eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
15 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹داستان آموزنده🌹 امام صادق عليه‌السلام فرمودند: مردی مسلمان همسایه‌ای مسیحی داشت، او تلاش می کرد تا با تبلیغات خود همسایه‌اش را به اسلام دعوت نماید، خوشبختانه آن مرد مسیحی تحت تأثیر سخنان او قرار گرفته و دین اسلام را پذیرفت. همسایه مسلمان فردا قبل از اذان صبح با شوق و ذوق تمام به در خانه تازه مسلمان آمده و در زد و او را برای عبادت و نماز به مسجد دعوت کرد. دوست تازه مسلمان نیز لباس پوشیده، وضو گرفته و به همراه او به مسجد آمد. . آنان در مسجد آنقدر نماز خواندند که وقت اذان صبح شد، سپس نماز صبح را اقامه کرده و تعقیبات آن را به جا آوردند. وقتی که رفیق تازه مسلمان خواست که بلند شود و به منزلش برود دوستش گفت: کجا می روی؟ روزها کوتاه است و فاصله صبح و ظهر هم زیاد نیست و رفیق تازه مسلمان را تا ظهر با خواندن نوافل و تلاوت قرآن و دعا و عبادت مشغول نمود. . بعد از ادای فریضه ظهر خواست به منزل برود ولی رفیق مسلمان گفت: عجله نکن! کمی درنگ نما تا نماز عصر را هم بخوانیم و او را همچنان تا اذان مغرب در مسجد نگه داشت و به او گفت: اگر کمی حوصله داشته باشی یک نماز بیشتر نمانده و بعد از اقامه نماز عشاء هر دو با هم به منزل برمی گردیم. . فردای آن روز هنگامی که مرد مسلمان وقت سحر قبل از اذان صبح برای دعوت دوست تازه مسلمانش آمده بود و مثل روز قبل به او پیشنهاد کرد که وضو بگیر، لباس بپوش تا برای نماز برویم، او از پشت در صدا زد: دوست عزیز! این دین تو فرد بیکاری لازم دارد، تو به دنبال کسی برو که کار و زندگی نداشته باشد. من فردی نیازمند و عیالوارم! . امام در خاتمه این داستان فرمود: او با زحمت زیاد فردی را هدایت کرده و مسلمان نمود، امّا با ارائه شیوه غلط و تصویر سختگیرانه و خسته کننده‌ای از دین مبین اسلام وی را دوباره مسیحی کرد! (وسائل الشيعه،ج١٦ص١٦١). ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
شهربانو اسیر یا آزاد ؟ پس از شکست یزدگرد پادشاه ایران از مسلمانان او وقتی اوضاع را وخیم دید فرار کرد و خود را مخفی نمود . ولی مسلمین دو دختر او را اسیر کرد و به مدینه آوردند ، زنان مدینه به تماشای آنها می آمدند . آنگاه آنها را وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله کردند ، عمر خواست صورت شهربانو را باز کند تا مشتریان او را تماشا کنند و بعد بخرند . شهربانو زیر دست عمر زد و به زبان فارسی گفت : صورت پرویز سیاه باد ، اگر نامه رسول خدا را پاره نمی کرد ، دخترش به چنین وضعی دچار نمی شد . عمر چون زبان او را نمی فهمید خیال کرد دشنام می دهد ، تازیانه از کمر کشید تا او را بزند ، گفت : این دخترک مجوس مرا دشنام می دهد . امیرالمؤ منین علیه السلام پیش آمد و فرمود : آرام باش او به تو کاری ندارد جد خود را دشنام می دهد گفته شهربانو را برایش ترجمه کرد ، عمر آرام گرفت . به نقل دیگر عمر خواست آنها را در معرض فروش قرار دهد ، حضرت امیر علیه السلام فرمودند : ان بنات الملوک لاتباع و لو کانوا کفارا دختران پادشاهان به فروش نمی رسند اگر چه کافر باشند ، ممکن است ایشان را اجازه دهید هر کس را که خواستند از مسلمین انتخاب نمایند ، آنگاه به ازدواج آن شخص در آورده و مهریه او را از بیت المال از سهم همان فرد محسوب کنید . شهربانو را که به اختیار خود گذاشتند از پشت سر ، دست بر شانه امام حسین علیه السلام گذارد و گفت : اگر به اختیار من است این پرتو درخشان ، این مهر تابان را انتخاب کردم ، با حسین علیه السلام ازدواج کرد و از پیوند مقدس و مبارک حضرت امام زین العابدین علیه السلام متولد شد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پایانی وجود ندارد... زندگی ابدی است و هر لحظه در جای خودش یک مقصد است. از هر لحظه چنان استفاده کن که گویی به مقصد رسیده ای ... 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
شخصى با حضرت عيسى (عليه السلام) همسفر شد تا به كنار آبى رسيدند سه قرص نان داشتند دو تاى آن را با هم خوردند و يكى ديگر را در آن محل گذاردند و براى خوردن آب بر سر نهر رفتند بعد از ساعتى حضرت سراغ آن گرده نان را گرفتند، گفت: اطلاعى ندارم پس هر دو از آنجا راه افتادند رفتند، اتفاقا آهويى با دو بچه آهو به نظر حضرت عيسى (عليه السلام) در آمدند آن حضرت يكى از آن دو آهوى بچه را طلبيد به فرمان حق تعالى آن آهو اجابت كرد به خدمت حضرت آمد آن حضرت آن را ذبح نمودند و كباب و بريان كردند به اتفاق رفيق ميل كردند. بعد از آن، حضرت خطاب به آن آهو بره كشته شده كردند و فرمودند: قم باذن الله، بلند شو به اذن خدا آهو بره زنده شد و رفت. حضرت با رفيق خود راهى شدند بعد حضرت فرمود: بحق آن خدايى كه اين آيه بزرگ را به تو نشان داد بگو كه آن قرص نان را كه برداشت گفت: نمى‏دانم (انسان گرفتار دنيا است و مال دنيا، ببينيد اين شخص چقدر و چند دفعه دروغ بگويد شايد به دنيا برسد) خلاصه پس از آن دوباره راهى شدند رسيدند به روى آب روان و يا رودخانه حضرت عيسى (عليه السلام) دست آن رفيق را گرفت به روى آب روان گشتند. چون از آن آب گذشتند حضرت فرمود: از تو سوال مى‏كنم بحق آن خدايى كه اين معجزه را به تو نشان داد آن گرده نان را كه برداشت، باز گفت: نمى‏دانم و خبر ندارم، از آنجا نيز عبور كردند در بيابان نشستند حضرت عيسى پاره خاك فراهم فرمود و امر كرد: كن ذهبا باذن الله يعنى: طلا بشويد به اذن خداوند تعالى، آن خاك و ريگ به فرمان الهى طلا گرديد، آن حضرت آن طلا را سه قسمت فرمود، يك قسمت را خودش برداشت، قسمت ديگر را به رفيق داد، قسمت سوم را فرمود براى كسى گذاشتم كه آن گرده نان را برداشته باشد. مريض حريص گفت: من برداشتم، حضرت عيسى وقتى اين جريان را ديدند هر سه قسمت را به او دادند و از او جدا شدند آن مرد با آن سه قسمت طلا در بيابان ماند كه دو نفر ديگر به او رسيدند و به طمع آن مال خطير به دنبال او افتادند و قصد كشتن او را نمودند ناچار زبان ملايمت گشودند و گفتند: اين سه قطعه طلا را تقسيم مى‏كنيم هر كدام يك قطعه برداشتند. چون به منزل رسيدند، يكى از رفقا را براى خريد نان به قريه نزديك فرستادند رفيقى كه براى تهيه نان رفته بود با خود فكر كرد كه طعام را با زهر مسموم كند و به خورد دو رفيق خود بدهد و هر سه قطعه طلا را تصرف نمايد و همين عمل را انجام داد. اتفاقا آن دو رفيق هم در بيابان نقشه قتل او را طرح كردند كه وقتى آمد او را بكشند و تمام طلاها را تصرف كنند، چون آن رفيق، آن دو نفر آمد او را كشتند سپس بدون اطلاع از جريان طعام مسموم، از آن طعام خوردند و هر دو مسموم شدند و مردند و آن سه قطعه طلا و سه جنازه كشته شده در بيابان افتاده بود. بار ديگر حضرت عيسى (عليه السلام) با حواريين از آن طرف عبورشانافتاد و آن سه قطعه طلا و سه جنازه را ملاحظه كردند حضرت عيسى صورت بطرف اصحاب خود كرد و حكايت آنها را نقل فرمود، بعد از آن فرمودند: هذه الدنيا فاحذروها، يعنى اين است دنيا پس دورى كنيد از آن دنيا و دل به آن نبنديد كه نتيجه بعدى گرفتارى است كه ملاحظه فرموديد، كه دل بستن به دنيا چه عاقبت بدى بوجود آورد . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 روزي ملانصرالدین به دهكده اي مي رفت، در بين راه زير درخت گردوئي به استراحت نشست و در نزديكي اش بوته كدوئي را ديد؛ ملا به فكر فرو رفت كه چگونه كدوي به اين بزرگي از بوته ی كوچكي بوجود مي آيد و گردوي به اين كوچكي از درختي به آن بزرگي؟ سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا! آيا بهتر نبود كه كدو را از درخت گردو خلق مي كردي و گردو را از بوته كدو؟ در اين حال، گردوئي از درخت بر سر ملا افتاد و برق از چشمهايش پريد و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت: پروردگارا! توبه كردم كه بعد از اين در كار الهي دخالت كنم؛ زير ا هر چه را خلق كرده اي،حكمتي دارد و اگر جاي گردو با كدو عوض شده بود، من الآن زنده نبودم! 🌹هیچ کار خدا بی حکمت نیست ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌ ‌‎‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 ﷽ 📽کلیپ تصویری ✍موضوع: ￵￵￵فرزندم نمیخواند چه کنم⁉️🤔 🎤استاد ￷ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
در بحار الانوار از حضرت علی علیه السَّلام آمده است: 📌مردی از انصار خدمت نبی مکرم اسلام (ص) آمد و عرض کرد: یا رسول الله! من تحمل دوری شما را ندارم. هرگاه به منزل‌ام می‌روم به یاد شما می‌افتم و خانه‌ام را ترک می‌کنم و دوباره می‌آیم تا شما را زیارت کنم، چرا که شما را دوست دارم، اما به این فکر هستم که چون قیامت شود، شما به بهشت روید و در عالی‌ترین جایگاه آن جای بگیری، من شما را گم خواهم کرد؟! در این هنگام این نازل شد: ✨📖✨ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً (69 - نساء) ⚡(آری،) هر کس از خدا و پیامبر اطاعت کند، باکسانی همراه است که خداوند به آنان نعمت بخشیده است؛ یعنی پیامبران و صدیقان و گواهانِ (اعمال) و شایستگان. آنان چه هم‌نشینان خوبی هستند! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگیزشی بسیار زیبا مراقب بعضۍ یڪ ها باشیم، درحالۍ ڪہ ناچیزند، همہ چیزند... بفرستید براے دوستان و عزیزانتون 🦋 ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‎‌ اگه میخوای چیزی رو تموم کنی تنبل بودن رو تموم کن بهانه آوردن رو تموم کن صبر کردن برای زمان مناسب رو تموم کن... از همین حالا شروع کن از همین امروز روزتون عالی🌺❤️ ┅✿❀🍃🌷🍃❀✿┅ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤️❤️ ‌‌‏ ‏پروردگارا🙏 تو را به مهربانیت سوگند✨❣ چراغ هدایتت را کمی پایین‌تر بگیر تا روشنی بخش راه نامشخصم باشد💫 نمی‌خواهم بدون راهنمایی تو به جایی برسم که برگشتنم دشوار گردد و پشیمان شوم ... مرا دریاب و به قلبم فرود آی که این خسته دل💔 نیاز دارد نگاهت را مهربانی و همراهی‌ات را؛❤️ آمیـــن یا رَبَّ 🙏 💞عزیز دل رفیق نادیده من 😇 امشب برایت دعا می کنم 🙏 تا جانت لبریز از نور الهـی شود ✨ الهی آمین 🙏✨ شبتون پر نور ✨💫✨ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┊ ┊ 💛 ┊ 🕊 💛 خدا رو وکیل همه کارهات کن... غیر ممکنه که نا امید بشی 🌿🌾🌿 🌸بارالها، دریافته ام ، داشتن مشکل ، نشانه ی زندگی است زیرا فقط مردگان ، مشکلی ندارند." 🌸خــدایــا به یاد تو بودن یعنی همه چیز ، مبادا از دعا و عبادت ، مغرور گشته ، برای خودم بهشت خیالی بسازم ، تو خودت مرا از دوزخ این بهشت ، رهایی بخش 🌸نکند دیگران را به خاطر دین و عقاید شان زیر سوال ببرم ،نکند به چشم کفر به آنها بنگرم ، چون فقط تو قاضی و محتسب هستی. 🌸مهربان خدای من! کمکم کن تا بر روی اعمال ناچیز خود ، خط بطلان نکشم ... 🌸ای امنیت من ، ای روزی دهنده ... در لحظه‌های ترديد و تنهايي ، تنهام نگذار. به اين وجود ناتوان من قدرت خواستن و رسيدن عطا کن.. روزتون عالی💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌
🎡⛱🎡⛱🎡⛱ ⛱🎡⛱🎡 🎡⛱ 🔘 داستان کوتاه دو "فرشته" مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند، فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد؛ "همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!" شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند، بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند. صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود. فرشته جوان "عصبانی" شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد! فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار "کیسه ای طلا" وجود دارد، از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان "مخفی" کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، "فرشته مرگ" برای گرفتن "جان" زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم! "همه امور به دان گونه که نشان می دهند، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم." پس به گوش باشید؛ "شاید کسی که زنگ در خانه تو را می زند فرشته ای باشد" "و یا نگاه و لبخندی که تو بی تفاوت از کنارش می گذری، آنها باشند که به دیدار اعمال تو آمده اند!" ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‎‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨✨✨✨ ✨🌙⭐️ ✨⭐️ ✨ ✨✨✨ ✨✨✨ 🔰 دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی را به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته را لطفاً بهم بدین، اینم پولش.» 🔰 بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد. بعد لبخندی زد و گفت: «چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به‌عنوان جایزه برداری.» ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد! 🔰 مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشد، گفت: «دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار.» 🔰 دخترک پاسخ داد: «عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها را بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟» بقال با تعجب پرسید: «چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟» 🔰 دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: «آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!» 🔰 خیلی از ما آدم بزرگ‌ها، حواسمان به اندازه‌ی یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدانیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدم‌ها و وابستگی‌های اطراف‌شان بزرگتر است.!. ‌‎ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر خدا خواهد ایام خوارت می کند ورنه بر تختت نشاند پادشاهت میکند فقط و فقط خدا❤️✨ ‌‎ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می‌شود ممکن یا مُمْسِک تویی که آسمان‌ها را با ستون‌های‌نادیدنی نگهداشته‌ای که بر سر زمین نریزند. نگهدار من نیز باش و مشکلات را از سر راه ما بردار ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
هر شب دلت رو با خــ♡ـدا صاف ڪن و ببخش همه کسایی رو که دلتو شکستن ... اینجوری هم خـــ‌‌♡ـدا حواســش بهـت هسـت هم بهترین آرامـش شب نصیبـت میشـه ♥ شبتون با آرامش‌ 🌙 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
واقعا زیباست... در حیرتم از "خلقت آب" اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکند اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند. اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند. اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ میکند. اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد میشود. ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب میگردد. دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده وگرفته است... "باهم" بودنهایمان را قدر بدانیم... ❣مهربان که باشی صبح هم زیباست خورشید هم زیباست آسمان رنگ دیگری دارد روزت رویایی است اگر تو بخواهی. برای مهربانی همیشه بهانه پیدا می شود صبح بخیر🌞💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹 آموزنده🌹. روزی حکیم پیری در راه مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود. علت ناراحتی او را پرسید. مرد پاسخ داد: ای حکیم در راه که می‌آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلامش کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. توقع و انتظار چنین رفتاری را از او نداشتم. حکیم گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است... آیا چنین رفتاری ناراحت کننده نیست؟ حکیم دانا پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می‌پیچد. آیا از دست او دلخور و رنجیده می‌شدی ؟ مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم؛ آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود. حکیم دانا پرسید: به جای دلخوری چه احساسی پیدا کرده و چه می کردی؟ مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. حکیم دانا گفت : همه این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار و درگیر می‌دانستی. اینطور نیست؟ حال بگو ببینم، آیا انسان تنها جسمش بیمار و پریشان می‌شود ؟ آیا روان و ذهن آدمی بیمار، درگیر و پریشان نمی‌شود؟ اگر کسی فکر و روانش سالم و آرام باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود؟ "غفلت" نوعی پریشانی و درگیری ذهنی و روان آدمی است. باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که غافل شده است یا به عمد یا به دلیل درگیری و پریشانی، دل سوزاند و کمک کرد. باید به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس ای مرد از دست هیچ کس دلخور مشو، توقع نداشته باش، کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده؛ هر وقت کسی کاری می‌کند که تو انتظار و توقع آن را نداری، بدان در آن لحظه او درگیر، پریشان و یا بیمار است. تو كارهايت را برای خدا انجام بده، چراکه او حساب ذره ذره آنها را دارد و به گونه‌ای به تو پاداش خواهد داد که حیرت خواهی نمود. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸روایتی از زمان امام صادق(ع)🌸 🌱مفضّل یکی ازیاران امام با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی ، داشتن قرض و مخارج زندگی اورا آزار می دادتاجایی که درمحضر امام صادق (ع)لب به شکایت گشود وبیچارگی های خود را موبه موتشریح کرد 🌿"فلان مبلغ قرض دارم،فلان مشکل دارم ،متحیّرم چه کنم و...."خلاصه در آخر کلامش از امام صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام (ع)به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیارمفضّل قرار می دهد، 🌱مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: "آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود." 🌹حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم ،امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای واز روزگار شکست یافته ای،در نظر ها کوچک می شوی وشخصیّت واحترامت از میان می رود. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍🏻شیطان به موسی(ع) گفت: سه وقت به انسان مسلط میشوم: 1️⃣وقتی ازخودش راضی باشد. 2️⃣اعمال خوبش را زیاد بداند. 3️⃣گناهانش را کم و کوچک بداند. 📚کافی ج2 ص314 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌙خورشیـد ⭐️جایش را به ماه میدهد 🌙روز به شب ⭐️آفتاب به مهتاب 🌙ولی مهـرخدا ⭐️همچنان با شدت میتابد 🌙امیدوارم قلب هاتون ⭐️پر از نور درخشان 🌙لطف و رحمت خدا باشه ⭐️شبتون بخیر و شادی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادت باشد همین نفس کشیدنت عجیب ترین اتفاق خلقت است همیشه شکرگزار باش 🙏✨ با هر نفس تکرار کن ،خدایا برای تک تک نعمت‌هایت سپاسگزارم ،خدایا عاشقانه دوستت دارم 🙏✨ قانون انتظار میگه : منتظر هر چی باشی ، وارد زندگیت میشه ... پس دائم با : من منتظر عالی ترین ، اتفاق ها هستم . روزتون سرشار از نابترین اتفاقات💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
دهان پر از "کرم" پیرزن  حکایت واقعیت داره💯 یکی از غسال ها به نام موسوی می گوید:مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.  یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش‌آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.  💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴داستان دعای جنید بغدادی گویند وقتی پیرزنی به نزد جنید آمد و گفت: مدتی است پسرم رفته است و خبر او منقطع شده و بیش از این بر فراق او صبر نتوانم کرد. جنید گفت: علیک بالصبر. پیرزن پنداشت که او را گفت: بر تو باد که صبر خوری. به بازار رفت و شکسته ای بداد و قدری صبری تلخ(آلوئه ورا امروزی) بستد و به خانه آورد و آنرا حل کرد و بخورد، دهن او بسوخت و امعای او از آن تلخی ریش شد. پس بیچاره ضعیف و بی طاقت به نزد شیخ آمد و گفت: خوردم. شیخ او را گفت: تو را گفتم صبر کن نه صبر خور. پیرزن چون این بشنید، بر سر و روی زدن گرفت و گفت: مرا بیش از این طاقت صبر نیست. شیخ روی به آسمان کرد و لب بجنبانید، گفت: رو، که پسر تو به خانه رسیده است. پیرزن به خانه آمد. پسر خود را دید که آمده بود. پس به خدمت شیخ آمد و گفت: تو به چه دانستی که پسرم آمده است؟ گفت: بدان که چون اضطراب تو بدیدم، دانستم که هر آینه دعا اجابت کند، که او فرموده است : امن یجیب المضطر اذا دعا؟ پس دعا کردم و به اجابت یقین داشتم. ‌‎ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
وقتی یارت خداست😇❤️ بگذار هر چقدر میتوانند نارفیق باشند😔 باور کن خدا برایت کافیست☺️💚 ‌‎ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این متن خیلی زیباست: 🌺🍃ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟؟ ﺑﺎﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ؟ ﺑﺎهمسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟ ﺍﮔﺮﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ،ﯾﻌﻨﯽﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ ! ﺍﯾﻦﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ،ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ ... ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍﯾﻦ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﯿﻢ . ﻣﻐﻔﺮﺗﯽﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺖ…؟؟ 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز بیاید برای همدیگه دعا کنیم دعا کنيم هيچ کس دلش نگیره اگرم گرفت ... خدا یه هم صحبت خوب ؛ سر راهش بذاره دعا کنيم هيچ کس اشکی از چشماش نياد اگرم اومد ؛ از خوشحالی باشه دعا کنيم هيچ کس ناامید نشه اگرم شد ؛ خدا یه امید ديگه بهش بده دعا کنيم هيچ کس دلش پر نشه اگرم شد ؛ پر بشه از عشق و خوشحالی دعا کنيم هر کى هر چى تو دلش داره بهش برسه دعا کنیم همیشه عاشق خــ❤️ــدا باشیم دعا کنيم حکمت خدا با آرزوهامون يکی باشه 🙏 روزتون عالی💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍دو دوست با هم برای سفری مهیّا شدند. روز نخست سفر، شب را برای استراحت و در امان ماندن از گزند درندگان و حیوانات در کاروانسرایی اتراق کردند. 🏕در کنج کاروانسرا مرد جوان معلولی را یافتند که گرسنه بود. یکی از آنان طعام خود با آن جوان تقسیم کرد و دیگری همه طعام‌اش را خورد و گفت: تو دیوانه‌ای که در این سفر طعام خود به کسی می‌دهی و نمی‌دانی در این بیابان از گرسنگی تلف می‌شوی و از طیِ طریق باز می‌مانی و کسی نیست به تو رحم کند و طعامی به تو دهد. 🌖چون صبح شد به راه خود ادامه دادند. نزدیک ظهر بود که متوجه شدند مشک آب خود در کاروانسرا جای گذاشته‌اند که نه توانِ برگشت به آنجا داشتند و نه توانِ طی طریق برای یافتن آبی در بیابان برای زنده ماندن! 🥀هر دو از مرکب پایین آمدند و به سجده رفتند و از خدا طلبِ نشان دادن آبی در بیابان نمودند. رفیق بخیل چون دقت کرد دید رفیق صاحب سخاوت‌اش در سجده گریه می‌کند. چون از سجده برخاستند پرسید: من هرچه کردم مرا اشکی نیامد، تو به چه فکر کردی و خدا را چگونه خواندی که گریه کردی؟! 👌رفیق مؤمن گفت: من زمانی که سجده رفتم و خود را نیازمند خدا یافتم، یادم آمد شب طعام خود با بنده‌ای تقسیم کرده‌ام پس جرأت یافتم تا از خدا طلب حاجتی کنم و گفتم: خدایا! تو را به عزت‌ات سوگند بخاطر آن که بر من رحم نمودی و عنایتی کردی که طعامی از خویش بخشیدم، بر من رحم فرما و در این بیابان آبی بر ما بنمای. 🔥تو هم از خدا این را بخواه، بگو: خدایا! شب من طعام خود سیر خوردم و به کسی ندادم، به حرمت آن شکمی که شب سیر کردم و خوابیدم دعای مرا اجابت فرما و مرا آبی نشان ده!!! 📌رفیق از این کلام دوست خود احساس تمسخر شدن کرد و گفت: مرا مسخره کرده‌ای، این چه دعایی است که مرا به آن سفارش می‌کنی؟ ✅رفیق مؤمن گفت: دوست من! بدان ما در سختی‌های زندگی به خورده‌ها و خوابیده‌ها و لذت‌هایی که از زندگی برده‌ایم نزد خدا تکیه نمی‌کنیم تا حاجتی از او بخواهیم؛ بلکه به سختی‌هایی که در راه او کشیده‌ایم در خود احساسِ طلب از رحمت او کرده و در زمان دعا به آن تکیه می‌کنیم. پس باید سعی کنیم در دنیا کاری برای رضای خدا کنیم تا در زمان سختی، تکیه‌گاهی برای دعا و خواستن از خدا داشته باشیم.... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📝«ملا فتح‏اللَّه كاشانى» در تفسير منهج الصادقين، و «آيت اللَّه كلباسى» در كتاب انيس الليل نقل كرده ‏اند: 🔰در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت. مردم به خاطر آلودگى او جنازه‏اش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زباله‏اى انداختند و رفتند. شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟ جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت: يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ. اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت. مالك،كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟» . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi