزی دست خداست ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ╔✯══๑ღ💠ღ๑══✭╗   ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani ╚✮══๑ღ💠ღ๑══✬╝
در زمان ساسانيان، هفت پادشاه صاحب تاج بودند؛ يکي از آنها هرمزان بود که در اهواز حکومت مي کرد. وقتي مسلمانان اهواز را فتح کردند، هرمزان را دستگير کردند و نزد خليفه دوم آوردند. خليفه گفت: اگر واقعا امان مي خواهي ايمان بياور، و گرنه تو را خواهم کشت. هرمزان گفت: حالا که مرا خواهي کشت، دستور بده قدري آب برايم بياورند که سخت تشنه ام. خليفه امر کرد که به او آب بدهند. آب را نزد هرمزان آوردند، آن را گرفت و همچنان در دست خود نگه داشت و لب به آن نمي گذاشت. عمر گفت : با خدا عهد و پيمان بستم که تا اين آب نخوري تو را نکشم. در اين هنگام، هرمزان جام را بر زمين زد و شکست و آب ها روي زمين ريخت. خليفه، حيران از حيله او، رو به علي (عليه السلام) کرد و گفت: اکنون چه بايد کرد؟ حضرت فرمود: چون قتل او را مشروط به نوشيدن آن آب کردي و پيمان بستي، ديگر نمي تواني وي را به قتل برساني، اما بر او ماليات مقرر کن. هرمزان گفت: ماليات قبول نمي کنم و با خاطري آسوده و بدون ترس مسلمان مي شوم. سپس شهادتين را گفت و اسلام آورد. 📚يکصد موضوع 500 داستان . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀این ڪلیپ تأثیرگذار را هدیه ڪنید به تمام اونهایی ڪه دوست دارند به خدا نزدیڪ‌تر بشوند... 📚استاد پناهیان ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
در شهری زنی بسیار زیبا رو بود که شوهری دیوث(بی غیرت) داشت زن روزی خودش را آرایش کرد و به شوهر بی غیرتش گفت: آیا کسی هست که منو ببینه و در فتنه واقع نشه؟ شوهر گفت: بله یک نفر بنام عبید که بسیار انسان عابدیست. زن گفت: حالا ببین چجوری وسوسه اش میکنم و در فتنه می اندازمش زن به نزد عبید رفت و چادرش را از چهره اش کنار زد ، مثل اینکه تکه ای از ماه در صورت این زن گذاشته بودن و عبید را بسوی خودش دعوت کرد عبید گفت: باشه من قبول میکنم که باتو باشم اما چند سوال دارم و دوست دارم با من صادق باشی اگر صادق بودی قبول است ، آن زن گفت:باشه درست جواب میدم عبید گفت: اگر الان عزرائیل برای بیرون آوردن روحت بیاد آیا در آن حالت نزع روح دوست داری بامن مشغول باشی؟زن گفت: نه به خدا ، عبید گفت اگر تو را در قبر گذاشتن و منکر و نکیر برای سوال و جواب پیشت آمدند در آن حالت دوست داری با من باشی؟ زن گفت: نه به خدا، عبید گفت: اگر قیامت برپاشد و تو نمی دانستی که پرونده اعمالت به دست راستت می دهند یا دست چپت آیا در آن حالت باز دوست داشتی با من مشغول باشی؟ زن گفت: نه به خدا عبیدگفت: اگر ترازوی اعمال گذاشتند و تو نمی دانستی که اعمال خوبت بیشتر میشود یا اعمال بدت ! آیا در آن حالت باز دوست داشتی که با من مشغول گناه باشی؟ زن گفت: نه به خدا عبید گفت: اگر در مقابل خدا قرار گرفتی و خداوند با تو صحبت می کرد ،آیا باز هم دوست داشتی با من باشی ؟ زن گفت نه والله عبید گفت: وقتی مردم از روی پل صراط رد میشدند و تو نمی دانستی که آیا میتونی رد بشی یانه؟ آیا باز هم دوست داشتی بامن مشغول گناه باشی ، زن گفت نه به خدا دیگه نگو ، عبید گفت : راست گفتی و آن زن به خانه رفت و به شوهرش گفت هم من بد کردم هم تو و زن توبه کرد واز عبادت کاران بزرگ شد . . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
پروردگارا🌸🍃 تمامِ گلایہ هایی ڪہ در سرم هست ده‌هـا کتـاب می شود امّــــا تمام چيزی ڪہ در دلـم هست فقطـ دو ڪلمہ است: شکرت و سپاس🙏 ♡•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شب بخیر ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
طلوعی تولدی دوباره است و هر تولدی شروعی دوباره! صبحتون بخیر لبتون خندون دلتون بی غم زندگیتون پر از عشق و امید ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
شیطان و انسان؛ خداوند فرمود(به شیطان): هر چه در دنیا بخواهی به تو عطا میكنم. (بخاطر سوابقش در عبادت خدا) شیطان گفت:  اول اینكه اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم . خدا فرمود تا روزمعلوم تو را مهلت میدهم.  دوم اینكه در مقابل هر یك از فرزندان آدم دو فرزند به من عطا كنی كه برای هر یك از اولاد آدم دو فرزند را مسلط كنم كه آنها را به گمراهی بكشانند.خداوند باز هم قبول كرد.  سوم اینكه از تو میخواهم مرا در بدن اولاد آدم همچون خون جریان دهی كه از هر جای بدن بتوانم او را به معصیت بكشانم.  چهارم اینكه میخواهم اولاد آدم ما را نبیند ولی ما آنها را ببینیم.  پنجم اینكه میخواهم به من قدرتی دهی كه به هر شكلی كه میخواهم در آیم و هر كجا كه میخواهم بروم.  ششم اینكه میخواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم (یعنی حتی وقتی حضرت ملك الموت برای قبض روح به سراغ انسان می آید شیطان هم حاضر باشد و انسان را وسوسه كند) .امام محمد باقر (ع) می فرماید: هنگامی كه انسان در حال جان كندن است خیلی تشنه میشود.در آن هنگام شیطان با یك لیوان آب می آید و می گوید اگر بر من سجده كنی و كافر شوی این آب را به تو میدهم.شیطان وقتی ناامید میشود آب را میریزد و میگوید من از تو بیزارم و میرود.  هفتم اینكه از تو میخواهم كه مرا بر سینه اولاد آدم مسلط گردانی تا او را وسوسه كنم.  خداوند در پایان می فرمایند تمام خواسته هایت را برآورده میكنم.ولی هر كس پیرو تو باشد او را با تو به جهنم میفرستم.  سپس شیطان میگوید :ای خدا به عزت و جلالت قسم كه همه انسانها را گمراه میكنم مگر عده معدودی كه بنده خاص تو هستند. سپس گفت:  حالا كه مرا بیرون میكنی جایی برای زندگی كردنم معین كن.خداوند فرمود تو را در حمام ها و هر كجایی كه محل رفت و آمد مردم است قرار میدهم.  شیطان گفت: غذای من چه باشد؟ خداوند فرمود : سر سفره ای كه نام من (بسم الله الرحمن الرحیم) برده نشود.بنشین با آنها كه همچون حیوان گرسنه هستند غذا بخور. حضرت امام محمد باقر (ع) در این باره میفرماید: اگر اول غذا یادتان رفت بسم ا... الرحمن الرحیم بگویید آخر غذا بگویید تا شیطان هر چه خورده برگرداند.  شیطان گفت: من احتیاج به آب دارم. خداوند فرمود: آب تو شراب و هر چیز مست كننده باشد.  شیطان گفت: برای من كتابی قرار بده . خداوند فرمود: كتاب تو وشم است (كتابهای سحر و جادو).__اولین كسی كه سحر و جادو را به انسان آموخت شیطان بود شیطان گفت: برای من حدیثی قرار بده . خداوند فرمود: حدیث تو دروغ است.  شیطان گفت: برای من دام و وسیله شكاری قرار بده. خداوند فرمود: زنان را وسیله صید و به دام انداختن مردم قرار دادم.  روزی حضرت محمد (ص) شیطان را در مسجدالحرام دید .پیش او رفت و به او گفت: ای ملعون چرا ناراحتی؟  شیطان گفت: زیرا این همه تلاش میكنم كه مردم را گمراه كنم ولی تو در قیامت آنها را شفاعت میكنی و تمام زحمات مرا به هدر میدهی.به همین خاطر با تو دشمنم.  حضرت محمد (ص) فرمودند از امتم چرا ناراحتی؟  شیطان گفت: امت تو خصوصیاتی دارند كه امت های دیگر ندارند.  اول اینكه وقتی به هم میرسند سلام میكنند كه سلام نام خداست و من از این اسم میترسم.  دوم اینكه وقتی همدیگر را میبینند به یكدیگر دست میدهند و تا دستهایشان را از هم جدا نكنند گناهانشان بخشیده میشود.  سوم اینكه وقتی میخواهند غذا بخورند بسم ا... میگویند و من دیگر نمیتوانم غذا بخورم و گرسنه میمانم.  چهارم اینكه بعد از غذا خوردن الحمد ا... میگویند.  پنجم اینكه وقتی اسم تو می آید بلند بلند صلوات ختم میكنند و آنقدر ثواب آن زیاد است كه من فرار میكنم.  ششم اینكه وقتی میخواهند كاری بكنند ان شاء الله میگویند و من دیگر نمیتوانم در آن كار دخالت كنم و آنها را برهم زنم. هفتم اینكه صدقه میدهند و وقتی كه صدقه میدهند هم كناهانشان آمرزیده میشود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میكنند به همین دلیل حضرت نبی اكرم (ص) فرمودند: وقتی انسان دستش را در جیبش میكند تا صدقه دهد.هفتاد شیطان دست او را میگیرند تا او را منصرف نمایند.  هشتم اینكه آنان قرآن میخوانند و در خانه ای كه قرآن خوانده میشود دیگر جایی برای من نمیماند .چون در آن خانه ملائكه رفت و آمد میكنند.  نهم اینكه مرا زیاد لعنت میكنند و با هر لعنت یك زخم بر من می افتد و تا زمانی كه آن شخص را به گمراهی نكشانم آنها خوب نمیشود.  دهم اینكه هنگامی كه گناه میكنند سریع توبه میكنند و زحمت مرا به هدر میدهند.  یازدهم اینكه عطسه كه میكنند الحمد ا... میگویند ._ حضرت فرمودند: عطسه از طرف خداوند و خمیازه از طرف شیطان است و و قتی عطسه میكنید باید الحمد ا... بگویید. همچنین می فرماید: وقتی انسان نماز میخواند شیطان از او دور میشود. به خصوص اگر سجده او طولانی باشد، شیطان از روی عصبانیت و ناراحتی فریاد میكشد.  . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی شب جمعه از دنیا برود عذاب قبر ندارد؟! ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ╔✯══๑ღ💠ღ๑══✭╗      ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani ╚✮══๑ღ💠ღ๑══✬╝
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ...... ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد!!! ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ....... ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭقتیکه ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ... ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ!!! ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرمایند : ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍست روزی آن........ ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد وآنها صيد تور صيادان شدند!!!! آشوبهاي زندگي حكمت خداست. ازخدا، دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام!! دلتان همیشه آرام..... ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
🎉🎊به درک واصل شدن ابولهب در ۲۵رمضان ابولهب ملعون بدرک واصل شد. ابولهب بیماری واگیر داری پیداکرد و همه از او فراری شدند تا خودشان مبتلا نگردند. دوشب جنازه اش درخانه ماند، بوی تعفّن بدن او لحظه به لحظه زیاد میشد، سرانجام بی آنکه بدنش را دست بزنند آن را روی چوبی گذاشته و از خانه بیرون آورده و به دورترین نقاط مکه بردند. از دور آن قدر سنگ و کلوخ بروی بدن وی ریختند تا بدنش زیر آن سنگها و کلوخ ها دفن شد. ابولهب،عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله)از سر سخت ترین دشمنان آن حضرت بود ابولهب بسیار ایشان را آزار و دشنام می داد و به ایشان آسیب میرساند ابولهب،دشمنی زیادی هم با ابوطالب(علیه السلام)برادر خود داشت ابولهب همسایه پیغمبر بود و از همین رو، با همسرش ام جمیل بر سر راه آن حضرت، خار و خاشاک و زباله می ریختند و به صورتهای مختلف، آن حضرت را آزار می دادند. امام صادق(علیه السلام)فرمودند:🌺 هرگاه سوره مسد را قرائت کردید،ابولهب را نفرین نمایید چون او كسی بود كه پیامبر و آنچه از جانب خداوند آورده بود را تكذیب می كرد 📚منابع:بحار، ج۶، ص۴۵۳ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani