🌺گر خدایی نیست جز رب جلی
🌺لاامیرالمومنین، الا علــی..
🌟 #عید_غدیر، عطر دل انگیز ولایت بر #امام_زمان (عج)🌸
و تمام شیعیان و مسلمانان جهان مبارک باد💐💫
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
#عید_غدیر
#غدیر
#من_غدیری_ام
#مبلغ_غدیر_باشیم
•┈┈••✾❀💕❀✾••┈┈•
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
در اين شب زيبـا
براتون دعـا میکنم
شبـی سـراسـر .....
آرامش داشته باشید
و هرآنچه از خوبی ها
آرزو داریـد، خـــــدای مهربان
برای فردای شما مهیا کنه
شبتون به لطافت گــ🌸ـــل
شـب_خـوش
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
عمریست به عشق تو اسیریم علی
مست از خم باده غدیریم علی
داریم تمنا ز خداوند علی
با حب ولای تو بمیریم علی
#عید_غدیر✨🌺
#بر_شیعیان_جهان💕💖
#مبارڪ_باد✨🌺
#غدیر
#من_غدیری_ام
#مبلغ_غدیر_باشیم
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
علی در عرش بالا بی نظیر است
علی بر عالم و آدم امیر است
به عشق نام مولایم نوشتم
چه عیدی بهتر از عید غدیر است
🌷عید سعید غدیر خم، عید امامت و ولایت تبریک و تهنیت باد.
#عید_غدیر
#غدیر
#من_غدیری_ام
#مبلغ_غدیر_باشیم
╭━═━🍃❀🌸❀🍃━═━╮
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
╰━═━🍃❀🌸❀🍃━═━╯
🔆داستان غدیر
🗯🗯قسمت اول:
🍃در حدود یک هفته است که مراسم حج پایان یافته و نبی اکرم به همراهی کاروانهایی بزرگ، خانه خدا را ترک گفته است. این کاروانها - که رهسپار شهرهای خویشند - وادیهایی را پشت سر گذاشته و اینک به منطقه وسیعی به نام «جحفه » گام نهاده اند; به صحرای خشکی که جز چند درخت تنومند بیابانی و مقداری خاک و ریگهای سوزان، چشم انداز دیگری ندارد. کت یکنواخت شتران قافله و آهنگ زنگها، کاروانیان را در رؤیایی دور و دراز فرور برده است. هنوز آهنگ جذاب و نوای ملکوتی پیامبر، صلی الله علیه وآله، در فضای کعبه - که سفارشهای لازمی می کرد و می گفت این آخرین سفر اوست - در گوش اصحاب و یارانش طنین انداز است.
🍃این خاطره چهره آنان را در هاله ای از غم و اندوه گرفته است. یاد فرزندان و دوستان، عده ای از مسافران را به خود مشغول داشته و مشاهدات تاریخی، دسته ای دیگر را سرگرم کرده است و سرانجام گروهی به اموال و کالاهایی که در این سفر خریده اند و بهره ای که از آنها در شهرهای خویش خواهند برد، می اندیشند.
🍃اما در میان این جمع کثیر، پیامبر اکرم - به دلیل رسالت بزرگ و ابدی خویش - به موضوعی می اندیشد که از نوع منافع و خواسته های آنان نیست. فکر او در محور مطلبی دور می زند که نه تنها بسته به مصلحت زندگانی آینده کاروانیان همسفر اوست، بلکه متعلق به زندگی سعادتمندانه کاروان عظیم بشریت تا قیامت است.
🍃پیامبر بیست و سه سال از عمر خویش را در راه ترویج قوانین آسمانی و هدایت انسانها به سوی فضیلت و تقوی سپری کرده و کلیه دستوراتی را که برای سعادت و کامیابی بشر ضروری بوده است، از مبدا وحی کسب کرده و در دسترس جهانیان گذرانده است و نکته ای نیست که تاکنون یادآور نشده باشد. در این هنگام او حس می کند که بیش از چند روزی از دوران حیات پر افتخارش باقی نیست و در آینده نزدیکی خورشید جهان افروز وجودش در پس ابرهای تیره و تار مرگ از دیدگان پنهان خواهد شد. این اندیشه او را به خود مشغول داشته است که:
🍃بعد از او چه کسی می تواند حافظ این همه قوانین و سنن بوده، اداره کننده و رهبر همه انسانها به سوی کمال و رستگاری باشد؟
🍃انتظار محمد، صلی الله علیه وآله، چندان نمی پاید. خداوند خواسته حبیبش را برآورده آخرین و مهمترین موضوع اساسی اسلام را - که پیامبرش مدتهاست چشم به راه اعلام آن از جانب خداست - با فرستادن وحی آشکار می کند.
🍃در این لحظات، اطرافیان پیامبر بخوبی می بینند که ناگهان چهره گردآلود او برافروخته می شود، پلکهایش را بر هم گذارده، سنگینی مخصوصی بر او چیره می گردد، دانه های عرق از پیشانی بلندش فرو می چکد و بیکباره چون کوهی در جای خود می ایستد و در این حال کلماتی زیر لب زمزمه می کند; این حالت نزول وحی است که به رسول خدا دست داده است.
🍃به اشاره او شترش را می خوابانند. صدایش کم کم بلند می شود. اطرافیانش بخوبی می شنوند که این نغمه آسمانی را - که جبرئیل امین، فرشته وحی بر او نازل کرده است - با لهجه گیرا و محکم خویش تلاوت می کند:
🍃یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس... (1)
🍃ای پیامبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ کن، که اگر ابلاغ نکنی رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای، و [در این کار از کسی پروا مکن که] خدا تو را از مردم حفظ می کند.
🍃فرشته وحی به امر خداوند به پیامبر می گوید که آنچه درباره ولایت و امامت و خلافت علی، علیه السلام، و واجب بودن پیرویش بر هر فرد مسلمان، بر او نازل شده است به همه بگوید و به دستور خداوند بزرگ، علی را پایگاه دین و رهبر مطلق مسلمانان جهان - بعد از خود - بگرداند.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆داستان غدیر
قسمت دوم:
🍃توقف پیامبر همهمه ای در میان کاروانیان برپا ساخته است; هیاهویی که با شبهه اسبهای عربی و زنگ شتران قافله ها آمیخته است. سرها از هر سو کشیده شده جملاتی بین افراد رد و بدل می شود:
- چه اتفاق افتاده است؟
🍃- اینجا؟ اینجا که جای فرود آمدن نیست!
🍃این بیابان آتشزا که از تابش آفتاب سراسر آن زبانه می کشد؟!
🍃- در کنار این کوه تفتیده! در این بیابان بی آب و علف!
🤔- در اینجا چه می خواهند بکنند؟ برای چه توقف کرده اند؟
😔- کاش زودتر به راه ادامه دهیم، شاید از نسیم دشتهایی که در پیش است آسایشی یابیم و به منزلگاه مناسبی برسیم!
🤔- آیا چه پیش آمده که محمد مهربان را وادار کرده است ما را در این سرزمین سوزان و ظهر گرما امر به توقف دهد؟
🤔- آیا باز چه فرمانی از خداوند بر محمد نازل گشته است؟
🍃در این هنگام، از جمعیتی که با پیغمبر اکرم همراهند، جلودارانشان مسافتی از صحرای جحفه را پیموده اند و عده ای نیز هنوز به نقطه توقف او نرسیده اند. به فرمان پیامبر، آنان را که جلو رفته اند باز می گردانند و آنان را که از عقب می رسند نگاه می دارند و محل اجتماع، نزدیک برکه (غدیر) معین می گردد. این آبگیر معروف - که اطراف آن را چند درخت تنومند پرسایه احاطه کرده است - مسافران خسته و گرمازده را به سایه های اطراف خویش فرا می خواند، اما با اشاره پیامبر کسی به آنجا نزدیک نمی شود تا همه بیایند و این سایبانهای طبیعی، محلی برای اقامه نماز باشد. زیرا هنگام نماز باید از هر جهت آمادگی داشت. سپس عده ای مامور می شوند که زیر درختان را از خار و خاشاک پاک کنند، تا ابتدا نماز ظهر که هنگام آن فرا رسیده است در آنجا برگزار گردد.
🍃نبی اکرم نماز ظهر را با افراد کاروان از مرد و زن به جای می آورد و پس از پایان نماز برای ابلاغ امر مهمی - که خداوند او را برای آن به توقف در این سرزمین مامور کرده است - مردم را خبر می دهد که همگی گرد او جمع شوند.
🍃در مکان مرتفعی روی تخته سنگهای دامنه کوهستان از چند جهاز شتر منبری بلند بنا کرده اند که از فراز آن، پیامبر بزرگ اسلام بتواند به صورتی در برابر این اجتماع وسیع قرار گیرد که همگی او را ببینند و سخنش را بشنوند. در این هنگام پیامبر مهربان بر فراز منبر می رود. با اشاره او غوغا و همه مردم یکباره خاموش می شود، نفسها در سینه حبس می گردد، بر سراسر جمعیت سکوتی محض حکمفرما می شود و صحرا آرامش یکنواخت خود را باز می یابد. گویی سراپا گوش شده اند که صدای مقتدای گرامی خود را از جان و دل بشنوند.
🍃محمد، صلی الله علیه وآله، بر جهاز شتران می ایستد و در برابر دیدگان هزاران تن مسلمان چنین آغاز سخن می کند:
🍃سپاس و ستایش مخصوص خداوند است. ما از او کمک می خواهیم. به او ایمان می آوریم و بر او توکل می کنیم... ما از بدیهای نفس و زشتیهای کردارمان به پروردگار خود پناه می بریم. او خداوندی است که اگر کسی را (به دلیل گناه کردن و نیت بد خود او) گمراه کند آن کس رهنمایی نمی یابد و اگر کسی را هدایت فرماید آن کس گمراه کننده ای نخواهد داشت. من گواهی می دهم که معبودی نیست جز آفریدگار یکتا که بخشنده و مهربان است و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست.
🍃باری، ای مردم! خدای مهربان آگاه مرا خبر داده است که مرگ من نزدیک است. من مسؤولم و شما نیز مسؤولیت دارید... از شما سؤال می کنم:
🍃در پیشگاه خداوند درباره من چه خواهید گفت؟ آیا وظیفه رسالت را ادا کرده ام و شما را به راه راست و دین خدا فراخوانده ام؟
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امیرالمومنین چه توصیههایی برای #غدیر داشتند؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 حجت الاسلام #حسینی_قمی
#عید_غدیر
#غدیر
#من_غدیری_ام
#مبلغ_غدیر_باشیم
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌿داستان جیب بر
🎥 مرحوم کافی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
#داستان_آموزنده
🔆پارچهی قبا
🍂آیتالله کوهستانی به مناسبتی خاطرهای از دوران نجف خود را چنین بازگو فرمودند: من در نجف تحصیل میکردم و با قناعت و ساده زیستی روزگار را میگذراندم تا آنکه روزی مادرم برای من یک طاقه پارچه قبایی برک فرستاد.
🍂ابتدا خیلی خوشحال شدم ولی با خود اندیشیدم که اگر این پارچه را برای خود قبا بدوزم این قبای نو، عبای نو لازم دارد.
آنگاه عبای نو نعلین نو هم میخواهد و کمکم خانه و اثاثیه منزل هم باید عوض شود؛ لذا فکر کردم که بهتر است از همینجا جلو خواهش و هوای نفس را بگیرم و آن قبا را به یک طلبه فقیر هدیه دادم تا اینکه خیالم از بابت آن آسوده گردید.
📚(بر قلهی پارسایی، ص 89)
✨✨امام علی علیهالسلام فرمود: «تقوی (پرهیزگاری) را شعار باطنی خود قرار دهید.»
📚(تحف العقول، ص 202)
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#پروفایل
𖤐○━━─ ᴳᵒᵈ ᶤᶳ ᵂᶤᵗʰ ᵐᵉ • • •── ⇆
خدا با من است . .
ᴇᴠᴇɴ ɪғ ᴀʟʟ ᴛʜᴇ ᴘᴇᴏᴘʟᴇ ɢᴏ,𝗚𝗢𝗗 𝗪𝗜𝗟𝗟
حتیاگههمهیآدمابرنخدامیمونه!
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط خداست كه میشود⭐️
با دهان بسته صدایش كرد
میشود با پای شكسته هم به سراغش رفت
تنها خریداریست كه⭐️
اجناس شكسته را بهتر برمیدارد⭐️
تنها كسی است كه وقتی همه رفتند میماند⭐️
وقتی همه پشت كردند آغوش میگشاید
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود⭐️
و تنها سلطانیست كه دلش⭐️
با بخشیدن آرام میگیرد، نه با تنبیه كردن⭐️
شبتون در پناه خــ💛ـــدا⭐
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
معجزه زندگی دیگران باش …
بیقرار باش برای شادی ساختن در زندگی انسان ها…
دست های خدا باش ، برای برآوردن رویای انسان دیگری …
خنثی نباش !
بی تفاوت نباش !
اگر دیدی کسی گره ای دارد و تو راهش را می دانی سکوت نکن
✵ 𝚃𝚛𝚢 𝚖𝚘𝚛𝚎 𝚝𝚑𝚊𝚗 𝚢𝚘𝚞 𝚍𝚒𝚍 𝚢𝚎𝚜𝚝𝚎𝚛𝚍𝚊𝚢! ✵
امروز بیشتر از دیروز تلاش کن!
᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝╭✹••••••••••••••••••🌸
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆داستان غدیر
🔅قسمت سوم
🌱مردم یک آواز جواب می دهند:
🌱ما گواهی می دهیم که تو تبلیغ کردی و اندرز گفتی و فراوان کوشیدی. خداوند به تو پاداش خیر دهد!
بار دیگر برای توضیح و تاکید می فرماید:
🤔آیا شما شهادت نمی دهید که معبودی جز خدای یکتای بی همتا نیست و محمد بنده و رسول اوست و بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت حق مسلم است و بدون شک و تردید خواهد آمد؟
باز همگی می گویند:
آری، به اینها گواهی می دهیم.
✨✨پیامبر در آن حال می فرماید:
خداوندا، گواه باش!
سپس گفتارش را چنین ادامه می دهد:
- همگی سخن مرا می شنوند؟
- آری!
🍃- بدانید من در رستاخیز پیش از شما کنار حوض کوثر می رسم و شما بر من وارد خواهید شد. و آن حوضی است پهناور که بر لب آن جامهای بیشماری است.
🍃اکنون که داستان چنین است و روز پاداشی در پیش و می باید در روز قیامت به پیامبر خود ملحق شوید، ببینید! نگاه کنید! که در مورد دو شی ء گرانقدر و دو جانشینی که میان شما می گذارم چگونه رفتار می کنید؟
🍃در این هنگام از میان انبوه جمعیت شخصی فریاد می کشد:
🍃ای رسول خدا! این دو جانشین که می گویی کدامند؟
🍃پیامبر اکرم پاسخ می دهد:
🍃کتاب خداوند که رشته ای است پیوسته، از یک سر به دست اوست و از یک سر به دست شما. پس به کتاب خدا چنگ زنید.
🍃و عترت و خانواده من. پروردگار مهربان آگاه، مرا خبر داده است که این دو (قرآن مجید، خاندان نبوت) هرگز از یکدیگر جدا نخواهند گشت تا در رستاخیز در کنار کوثر بر من وارد شوند. و من نیز همین را آرزو داشته و از خداوند بزرگ درخواست کرده ام. پس به شما سفارش می کنم که این دو امانت گرانمایه و پر ارج را پشت سر مگذارید که به هلاکت و شقاوت خواهید رسید و از آن دو فاصله هم مگیرید که سرانجامی بد خواهید داشت.
🍃کلام گرم نبی اکرم و طنین آهنگ محکم و رسای او در فضای «غدیر» همچون نوای آسمانی، دلها را می لرزاند و مانند آب زلالی جانهای ملتهب را خنک و شادمان می ساخت.
🍃خطبه آن حضرت نزدیک چهار ساعت طول کشید. در فاصله این مدت امور مختلفی را یادآور شد و آیات بسیاری از کتاب آسمانی مسلمانان را به مناسبت مطالب خود قرائت کرد.
🍃سپس اندکی درنگ نمود و در حالی که به اطراف خود در میان توده مردم می نگریست، به آوازی بلند علی را نزد خود فراخواند و او را ابتدا یک پله پایین تر از خویش بر فراز منبر نشاند و به جمعیت خطاب کرده چنین فرمود:
🍃ای گروه مسلمانان! تاکنون سه نوبت جبرئیل امین از جانب خداوند به من وحی آورد که تمام انبیای پیش از تو خلفا و جانشینان خود را معرفی کرده اند. و چون در این روز ولایت و امامت علی از طرف آفریدگار جهان بر تمام موجودات عالم عرضه شده است، تو نیز باید ولایت و پیشوایی او را به مردم ابلاغ کنی.
🍃ولی... چون می دانم که برخی منافقند و مؤمن یکدل کم است، در اجرای این فرمان خداوند سه مرتبه عذر آوردم، تا این آیه: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک...» هم اکنون بر من نازل شد و مرا بر آن داشت تا شما را آگاه کنم که خلیفه و مولا و امیر بعد از من این مرد - اشاره به علی، علیه السلام - یعنی پسر عم و داماد من است.
🍃سپس پیشوای سالخورده اسلام، در آن اجتماع بزرگ و روز داغ و بیابان تفتیده برای اینکه کمترین ابهامی نماند، دست علی را گرفت و بلند کرد، چنانکه سپیدی زیر بغل آن دو نمایان شد، آنگاه به دنبال سخنان خود چنین افزود:
🍃ای مردم! از شما می پرسم، نسبت به مؤمنان حتی از خودشان سزاوارتر به تصرف در امور و سنجش مصلحتها کیست؟
🍃مردم یک آواز جواب دادند:
🍃خدا و رسول او داناترند.
🍃- آیا من سزاوارتر به شما از خود شما نیستم؟
🍃- چنین است.
آ🍃نگاه منشور آسمانی خلافت را خواند:
من کنت مولاه فهذا علی مولاه (2)
اللهم وال من واله و عاد من عاداه.
و انصر من نصره، و اخذل من خذله
هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست.
✨پروردگارا! دوستی کن با آن کس که علی را دوست و پیرو باشد!
دشمن بدار آن را که علی را دشمن بدارد!
یاری مکن کسی را که بی یارش گذارد!
دوستدار آن باش که دوست علی باشد!
کیفر ده آن را که با وی بستیزد!
👈حق را بر محور وجودش بچرخان; هر گونه که او باشد!
🍃هان! هر حاضری به غایبان ابلاغ کند.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆#داستان_غدیر
🦋🦋قسمت چهارم
🌱پیامبر عظیم الشان، زمانی دراز، دست علی، علیه السلام، را همچنان بلند نگاه داشت و با تمام خصوصیات و مشخصات به مردم معرفی کرد.
🌱طی این سخنرانی چند ساعته، حجت بر امت تمام شد و موضوع خطیر خلافت و امامت از جانب خداوند به مردم ابلاغ گردید. هنوز دریای جمعیت، رسول خدا، صلی الله علیه وآله، را احاطه کرده بود که فرشته وحی فرود آمد و از سوی خدا او را مامور ساخت که این آیه را برای مردم بخواند. پیامبر خدا با لهجه روح پرور خود چنین خواند:
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا
🌱امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برگزیدم تا آیین شما باشد.
🌱سپس با صدایی که گویی از اعماق طبیعت برمی خواست فریاد کشید:
الله اکبر!!
🌱دین کامل گشت، نعمت خداوند اتمام پذیرفت; پروردگار به رسالت من و امامت علی پس از من خوشنود شد.
🌱آنگاه در برابر گروهی متجاوز از صد و بیست هزار مسلمان از منبر فرود آمد و به قدری شادمان و فرحناک بود که گویی مهمترین وظیفه را انجام داده و بزرگترین فرمان الهی را ابلاغ کرده است.
🌱با فرود آمدن پیامبر اکرم از منبر، هلهله شادی از میان انبوه مردم برخاست و اشک شوق از دیدگان اصحاب او و دوستداران اسلام جاری گشت. احساسات گرم و پرشوری که صد و بیست هزار مسلمان، بلکه بیشتر، نسبت به علی، علیه السلام، ابراز می داشتند و فریادهای شعفی که به آسمان بلند می گشت، شکوه و ابهت بی مانندی به این اجتماع وسیع می بخشید.
🌱علی آن بزرگ پیشوای پرهیزکاران در حالتی که پشت سر پیغمبر به آهستگی گام برمی داشت، از میان افرادی که او را احاطه کرده بودند به طرف سراپرده ای که برایش ساخته بودند و محل بستن پیمان و اجرای مراسم بیعت بود، پیش می رفت.
🌱در این هنگام دسته دسته مردم به حضورش رسیدند و دست مردانه او را به عنوان پیشوایی خویش فشردند. رؤسای قبایل، سران عشایر و طوایف و بزرگان مهاجر و انصار به خدمتش رسیدند و رهبریش را تهنیت و تبریک گفتند.
مهدی در کلام امیر
🌱هنگامی که حضرت مهدی ظهور می کند، نام مبارکش بر سر زبانها خواهد بود و وجود مردم سرشار از عشق به مهدی است; به طوری که جز نام او در یاد و بر زبان آنها نیست و با دوستی اش روح خود را سیراب می کنند.
📚پی نوشتها:
برگرفته از کتاب: حساسترین فراز تاریخ یا داستان غدیر، ترجمه و نگارش جمعی از دبیران مشهد با اندکی تفسیر و تلخیص.
1. سوره مائده (5)، آیه 67.
2. این جمله را نبی اکرم، صلی الله علیه وآله، سه مرتبه بازگفتند و به روایت احمد بن حنبل شیبانی پیشوای مذهب حنبلی در کتاب «مسند» چهار بار تکرار کردند، الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 11.
3. سوره مائده (5)، آیه 3.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀داستان جالب تاجری که آمد به زیارت امام رضا علیه السلام
🎥حجت الاسلام عالی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط خداست كه …
میشود با دهان بسته صدایش كرد…
میشود با پای شكسته هم به سراغش رفت…
تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمیدارد…
تنهاكسی است كه وقتی همه رفتند میماند…
وقتی همه پشت كردند آغوش میگشاید…
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود…
و تنها سلطانیست كه …
دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه كردن…!
همیشه و همه جا …
فقط خدا..
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#داستان_کوتاه_اموزنده
#تلنگر
💎شاید در بهشت بشناسمت!
✍این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامهی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامهی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهمترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.
در مرحلهی اول گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.
در مرحلهی دوم چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمعآوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.
در مرحلهی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در مرحلهی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلیهای مخصوص خریده شود، و من هم بیدرنگ این پیشنهاد را قبول کردم.
اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!
هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد!
خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...
او گفت: میخواهم چهرهات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظهی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍁🔅🍁🔅🍁🔅🍁🔅🍁
#داستان_آموزنده
🔆ادعای خدایی
🌺وقتیکه حاکم فاطمی، مسجد قاهره را بنا نمود، پس از اتمام آن حالش تغییر کرد و ادعای خدایی نمود؛ تا آنجا که در نامه مینوشت: «بسم الحاکم الرّحمن الرّحیم.» مردم را به ایمان به خود دعوت میکرد و مال فراوان بین مردم تقسیم مینمود.
🌺روزی از روزهای تابستان مگسهای فراوان اطرافش جمع شده بودند و خدمتکاران آنها را دور میکردند، ولی مگسها بدون فاصله جمع میشدند.
🌺ناگاه یکی با صدای نیکو این آیه را خواند: «ای مردم مَثَلی زده شد، بشنوید، همانا آنان که میخوانند غیر خدا را، هرگز مگسی را نیافرینند، هرچند جمع شوند. اگر از آنان مگس چیزی را برباید، نتوانند آن را باز پس گیرند، هم این طلب کنندگان ناتواناند و هم آن مطلوبان». (سورهی حج، آیهی 73)
🌺وقتی حاکم این آیه را شنید، از روی تخت بر زمین افتاد و بدون مقدمه از قصر فرار کرد و دو روز مخفی ماند. بعد به قصر آمد و دستور داد خوانندهی آیه را بگیرند و در دریا غرق کنند.
🌺وقتی او را غرق کردند و مُرد، در خواب کسی او دید و گفت: «خدا با تو چه کرد؟» گفت: «صاحب کشتی مرا به بهشت رسانید.»
📚(نمونه معارف، ج 3، ص 250 -ثمرات الارواق، ص 35)
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹داستان آموزنده🌹
مرحوم (شیخ مرتضی انصاری) با برادر خود از کاشان به مشهد مقدس مسافرت نمود، پس از آن به تهران آمد، در مدرسه مادرشاه در حجره یکی از طلاب منزل گرفت.
روزی شیخ به همان محصّل مختصر پولی داد تا نان خریداری کند، وقتی برگشت شیخ دید حلوا هم گرفته و بر روی نان گذاشته است.
به او گفت: پول حلوا را از کجا میآوری؟ گفت: به عنوان قرض گرفتم. شیخ فقط آنچه از نان، حلوائی نبود برداشت و فرمود: من یقین ندارم برای اداء قرض زنده باشم.
روزی همان طلبه پس از سالها به نجف آمده بود و خدمت شیخ عرض کرد: چه عملی انجام دادید که به این مقام رسیدید و خداوند شما را موفق نمود اینک در راءس حوزه علمیه قرار گرفتهاید و مرجع همه شیعیان جهان شدید؟
شیخ فرمود: چون جراءت نکردم حتی نان زیر حلوا را بخورم، ولی تو با کمال جراءت نان و حلوا را تناول نمودی.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان نادر شاه و گدای نابینا در حرم امام رضا علیه السلام
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 حجتالاسلام #عالی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi