eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
📚ماجرای پنهان مریم مجدله زن تن فروشی که شیفته حضرت عیسی شده بود؟ مریم مَجدَلیّه، از مؤمنان و نزدیکان حضرت عیسی( ع) بود. وی در آغاز زن بدکاره ای بوده که پس از رو به رو شدن با عیسی( ع) به وی ایمان آورد و به نقل کتاب مقدس، عیسی( ع) ارواح پلید را از درون وی بیرون کرد، بعد از آن وی در شمار مؤمنان به عیسی( ع) قرار گرفت. بنابر اعلام کتاب مقدس،مریم مجدلیه از کسانی است که عیسی( ع) پس از عروج بر وی ظاهر گشته و حیات خود را بدان ها اعلام کرد . سرگذشت مریم مجدلیه بر پایه انجیل، مریم مجدلیه زنی تن فروش و بسیار زیبا بوده است. روزی اهلِ شهر به دنبالِ وی می افتند تا او را سنگ سار کنند. مریم مجدلیهمی گریزد تا به عیسی میرسد . عیسی داستان را از پیگیرانِ مریم می پرسد و آنان ميگويند که ما می خواهیم وی را از براي گناهانش سنگ سار کنیم. عیسی ميگويد بسیار خوب چنين کنید ولی نخستین سنگ را کسی بزند که گناهی نکرده باشد( انجیل یوحنا- باب هشتم- آیات ۱ تا ۱۱). این سخنِ عیسی ایشان را شرمنده و پراکنده ساخت و جانِ مریم مجدلیه را رهانید و از آن پس وی یکی از یاران نزديک حضرت عیسی( ع) گردید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🖤 از علی أموز اخلاص عمل مرحوم حاج شیخ عباس قمی - صاحب کتاب مشهور مفاتیح الجنان - در کتاب منتهی الآمال می‌نویسد: روایت شده است که حضرت امیرالمؤمنین (ع) عصابه (پیشانی بند) داشت که وقتی به جنگ عظیمی می‌رفت، آن را می‌بست. چون خواست به جنگ «ذات السلاسل [۱] » تشریف ببرد نزد فاطمه رفت و آن عصابه را طلبید، فاطمه (ع) گفت: پدرم مگر تو را به کجا می‌فرستند؟ حضرت گفت: مرا به «وادی الرمل» می‌فرستند. حضرت فاطمه تا از خطر آن سفر گریان شد، پس در این حال حضرت رسول داخل شدند و از فاطمه پرسیدند: چرا گریه میکنی؟ آیا می‌ترسی شوهرت کشته شود؟ ان شاء الله کشته نمی شود. حضرت امیر عرض کرد: یا رسول الله! نمی خواهی کشته شوم و به بهشت بروم؟ پس حضرت امیر روانه شد و حضرت پیامبر تا مسجد احزاب او رفتند و چون مراجعت کرد، حضرت رسول با صحابه به استقبال آن حضرت بیرون رفتند و صحابه از دو طرف صف کشیدند و چون نظر حضرت شاه ولایت بر خورشید سپهر نبوت افتاد خود را از اسب به زیر افکند و خدمت حضرت شتافت و حضرت را بوسید، پس حضرت فرمودند: یا علی! سوار شو که خدا و رسول از تو راضی اند. آن گاه حضرت امیر از شادی این بشارت گریان شد و به خانه برگشت و مسلمانان غنیمت‌های خود را گرفتند. حضرت رسول از بعضی از لشکر پرسید: مدح تو میگفتم که امروز بر هیچ گروه نگذری مگر آن که خاک زیر پای تو را برای برکت بردارند! یا علی ای ذات پاکت قل هو الله احد ای که مهر نازنینت نقش الله الصمد لم یلد از مادر گیتی و لم یولد چو تو لم یکن بعد النبی مثلث له کفوا أحد [۱]: وجه تسمیه (دلیل نامگذاری) این جنگ به «ذات اللاسل» آن است که حضرت امیر (ع) چون بر دشمنان ظفر بافت، اکثر مردان آنان را کشت و زنان و اطفالشان را اسیر کرد و بقیه ی مردان ایشان را به زنجیرها و ریسمان‌ها بست. 📙منتهی الامال /۱۰۲؛ وسائل الشیعه ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا دوستانم را🌺 به تو میسپارم باشد که با یاد تو به آرامش رسیده🌺 و فارغ از دردها و رنجها طلوع صبحی زیبا را به نظاره بنشینند🌺 🌹شبتون غرق در عطر گل🌹 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
باید در خودت، یک گوشه ای از وجودت، آدمی ساخته باشی🌱 که در روزهای سخت، نیازی به پناه بردن به هیچ‌ کجا و هیچکس نداشته باشی؛ matter how dark it gets The sun’s gonna rise again اهمیتی نداره چقدر تاریک بشه خورشید دوباره بالا میاد 🦋 ﴿وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ﴾ و‌خدا‌آن‌قدربه‌توخواهد‌بخشید... که‌راضی‌شوی! سوره‌ضحی‌آیه۵ ╔═════════ ೋღ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi ღೋ ═════════╗
شبی که همسرم از من خواست با زن دیگری برای شام بیرون بروم: پس از سال‌ها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد. زن دیگر که همسرم خواست با او بیرون برم، مادرم بود. او 19سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله‌های زندگی و داشتن 3فرزند باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم و... با نگرانی از من پرسید مگر چه شده؟ نگران شده‌بود، گفتم: به نظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود اگر امشب با هم باشیم...جمعه عصر وقتی برای بردنش می‌رفتم کمی عصبی بودم، او جلوی در خانه ایستاده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره‌ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند می‌زد. وقتی سوار ماشین شد گفت به دوستانش گفته که امشب با پسرم برای گردش بیرون می‌روم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودند...به رستورانی رفتیم که خیلی لوکس نبود اما جای دنجی بود. وقتی منو را نگاه می‌کرد، لبخند حاکی از رضایت را بر چهره‌اش می‌دیدم... به من گفت وقتی کوچک بودیم و با هم رستوران می‌رفتیم، او بود که منوی رستوران را می‌خواند...من هم گفتم حالا وقتش رسیده که تو استراحت کنی و بگذاری من این لطف را در حق تو انجام دهم...هنگام صرف شام گپ و گفت صمیمانه‌ای داشتیم...آنقدر حرف زدیم که سینما را از دست دادیم...وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد آمد به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم... چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی درگذشت، کمی بعدتر پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم آن شب غذا خوردیم به دستم رسید. همراه با یادداشتی که به آن ضمیمه شده بود: نمی‌دانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2نفر پرداخت کرده‌ام یکی برای تو و یکی هم برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید آن شب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم. آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که به موقع به عزیزانمان بگوییم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم...به نظرم هیچ چیز در زندگی مهمتر از خداوند و خانواده نیست، زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمی‌توان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود... اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️ راهکار انس کودک با امام زمان معرفی حضرت مهدی موعود به کودکان وظیفه هر پدر و مادر شیعه است،برای همین موضوع ما چند روش برای ایده گرفتن برای انجام این کار بشه شما معرفی می‌کنیم. از کودک‌ بخواهید برای سلامتی و ظهور امام زمان دعا کنه تا امام هم اون رو تو کارهاش کمک کنه. نذارید شخصیتی باور ناپذیر یا ترسناک از امام زمان (عج) تو ذهن کودک شکل بگیرد. اجازه بدید کودکان درباره احساس خود به امام زمان (عج) صحبت کنن. احادیث امام زمان (عج) رو در قالب نقاشی به کودکان یاد بدید. روزهای خوش ظهور امام رو با موضوعاتی که برای بچه‌ها آشناست، تصویرسازی کنید. مفهوم یاری امام رو با انجام کارهای خوبی مثل احترام به بزرگترها،درس خوندن و کمک به همنوع پیوند بزنید. قصه افرادی که با امام ملاقات داشتند رو تعریف کنید و در آخر بگید چه ویژگی‌هایی داشتن که تونستند امام رو ملاقات کنن. درباره امام زمان (عج) بیشتر مطالعه کنید تا بتونید به سوالات کودک پاسخ بدید. در روزهای مرتبط با امام زمان (عج)،به کودکان هدیه بدید تا این ایام براشون خاطره‌انگیز بشه. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
18.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بزرگترین توهین... 👤حجت‌ الاسلام و المسلمین دانشمند ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿طریقه خواندن نماز استغفار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «چون روزي‏ات کم شود و کارت به پراکندگي گرايد حاجتت را به درگاه حق ببر و نماز استغفار را ترک مکن 👈 نماز استغفار دو رکعت است در هر رکعت حمد و سوره‏ي قدر را بخوان و بعد از قرائت، ۱۵ بار بگو: «استغفر الله» و بعد به رکوع که رفتي آن را ده بار بگو از رکوع بلند شدی ده مرتبه به سجده رفتی ده مرتبه بین دو سجده ده مرتبه در سجده دوم ده مرتبه و بعد از سجده دوم هم ده مرتبه و رکعت دوم نیز مثل رکعت اول اقامه شود 📚 مفاتیح الجنان ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ 🌼چرا ساده‌زیستی بر پیشوایان امت واجب است؟ ✍استاد مطهری: آنجا که اجتماع به دو نیم می‌شود (برخوردار و محروم) مرد خدا احساس مسئولیت می‌کند. در درجه اول، کوشش مرد خدا این است که به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام وضع موجود مبنى بر پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم را دگرگون سازد و این پیمان خداست با دانایان امت. و در درجه دوم با ایثار و تقسیم آنچه در اختیار دارد به ترمیم وضع نابسامان مستمندان می‌کوشد اما همین‌که می‌بیند «کشته از بس که فزون است کفن نتوان کرد»، وقتى که می‌بیند عملا راه برخوردارکردن و رفع نیازمندی‌هاى مستمندان مسدود است، با همدردى و همسطحى و شرکت عملى در غم مستمندان بر زخم‌هاى دل مستمندان مرهم می‌گذارد. 💥همدردى و شرکت در غم دیگران، مخصوصاً در مورد پیشوایان امت که چشم‌ها به آنان دوخته است، اهمیت بسزایى دارد. على علیه السلام در دوره خلافت بیش از هر وقت دیگر زاهدانه زندگى می‌کرد. می‌فرمود: «خداوند بر پیشوایان دادگر فرض کرده است که زندگى خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج فقر، مستمندان را ناراحت نکند». 📚استاد مطهری، سیری در نهج‌البلاغه،ص۲۲۱ ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴امام رضا چرا غریب الغرباس؟ خیانت برادران حضرت امام رضا علیه السلام بخاطر اینکه دور از وطن شهید شد، غریب الغربا نشد. چون اکثر امامان ما دور از وطنشون شهید و به خاک سپرده شدن امام رضا بخاطر این غریب الغربا شد که برخی از برادرانش هم بهش خیانت کردن، برخی از وُکلای پدرش موسی بن جعفر علیه السلام بهش خیانت کردن و برای اینکه اون وجوهات مردم که از خمس و زکات دستشون بود که چندین هزار مثقال طلا بود رو به حضرت ندن، شهادت موسی بن جعفر رو انکار کردن این وکلا و اون امام‌زاده ها که برادران امام رضا بودن باهم هماهنگ بودن و شهادت امام کاظم رو انکار کردن و حتی رفتن به برخی از اصحاب امام کاظم و امام رضا پیشنهاد رشوه چندهزار مثقال طلایی دادن تا اوناهم تایید کنن حرفاشونو، ولی اونا قبول نکردن و از یاری امام رضا دست نکشیدن دورود خدا بر صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمان، ریان بن شبیب و.... بخاطر این غریب بود که برخی از بنی‌هاشم بهش خیانت کردن. اذیتش کردن که در امامان قبلی سابقه نداشت. این اذیت به اینجا ختم نشد و چون امام رضا تا چهل و چندسالگی صاحب فرزند نشد، دائما این برادران و وکلا زخم زبان میزدن که دیدید ما میگفتیم علی بن موسی، امام نیست. الان دیگه داره ثابت میشه امام نیست. چون امامی که فرزند پسر نداشته باشه که نسل امامت رو ادامه بده، امامتش معلومه اشتباه بوده، مگر اینکه غایب بشه. خیلی اذیت‌ها کردن امام رضا رو. تا اینکه خدا به امام رضا، جواد الائمه رو داد. بازهم اذیت‌ها تمومی نداشت. گفتن این فرزند رضا نیست، چهره‌ش شبیه نیست. رنگ پوستش فرق میکنه و تهمتهایی از این قبیل کار به جایی رسید که بچه رو بردن به یه نسب‌شناس دادن که تشخیص میداد از خصوصیات پدر و فرزند که پدر بچه کیه. عمداََ چند نفرو بدون امام رضا بردن پیشش گفتن پدر این بچه کدومه؟ اون طرف با دقت چند نفر رو دید گفت اینا پدر بچه نیستن، اون مردی که اون دور وایساده پدرشه. که علی بن موسی الرضا بود. این تهمتشون هم کار به جایی نبرد و از این جهت هست که در روایات داریم که جوادالائمه مبارک‌ترین مولود هست. چون تولد امام جواد، امامت امام رضارو تثبیت کرد و همه تهمت‌ها به حضرت رو خنثی کرد البته ناگفته نمونه اون برادران امام رضا علیه السلام، در مدینه بودند و به ایران نیومدند و در ایران حرم و بارگاه ندارند، برادران وفادار حضرت ش به ایران اومدند منابع: عیون اخبار الرضا ج٢، ص٢۵٧ اصول کافی ج١، ص٣١٧ و ص٣٩۵ تاریخ اجتماعی شیعه ج١ ص۶١ اصول کافی ج۶، ص ۴۶١ ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا فکر می‌کنیم اشرف مخلوقات هستیم؟؟ جواب را در این ویدئو جالب ببینید... اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‌ 🔴لحظه‌ورودحضرت‌زهرا(س)به‌قیامت روزی پیامبر خدا(ص) بر فاطمه(س) وارد شد و او را اندوهناک یافت. فرمود: دخترم! چرا اندوهگینی؟ فاطمه(س) پاسخ داد: پدر جان! یاد قیامت و برهنه محشور شدن مردم در آن روز، رنجم می دهد. پیامبر(ص) فرمودند: آری دخترم! آن روز، روز بزرگی است؛ امّا جبرئیل از سوی خداوند برایم خبر آورد، من اوّلین کسی هستم که برانگیخته می‌شوم. سپس ابراهیم و آنگاه همسرت، علیّ بن ابی طالب. پس از آن، خداوند جبرئیل را هفتاد هزار فرشته به سوی تو می‌فرستد. وی هفت گنبد از نور بر فراز آرامگاهت برقرار می‌سازد. آنگاه اسرافیل لباس‌های بهشتی برایت می‌آورد و تو آنها را می‌پوشی. فرشته دیگری به نام زوقائیل مرکبی از نور برایت می‌آورد که مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست. تو بر آن مرکب سوار می‌شوی و زوقائیل آن را هدایت می‌کند. در این حال، هفتاد هزار فرشته با پرچم‌های تسبیح پیشاپیش تو راه می‌روند. اندکی که رفتی، هفتاد هزار حورالعین، در حالی که شادند و دیدارت را به یکدیگر بشارت می‌دهند، به استقبالت می‌شتابند. به دست هر یک از حوریان منقلی از نور است که بوی عود از آن بر می‌خیزد ... آنها در طرف راستت قرار گرفته، ت حرکت می‌کنند. فاطمه جان، هنگامی که به وسط جمعیّت حاضر در قیامت می‌رسی، کسی از زیر عرش پروردگار، به گونه‌‌ای که تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد می‌زند: چشم‌ها را فرو پوشانید و نظرها را پایین افکنید تا صدّیقه فاطمه، دختر پیامبر(ص) و انش عبور کنند. هنگامی که به همان اندازه از آرامگاهت دور شدی، مریم دختر عمران، هفتاد هزار حورالعین به استقبالت می‌آید و بر تو سلام می‌گوید. آنها سمت چپت قرار می‌گیرند و ت حرکت می کنند. آنگاه مادرت خدیجه، اوّلین زنی که به خدا و رسول او ایمان آورد، هفتاد هزار فرشته که پرچم‌‌های تکبیر در دست دارند، به استقبالت می‌آیند. وقتی به جمع انسان‌ها نزدیک شدی، حوّاء با هفتادهزار حورالعین به آسیه نزدت می‌آید و با تو رهسپار می‌شود. 📚 بحارالأنوار، ج ‏43، ص 225. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ چند پروفایل زیبا تقدیم نگاه مهربونتون🌹💚 °🪴° رَبّ إنَّی لِما أنزَلتَ إلَی مِن‌َ خَیرِ فَقیر پروردگارا! من به هر خیری که برایم میفرستی ،سخت نیازمندم✨ Γ🌼🕊 یارب هروقت‌دل‌تنگ‌شدم‌وهجوم‌غم‌هاخستہ‌ام کردندلطفاًبهم‌یادآورشوکہ: " فَصَبْرٌجَمِيلٌ‌وَاللَّهُ‌الْمُسْتَعَانُ " صبرزیباست‌وتنهااللّہ‌است‌کہ‌بایدازاو یاری‌خواست...♥️ ‌‌‌‌᳝‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌᳝‍‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌᳝‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اون دری که بنده خدا با هزار تا دوز و کلک بسته، خدا بدون هیچ چون و چرایی واست باز میکنه صبر داشته باش🍃 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌خـــدای دیـــروز و امـــروزت، خـــدای فـــردایـــت هـــم هســـت. تا خدا هست هیچ غمی نیست شـبـتــــــون آروم و خــــدایــــی 🌙⭐️ ‌ ╔═════════ ೋღ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi ღೋ ═════════╗
آرام باش! به دنیا اجازه نده، تو رو خشن کنه. به درد اجازه نده، درونت تنفر ایجاد کنه. به خستگی اجازه نده، ناامیدت کنه. به تلخی اجازه نده، خنده های قشنگتو بدوزده. به سختی اجازه نده، آرزوهاتو فراموش کنی. به غم اجازه نده، حال خوبتو رها کنی. و به آینده اجازه نده شیرینی لحظه رو ازت بگیره! فقط آرام باش و به جریان زندگی اعتماد کن! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✨🍃 تو فقط تصمیم بگیر آغاز کنی، میل به جوانه زدن معجزه می‌کند حتی در دل آهن! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚چهار مرد و يک معجزه نقل مى‌کنند که زمانى چهار برادر با هم به سفر رفتند. يک نجار، يک خياط، يک جواهرساز و يک دانشمند. شب هنگام به بيشه‌زارى از درختان گز رسيدند و تصميم گرفتند در همان‌جا اتراق کنند. اما آنان شنيده بودند که شيرى در آن حوالى زندگى مى‌کند. لذا تصميم گرفتند شب را به چهار پاس تقسيم کنند و هر يک از آنان سه ساعت کشيک بدهد و ديگران بخوابند. پاس اول به‌نام نجار افتاد. او براى گذران وقت، يک تکه چوب را به‌دست گرفت و آن را صاف کرد و تراشيد. پس از گذشت پاس اول، نوبت به خياط رسيد. او مشاهده کرد که نجار با چوب، تنديس يک دختر را درست کرده است. خياط اين کار نجار را ستود و با خود فکر کرد که اين دختر نياز به لباس دارد. از اين‌رو مقدارى گِل از زمين برداشت و به آن شکل داد. و به تن دختر چوبى پوشاند. آن‌گاه نوبت جواهرساز شد. او ناگاه متوجه شد که اين تنديس نياز به زيورآلات دارد. لذا با سنگ‌ريزه‌هائى چند، براى آن، گوشواره و گردن‌بند ساخت. سرانجام دانشمند براى آخرين کشيک، پيش از طلوع آفتاب از خواب برخاست. او به تنديس چوبى با لباس‌هاى گلين و زيو‌رآلات سنگى نگاه کرد و با خود گفت: ”من برخلاف همه دوستانم حرفه‌اى نمى‌دانم.“ وقت نماز صبح فرا رسيده بود. دانشمند وضو گرفت، سجادهٔ خود را پهن کرد و نماز گذارد. او پس از نماز، دعا کرد و گفت: ”خدايا من نمى‌توانم نجارى کنم و نه مى‌توانم خياطى کنم و نه جواهرسازي. اما از تو مى‌خواهم اين مجسمه چوبى را به يک دختر واقعى تبديل کني.“ تنديس، ناگهان از جا برخاست و به صحبت کردن پرداخت و به يک دختر زنده بدل گرديد. وقتى هوا روشن شد، آن سه نفر از خواب بيدار شدند و ديدند که تکه چوب خشک به دخترى زنده تبديل شده است. لباس گِلى‌اش به جامه‌اى از مخمل سبز و سنگ‌ريزه‌هاى دور گردنش به گردن‌بند طلا تغيير يافته بود. آنها در مورد اين دختر، با هم به نزاع پرداختند. و هريک از آنان فرياد مى‌زد که دختر از آن اوست. کار آنها - تقريباً - به دعوا کشيد اما در نهايت تصميم گرفتند براى حل مسئله خود نزد قاضى بروند. وقتى ماجرا را براى قاضى شرع تعريف کردند، رو به آنان کرد و گفت: ”گرچه توِ نجار، اين دختر را از ساقه‌اى تراشيدى و توِ خياط لباس‌هايش را از گل ساختى و توِ جواهرساز به سنگ‌ريزه‌هاى بى‌مصرف جان دادى و زينت‌آلاتش را ساختى اما با اين‌همه، اگر اين دانشمند به درگاه آفريدگار خود دعا نمى‌کرد تا آن را زنده سازد، اين دختر هيچ‌گاه زنده نمى‌شد. از اين‌رو، دختر از آن دانشمند است و شما هيچ سهمى در آن نداريد.“ بدين سان جستجوگر يافت آنچه را که مى‌خواست و عاشق ازدواج کرد با آنکه منتظرش بود و انشاءالله هرکس که اينجا نشسته همهٔ عمر شاد و خرم باشد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 آثار و برکات تعرّض نکردن به ناموس دیگران ارزش تا آخر خوندن و داره👇 ✍مرد خیاطی بود، مومن و در عِفاف و صلاح، و زنی داشت نیز عفیفه و مستوره و با جمال و کمال که هرگز خیانتی از او سر نزده بود. روزی زن، با زبان منّت به شوهرش گفت: تو کی میتوانی قدر عِفاف و پاکی مرا بدانی که من در حجاب و عفاف، مانند زبیده و رابعه هستم . مرد گفت: راست میگویی، اما عِفاف تو نتیجه عِفاف من است؛ چون من در حضور پروردگار عفیفم، خداوند تو را هم در عصمت و عفّت نگاه داشته است. زن ناراحت شد و گفت: هیچ کس نمیتواند عفاف و پاکی زن را نگه دارد، مگر به اراده خودش؛ یعنی اگر عزم و اراده خودم نبود، هر کار میخواستم میکردم. مرد گفت: به تو را اجازه میدهم که به هرجا که میخواهی برو و هر کار که میخواهی انجام بده. [زن که میخواست حرف خود را ثابت کند؛ مبنی بر اینکه دیگران قصد تعرّض به من را دارند اما من، خودم را حفظ میکنم] روزی خود را آرایش کرد و چادری بر سر کشید و از خانه بیرون رفت و تا شب بیرون ماند، اما هیچ کس به وی التفات و توجهی نمیکرد، مگر یک مرد که کمی چادر او را کشید، ولی زود رها کرد و رفت. شب که زن به خانه برگشت؛ مرد گفت: همه روز را گشتی، اما هیچ کس به تو نگاه هم نکرد، مگر یک مرد که چادرت را کشید ولی زود رفت. زن گفت: تو از کجا دیدی؟! مرد جواب داد: من در خانه بودم. و بعد توضیح داد که من در تمام عُمر خود به هیچ زن نامحرمی نگاه آلوده نکردم، مگر یکبار در نوجوانی، که گوشه چادر زنی را گرفتم اما فوری پشیمان شدم و رهایش کردم، به همیت جهت میدانستم که اگر کسی قصد ناموس مرا کند، بیش از این (کشیدن چادر)نباشد. زن به پای شوهرش افتاد و گفت: راست گفتی، بر من معلوم شد که عفاف من از عفاف توست. کلیات جامع التمثیل،ص۱۲ ⬅این حدیث هم قابل توجه است➡ جوانی از امام صادق ع پرسید: آیا نگاه کردن به پشت زنان جایز است؟ حضرت فرمودند: اگر کسی به ناموست چنین کند، راضی هستی؟! پس برای مردم همان بخواه، که برای خودت میخواهی! مستدرک الوسائل،ج۲؛ص۵۵۵ گفتم که مکن ، گفت : مکن ، تا نکنند این یک سخنم، چنان خوش آمدکه مپرس ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹 گروهی از جوانان در فصل سرسبز بهار، با اسباب و اثاثیه برای تفریح و غذا خوردن، به صحرا رفتند. سفره غذا را در چمن صحرا گستردند و مشغول خوردن ناهار شدند. در این هنگام، پیرمردی روستایی از راه رسید. گفتند: خوب است برای سرگرمی و خوشگذرانی، کمی او را مسخره کنیم. یکی گفت: طاعت شما قبول باشد، خبر دارم که این ماه به استقبال رمضان رفته ای. دیگری گفت: اگر هم روزه نبودی، نمی توانستی با ما روی زمین غذا بخوری؛ چون اتوی شلوارت خراب می شد. خلاصه، هریک با شوخی های نیشدار، او را آزردند. وقتی از خنده آرام گرفتند. پیرمرد گفت: اگر شما به روستای من می آمدید، بهتر از این پذیرایی می کردم. جوانان پرسیدند: روستای شما کجاست؟ من صاحب غنی آبادم . خدا می‌داند چه جای خوش آب و هوایی است! تا این جا پنج فرسنگ راه است؛ بیایید صفا و سرسبزی واقعی را تماشا کنید هزار میش و گوسفند دارم،؛ در آن دهات هیچ کس گاوهای مرا ندارد. بیایید از آن نان های شیرمال و ماست های بهشتی بخورید، بیایید، میهمان من هستید. . لحن جوانان عوض شد. آهنگ صدا و معنای نگاه ها تغییر کرد. گفتند: بفرمایید با ما ناهاربخورید. . پیرمرد غذای مفصلی خورد و گفت: من نمک نشناس نیستم و حق احسان را بی جواب نمی‌گذارم. به جای این طعام چرب که با شما خوردم، نصیحتی پدرانه می‌کنم، بپذیرید که اجر دنیا و آخرت خواهید برد: همه کس را صاحب غنی آباد فرض کنید و با همه مؤدب باشید، اما من به خدا، جز این لباس ژنده، در این دنیا هیچ ندارم! 🌹 ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
20.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معامله با امام حسین علیه السّلام 🔹 یک حکایت قشنگ در رابطه با چند جوان که برای برپایی خیمه ی امام حسین علیه السّلام تو بازار راه می افتند تا مبلغی رو جمع آوری کنند تا اینکه با راهنمایی شخصی میرن پیش حاج آقایی و ادامه ی داستان...‌‌ 🎤 استاد کامران صاحبی ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹. آیت الله مجتهدی (ره): مرحوم مجلسی را در خواب دیدند، از او پرسیدند: در آن عالم با تو چه کردند؟ او گفت: من این دنیا کتاب نوشتم و کارها کردم، هیچ کدام به دادم نرسید، به جز یک کار. روزی یک سیب دستم بود. بچه‌ای در بغل مادرش به آن سیب نگاه می‌کرد. من آن سیب را به او دادم و خودم نخوردم. همین کار من باعث خوشحالی آن بچه و مادرش شد، مرا نجات داد! یعنی 110 جلد بحارالانوار و این همه تالیفات یک طرف و بخشیدن آن یک دانه سیب هم یک طرف. پس گاه رضایت و خشنودی خدا در همین کار خیری است که الان آن را انجام دادی و به نظرت کوچک می‌آید، اما همین کار، تو را بهشتی می‌کند و خودت هم نمی‌دانی که به عنوان مثال رضایت و خشنودی خدا در همین ساک و چمدانی است که برای آن پیرمرد حمل کردی و پول کرایه تاکسی‌اش را هم دادی، حالا مرتب نماز بخوان و روزه بگیر. . گاهی همین کارهای خرده‌ریزه انسان را نجات می‌هد و اینکه امام علی علیه السلام می‌فرمایند: «و انت لاتعلم»؛ تو نمی‌دانی. منظورشان این است که تو در این دنیا متوجه نمی‌شوی، و در آخرت مشخص می‌گردد. 🌹 ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻 🔷🔶 دو تکه نان خشک با برکت زین‌ العابدین علیه‌ السلام: ✅👈🏼👈🏼شیخ صدوق به سند خود از زهری نقل می‌کند: که روزی در خدمت امام سجاد علیه‌السلام بودم که یکی از شیعیان آمد و اظهار پریشانی و عیالمندی نمود و گفت: چهارصد درهم بدهکاری دارم. حضرت از شنیدن سخنان وی بسیار متأثر شده و گریه کرد، وقتی علت را پرسیدند، فرمود: کدام محنت بالاتر از آن است که برادر مؤمنی را مقروض ببینی و نتوانی مشکل او را حل کنی؟ 🔹هنگامی که مردم متفرق شدند، یکی از منافقین گفت: عجیب است که ایشان یک بار می‌گوید آسمان و زمین در اختیار ماست و یک بار می‌گوید که از اصلاح برادر مؤمنی عاجزیم! آن مرد فقیر از شنیدن این سخن آزرده شد و خدمت امام سجاد علیه‌السلام رفت و گفت: شخصی چنان و چنین گفت و به من سخت آمد به گونه‌ای که رنج و محنت و پریشانی‌های خودم را فراموش کردم. حضرت فرمود: خداوند تو را فرج عطا فرمود؛ و دستور داد: آنچه برای افطار من آماده کرده‌اید بیاورید. دو قرص نان خشک شده را آوردند. حضرت فرمود: این نان‌ها را بگیر که در خانه ما به غیر از این‌ها وجود ندارد ولیکن خداوند به برکت این دو قرص نان نعمت و مال زیادی به تو می‌دهد. 🔹آن مرد دو قرص نان را گرفت و به بازار رفت و نمی‌دانست چه کار کند. نفس و شیطان وسوسه‌اش نمود که نه دندان بچه‌ها می‌تواند این نان‌ها را بخورد و نه شکم تو و خانواده‌ات را سیر می‌کند و نه قرض تو ادا خواهد شد. همان‌طور که در بازار راه می‌رفت، به ماهی فروشی برخورد کرد که یک ماهی در دستش مانده بود و کسی آن را نمی‌خرید. به ماهی فروش گفت: من دو نان جو دارم بیا با ماهی مبادله کنیم. ماهی فروش قبول کرد، مرد ماهی را گرفت و یک نان جو را به او داد و به راهش ادامه داد و بقالی را دید که مقداری نمک مخلوط با خاک دارد که هیچ کس از او نمی‌خرد، به او پیشنهاد کرد بیا این قرص نان را بگیر و آن نمک را بده تا این ماهی را کباب کرده و استفاده کنم. و نمک را نیز گرفت و به خانه رفت در فکر بود که ماهی را پاک کند کسی در زد. وقتی در را باز کرد، دید هر دو مشتری نان‌ها را پس آورده‌اند و گفتند: بچه‌های ما این نان‌های خشک را نمی‌توانند بخورند و ما فهمیدیم که تو از ناچاری این نان‌ها را به بازار آورده‌ای بیا و نان خود را بگیر، ما از تو راضی هستیم و آن ماهی و نمک را به تو حلال کردیم. 🔹آن مرد آنها را دعا کرد و ایشان رفتند و چون کودکانش نمی‌توانستند آن نان‌ها را بخورند، تصمیم گرفت ماهی را کباب کند و به کودکانش بدهد. وقتی شکم ماهی را پاره کرد که آن را تمیز کند دید پر از در و مروارید است که نظیر ندارند، پس خداوند متعال را شکر کرد و در فکر بود که آنها را به چه کسی بفروشد و چه کار کند که شخصی از طرف امام سجاد علیه‌السلام آمد و پیغام آورد که امام سجاد علیه‌السلام فرمود: خداوند متعال در کار تو گشایش ایجاد کرد و از پریشانی نجات داد. اکنون قرص‌های نان را به ما برگردان که آن‌ها را به غیر از ما کسی نمی‌خورد. 📚 منابع ۱. امالی شیخ‌صدوق، ص۵۳۷ ۲. بحارالأنوار، ج۴۶، ص۲۰ ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi