🟡چتر تو خداوند است🟣
همان ذات والا➡️
و پهنہ بے انتهایے ڪه➡️
هر لحظہ نگهدار توست...🟢
مادامے ڪہ او نگهدار توست ❤️
ترس هایت را وانهادہ ڪن⛱
••𝕃𝕚𝕗𝕖 𝕚𝕤 𝕝𝕚𝕜𝕖 𝕓𝕠𝕩𝕚𝕟𝕘.
𝕐𝕠𝕦 𝕨𝕠𝕟'𝕥 𝕗𝕒𝕚𝕝 𝕚𝕗 𝕪𝕠𝕦 𝕗𝕒𝕝𝕝,
𝕪𝕠𝕦'𝕝𝕝 𝕗𝕒𝕚𝕝 𝕚𝕗 𝕪𝕠𝕦 𝕕𝕠𝕟'𝕥 𝕘𝕖𝕥 𝕓𝕒𝕔𝕜 𝕦𝕡!
زندگی مثل بازی بوکس میمونه.
اگر زمین بخوری نمیبازی،
اگه بلند نشی میبازی!
روزتون در پناہ خداوند متعال
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 قابلیت خطرناک زبان انسان!🔥
.
🎙#استاد_مومنی
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 آرزوی مرگ نکن!
پیامبر اکرم (ص) بر مردی وارد
شدند، کـه از زندگی شکایت میکرد
و آرزوی مـرگ داشـت، رسـول خـدا
به او فرمودند:
آرزوی #مرگ نکن چرا کـه اگر آدم
خوبی باشی در صورت زنده بودن
بر خوبیهایت افزوده میشود.
و اگر بدی کرده باشی فرصت جبران
بدی ها و طلب رضایت از دیگران را
پیدا میکنیم بنابراین آرزوی مرگ نکنید.
زمانی برسد که ما محتاج گفتن
یـک لااله الاالله و محتـاج گفتن
یـک اسـتـغـفـرالله میشـویـم و
دیـگـر بـه ما فـرصـت نمیدهند
🔹 چـرا خـودمـان آرزوی از
دست رفتن فرصت را بکنیم؟
استاد عالی
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
⚫️ استانداری که بار شهروند را به خانه رساند
سلمان فارسی از صحابه ایرانی و مشهور پیامبر اکرم (ص) بود، او انسانی خردمند و طراح اصلی کندن خندق، در جنگ خندق بود که در اواخر عمر خود نیز استاندار مدائن شد.
روزی مردی از اهل شام که بار کاه با خود حمل میکرد، به مدائن رسید، نگاه خستهاش را به این طرف و آن طرف چرخاند شاید کسی را بیابد و به او کمک کند، وقتی سلمان را دید، او را نشناخت و گفت: های! این بار را بردار! سلمان دسته کاه را بلند کرد، بر سر گذاشت و به سمت خانه آن مرد به راه افتاد.
در بین راه، مردم، سلمان را دیدند که بار کاه را بر روی سر گذاشته و برای آن مرد حمل میکند.کسی از میان مردم با تعجب و سرزنش به آن مرد گفت: هیچ میدانی این فرد که بار تو را بر دوش میکشد سلمان است؟!
رنگ از روی مرد پرید، بیدرنگ رفت تا بار را از سلمان بگیرد و در همان حال شروع به عذر خواهی کرد و گفت: ای مهربان، به خدا من تو را نشناختم، چرا چنین کاری کردی؟
و بار را در دست گرفت، اما سلمان بار را از بالای سر پایین نگذاشت و گفت: تا بار را به خانهات نرسانم، آن را بر زمین نخواهم گذاشت.
چو نیکی نمایدت گیتی خدای
تو با هرکسی نیز نیکی نمای
📚با اقتباس و ویراست از قصص الاخلاق
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚حکایت
يكی از مسلمانان ثروتمند با لباس تميز و فاخر محضر رسول خدا صلی الله عليه و آله آمد و در كنار حضرت نشست، سپس فقيری ژنده پوش با لباس كهنه وارد شد و در كنار آن مرد ثروتمند قرار گرفت.
مرد ثروتمند يكباره لباس خود را جمع كرد و خويش را به كناری كشيد تا از فقير فاصله بگيرد.
پيامبر خدا صلی الله عليه و آله از اين رفتار متكبرانه سخت ناراحت شد و به او رو كرد و فرمود: آيا ترسيدی چيزی از فقر او به تو سرايت كند؟
مرد ثروتمند گفت: خير! يا رسول الله.
پيامبر صلی الله عليه و آله: آيا ترسيدی از ثروت تو چيزی به او برسد؟
ثروتمند: خير! يا رسول الله.
پيامبر صلی الله عليه و آله: پس چرا از او فاصله گرفتی و خودت را كنار كشيدی؟
ثروتمند: من همدمی (شيطان يا نفس اماره) دارم كه فريبم می دهد و نمی گذارد واقعيتها را ببينم، هر كار زشتی را زيبا جلوه می دهد و هر زيبايی را زشت نشان می دهد. اين عمل زشت كه از من سر زد، يكی از فريبهای اوست.
من اعتراف می كنم كه اشتباه كردم. اكنون حاضرم برای جبران اين رفتار ناپسندم نصف سرمايه خود را رايگان به اين فقير مسلمان بدهم.
پيامبر صلی الله عليه و آله به مرد فقير فرمود: آيا اين بخشش را می پذيری؟ فقير: نه! يا رسول الله. ثروتمند: چرا؟! فقير: زيرا می ترسم من نيز مانند تو متكبر و خودپسند باشم و رفتارم مانند تو نادرست و دور از عقل و منطق گردد.
📚بحار ج 22، ص 130 و ج 72، ص 13
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨نماز اول وقت بخوانید تنگدستی شما رفع میشود!📿
◽️آیت الله بهجت (ره) : از آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمهالله کهماشاءالله، واقعاً عالم حسابی بود، نقل کردهاند که در کوچکی بعد از فوت پدرم میرزای بزرگ تکفّل خانواده به عهدهی من بود.
◽️میگوید: ایشان را در خواب دیدم. از من پرسیدند: آقا سید عبدالهادی، حال شما چطور است؟ میگوید در جواب گفتم: خوب نیست.
◽️فرمود: به بچهها و اهل خانه سفارش کنید که نماز اول وقت بخوانند، تنگدستی شما رفع میشود.
📘در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج۳، ص ۱۸۸.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌟هفت خصلتی که پیامبر اکرم به آن مامور شد:
🌹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
✏پروردگارم مرا به انجام دادن هفت خصلت امر نموده است آنها عبارتند از:
دوست داشتن تهی دستان و نزدیک شدن به آنها
ذکر لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم را بسیار گفتند
صله رحم نمودن با خویشان هرچند که قطع رابطه کنند.
به پایین تر از خود نگاه کنم و نه بالاتر از خود در مسائل دنیوی
در راه خدا از سرزنش دیگران دلسرد نشوم.
حرف حق را بزنم اگرچه تلخ باشد
از کسی چیزی را درخواست نکنم
📚 مستدرک الوسائل، ج ۷، صفحه ۲۲۵
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پاک_نیتی
🌸 امام علی علیه السلام فرمودند:
🔹 آدمى با نيّت خوب و خوش اخلاقى به تمام آن چه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيت محيط و وسعت روزى، دست مى يابد.
📚 تصنیف غررالحکم ،ص92
🔹 هنگامی که از درون زلال باشیم، خداوند به ما نوری می بخشد ، آن چنان که ندانیم و مردم ما را دوست میدارند از جایی که ندانیم، و نیاز هایمان از جایی برآورده شود که ندانیم چه شد.
👌 این یعنی پاک نیتی…..
و پاک نیت کسی است که برای همه ، بدون استثناء ،خیر بخواهد.چون میداند ،سعادت دیگران از خوشی او نمی کاهد.و بی نیازی آنها از ثروت او کم نمی کند.
🔹و سلامت آنها عافیت و آرامش او را سلب نخواهد کرد.پس چه زیباست که همیشه نیک اندیش و خیر خواه باشیم.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
من و شما اگر به گناهانی که شیوع پیدا کرده است راضی باشیم، همان آثار گناه را برای ما هم مينویسند، ولو آن گناهان را انجام نداده باشيم.
جشنهايي که برای عقد و عروسیها گرفته ميشود، و فسادهایی در آن انجام ميشود. حالا عده ای هستند اهلش هستند، آنها ضررش را ميبينند و ما فعلاً با آنها کاری نداریم؛ ولي یک عدهای ظاهر الصلاح هم مينشينند و ميگویند: «اگر بخواهیم بلند بشويم و از این مجلس برویم، بد ميشود و صاحب مجلس ناراحت می شود». عزیز من! بد ميشود؟ برای کی بد ميشود؟ تو که اینجا نشستی، خدا راضی نیست. امام زمان علیه السلام راضی نیست. ائمه علیهم السلام راضی نیستند. قرآن از تو شکایت ميکند. اينها همه از بودن تو اینجا ناراضیاند.
آن وقت تو ميگويي اگر بلند بشوم، صاحب خانه بدش ميآید؟ خدا ناراضی، پیغمبر ناراضی، انبیا ناراضی، اولیا ناراضی، قرآن ناراضی، اينها را تحمل ميكنی تا فاميل راضی باشد؟ برای این که فلانی از تو خوشش بیاید؟ آن وقت تو مؤمن هم هستی؟ اسم خودت را مؤمن ميگذاری؟
🎤برگرفته از سخنراني آيت الله ناصري
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شب ها آرامشی دارند
✨از جنس خدا
💫پروردگارت همواره
✨با تو همراه است
💫امشب از همان شبهاییست
✨که برایت یک شب بخیر
💫خدایی آرزو کردم
✨شبتون بخیر
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هر روز 🌸
که چشم میگشایی🌸
یعنی قرار است که باشی🌸
یعنی هنوز
فـرصت داری تا زنـدگی کـنی🌸
و هر روز میتواند آغازی نو باشد
Don't stop when you're tired.
Stop when you're done.
وقتى خسته ميشى متوقف نشو، وقتى كارت تموم شد متوقف شو .
ســلام صبح خوشگلتووون بخیر 🌸
امـروزتـون پـرازاتفاقهای قـشنگ🌸
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹
مردی پس از یک روز پرتلاشِ کاری، خسته و کوفته به خانه برگشت.
هنگام اذان شب با اینکه بسيار خسته و هوا سرد و بارانی بود حاضر شد تا به مسجد برود.
او در یکی از کوچه ها که هیچ نوری نبود سُر خورد و زمين افتاد؛ به خانه برگشت لباسهای کثیفش را عوض کرد و دوباره به سمت مسجد به راه افتاد.
دو مرتبه در یکی از کوچه ها زمین خورد؛ باز به خانه بازگشت، ظاهرش را آراسته کرد و به سمت مسجد حرکت کرد.
این بار از همان نزدیک خانه اش مَردی که چراغی در دست داشت به سمت او آمد و گفت اگر به مسجد ميروی با هم تا آنجا برویم؛ او نیز قبول کرد و در حالی که تمام مسیر با نورِ چراغ روشن بود به مسجد رسیدند.
.
به مسجد که رسیدند مرد چراغ به دست داخل نشد!
مرد اول چندبار به او گفت چرا داخل نمیایی؟!
تا اینکه مردِ چراغ به دست سرانجام گفت: من شيطان هستم! و ادامه داد:
هنگامی که مرتبه اول زمین خوردی، من خندیدم؛ اما هنگامی که لباسهایت را عوض کردی و به سمت مسجد بازگشتی خدا تمام گناهانت را بخشید!
مرتبه دوم که زمین خوردی و باز همان کار را کردی، خدا گناهان اهل خانه ات را هم بخشید!
من ترسیدم دفعه سوم زمین بخوری و خدا تمام مردم شهر را ببخشد به همین خاطر چراغی آوردم كه مسیر را برایت روشن کنم تا زمین نخوری!!!
.
🌹در زندگی و برای انسانها گاهی زمین خوردنهایی است که اگر انسان بعد از آن بايستد، خداوند او را به اندازه آسمانها بالا میبرد🌹.
.
امام علی علیهالسلام: خداوند چهار چیز را در چهار چیز پنهان نموده است: «… رضایت خود را در طاعت مخفی نموده است پس هیچ عبادتی را کم نشمارید، شاید همان مورد رضایت خدا باشد…»
(وسائلالشیعه،ج۱ص۱۱۶).
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_نماز
🎥 بعضیها میگویند ما نماز نمیخوانیم اما همیشه به یاد خداوند هستیم.
🔹 پاسخ شنیدنی حجت الاسلام عالی به این دسته از افراد
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
💠رضا سگ باز
🌿یه لات بود تو مشهد…
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود.
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن….
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه….
مدتی بعد….
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد…
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟
رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام…..“
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟ برید براش بخرید و بیارید….“
چمران و آقا رضا تنها بودن….
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟
شهید چمران: چرا؟
رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده….
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه….
شهید چمران: اشتباه فکر می کنی….. یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده
هِی آبرو بهم میده…..
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده…..
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم…..! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …
رضا جا خورد!….
….. رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
….. سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد…..
رضارو خدا واسه خودش جدا کرد…… (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی……..
📚به نقل از کتاب “خاطرات شهید مصطفی چمران“
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
#پندانه
✅آنچه برای ما اتفاق میافتد، نتیجه اعمال خودمان است
✍عارف نامداری در بازار راه میرفت که مردی از پشتسر، بر گردن او نواخت. بهناگاه متوجه شد که او فلان عارف بزرگ و نامدار است. بسیار ناراحت شد و به دستوپای او افتاد.
عارف گفت:
من همان لحظه که بر گردنم زدی تو را حلال کردم. آنچه تو زدی، تو نبودی. من ساعتی پیش او را (خدا) ندیدم و معصیت او کردم و تو نیز مرا ندیدی و معصیت بر من کردی.
اگر من ساعتی پیش او را (خدا) دیده و معصیتش نکرده بودم، تو نیز مرا میدیدی و به اشتباه بر گردن من نمیزدی.
حضرت علی (علیهالسلام) میفرمایند: تَوَقُّوا الذُّنوبَ، فما مِن بَلِيَّةٍ و لا نَقصِ رِزقٍ إلاّ بذنبٍ، حتّى الخَدشِ و الكَبوَةِ و المُصيبَةِ؛ از گناهان دورى كنيد؛ زيرا هيچ بليّهاى رخ ندهد و هيچ رزقى كم نشود، مگر به سبب گناهى، حتى خراش برداشتن و به سر در آمدن و مصيبت.
📚 بحار الأنوار، ج۴۷، ص۳۵٠
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
اتش زدن جنیان با حرز
بسم الله الرحـــــــــــــــــمن الرحیم
🌿ابودجانه انصاری میگوید: من به رسول خدا صلّىاللّٰهعليهوآله گلایه كردم که هنگام خوابیدن در بسترم، صدایی مانند صدای آسيا و وزوزی مانند وزوز زنبور میشنوم و درخششی مانند درخششِ برق، و وقتی سر بردارم، در برابرم سایه سياهى ببينم كه به درازای صحن خانهام بالا رود! و دست میكشم مانند پوست خارپشت است! و به چهرهام مانند شرارهی آتش اندازد! پس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: جن خانهات است اى ابودجانه! سپس دوات و كاغذ خواستند و به على عليهالسّلام فرمودند که بنويسد:
«بسم الله الرحــــــــــمن الرحیم هَذَا كِتَابٌ مِنْ رَسُولِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ إِلَى مَنْ طَرَقَ اَلدَّارَ مِنَ اَلْعُمَّارِ وَ اَلزُّوَّارِ إِلاَّ طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ لَنَا وَ لَكُمْ فِي اَلْحَقِّ سَعَةً فَإِنْ يَكُنْ عَاشِقاً مُولَعاً أَوْ فَاجِراً مُقْتَحِماً فَهَذَا كِتَابُ اَلله يَنْطِقُ عَلَيْنَا وَ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنّٰا كُنّٰا نَسْتَنْسِخُ مٰا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّ رُسُلَنٰا يَكْتُبُونَ مٰا تَمْكُرُونَ اُتْرُكُوا صَاحِبَ كِتَابِي هَذَا وَ اِنْطَلِقُوا إِلَى عَبَدَةِ اَلْأَصْنَامِ وَ إِلَى مَنْ يَزْعُمُ أَنَّ مَعَ اَلله إِلٰهاً آخَرَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هٰالِكٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ لَهُ اَلْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ حم لاَ يُبْصِرُونَ حم عسق تَفَرَّقَ أَعْدَاءُ اَلله وَ بَلَغَتْ حُجَّةُ اَلله وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِالله اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اَلله وَ هُوَ اَلسَّمِيعُ اَلْعَلِيمُ.»
ابو دجانه گوید: نامه را گرفتم و تا كردم و به خانهام بردم و زير سرم گذاشتم و شب را آسوده خوابيدم و بيدار نشدم مگر از فرياد كسى كه ميگفت: اى ابودجانه! ما را با اين كلمات آتش زدى! تو را به حق سرورت كه اين نامه را از ما بردار كه ما را بازگشتى به خانهات و در كنارت و در هر جا اين نامه باشد نباشد! ابودجانه گفت: برش ندارم تا رسول خدا صلّىاللّٰهعليهوآله اجازه دهد. ابودجانه گفت: از اين ناله و فریاد و گريهی جن كه شنيدم، شبم دراز گذشت و بامداد نماز صبح را با رسول خدا صلّىاللّٰهعليهوآله خواندم و آنچه آن شب از جن شنيدم به ایشان گزارش دادم! پس پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودند: اى ابودجانه (نامه را) از اين قوم بردار! قسم به کسی که مرا به راستى به پیامبری فرستاده است، آنان قطعا تا روز رستاخيز درد عذاب را میكشند.🌷
📚مصباح کفعمی،ج۱، ص۲۲۹/بحارالأنوار
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
🔴خدا ترسناک نيست!
بچه که بودم ؛ آنقدر از خدا می ترسیدم ، که بعد از هربار شیطنت ، کابوس می دیدم ... من حتی ناراحت می شدم که می گفتند خدا همه جا هست ! با خودم می گفتم : یک نفر چطور می تواند تمام جاهای دنیا کشیک بدهد و تا کسی کارهایِ بدی کرد ، او را بردارد ببرد جهنم ؟! " من حتی وقتی می گفتند ؛ خدا پشت و پناهت ، در دلم می گفتم کاش اینطور نباشد ... می دانید ؟!چون خدایی که در ذهنم ساخته بودند ، مهربان نبود ، فقط خدایِ آدمهایِ خوب بود و برای منی که کودک بودم و شیطنت هایم را هم گناه می دیدم ، خدایِ ترسناکی بود ... !
اما من ، کودکم را از خدا نخواهم ترساند. به او می گویم "خدا بخشنده است" اگر خطایی کرد می گویم ؛ خدا بخشیده اما من نمی بخشم ، تا بداند خدا از پدر و مادرش هم مهربان تر است . من به کودکم خواهم گفت خدا ، خدایِ آدم های بد هم هست ، تا با کوچکترین گناهی ، از خوب بودنش نا امید نشود. می گویم خدا همه جا هست تا کمکش کند ، تا اگر در مشکلی گرفتار شد ، نجاتش دهد. من خشم و بی کفایتیِ خودم را گردنِ خدا نخواهم انداخت. من برایش از جهنم نخواهم گفت. اجازه می دهم بدونِ ترس از تنبیه و عقوبت ، خوب باشد ، و می دانم که این خوب بودن ارزش دارد ... من نمی گذارم خدایِ کودکم خدایِ ترسناکی باشد. کاش همه این را می فهمیدیم ... باور کنید خدا مهربان تر از تصوراتِ ماست ! اگر باور نکرده اید ؛ لطفاً در مقابلِ کودکان سکوت کنید ...
خدا
ترسناک
نیست !!!!!!!!
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚#یک_داستان_یک_پند
در کتاب کلیله و دمنه آمده است، دو موش پنیری پیدا کردند ، یکی گفت: من تقسیم می کنم، دیگری گفت، من تو را به عدالت قبول ندارم. آن موش گفت: حال که تو مرا قبول نداری من هم تو را قبول ندارم.
تصمیم گرفتند از گربه ای کمک بخواهند تا پنیر را تقسیم کند، نزد گربه رفتند، گربه پنیر را گرفت و دو نیم کرد و در ترازویی گذاشت. یک طرف سنگین تر بود از آن طرف خورد. طرف دیگر سنگین شد، از آن طرف خورد و... این قدر ادامه داد تا از پنیر دو تکه کوچک ماند. موش ها راضی شدند که دیگر تقسیم نکند. گربه خشمی گرفت و گفت: بعد این همه زحمت پس حق الزحمه من چی می شود؟!!!!
دو موش از ترس جان خود بدون این که از پنیر بزرگ مزه ای کرده باشند، دو دستی تحویل گربه داده برگشتند.
نتیجه اخلاقی این که، وقتی خود می توانیم مشکل خود را حل کنیم به دیگران که بالاتر هستند نسپاریم، چرا که دیگران نیز در این حل و فصل خیر خود را حساب خواهند کرد. اگر با همسر خود اختلافی داریم در داخل خانه حل کنیم چرا که هر چقدر مراجعه ما به افراد دیگر شود، احتمال حل شدن مشکل ما کمتر می شود
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز 🌸
که چشم میگشایی🌸
یعنی قرار است که باشی🌸
یعنی هنوز
فـرصت داری تا زنـدگی کـنی🌸
و هر روز میتواند آغازی نو باشد
Don't stop when you're tired.
Stop when you're done.
وقتى خسته ميشى متوقف نشو، وقتى كارت تموم شد متوقف شو .
ســلام صبح خوشگلتووون بخیر 🌸
امـروزتـون پـرازاتفاقهای قـشنگ🌸
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستی با امام حسین علیه السلام آبادت می کند
🔸🔶 مگه داریم تو کل جهان بچه ای به این بزرگواری؟ مگه همه قهرمان های تخیلی به گرد پاش می رسند؟ تازه این بزرگ مرد فقط یکی از دوستان مولاجان هست
امام صادق عليه السلام:
يا مَعشَرَ الشِّيعَةِ، إنّكُم قد نُسِبتُم إلَينا، كُونُوا لَنا زَينا، و لا تَكُونُوا عَلَينا شَينا
اى گروه شيعيان! شما منسوب به ما هستيد. پس مايه زينت ما باشيد، و مايه زشتى ما نباشيد
ميزان الحكمه جلد6 صفحه123
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚شاید در بهشت بشناسمت!
این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامهی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامهی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهمترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.
در مرحلهی اول گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.
در مرحلهی دوم چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمعآوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.
در مرحلهی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در مرحلهی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلیهای مخصوص خریده شود، و من هم بیدرنگ این پیشنهاد را قبول کردم.
اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!
هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد!
خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...
او گفت: میخواهم چهرهات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظهی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
#استاد_شجاعی 🎤
راهکار ساده برای رفیق شدن با خدا !
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
سلطان به وزیرگفت۳سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.
سوال اول: خداچه میخورد؟
سوال دوم: خداچه می پوشد؟
سوال سوم: خداچه کارمیکند؟
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم. اینکه: خداچه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کارمیکند؟
غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا
اما خداچه میخورد؟ خداغم بندهایش رامیخورد
اینکه چه میپوشد؟ خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟
غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹.
در آن ایام ، شهر کوفه مرکز ثقل حکومت اسلامی بود . در تمام قلمرو کشور وسیع اسلامی آن روز ، به استثنا قسمت شامات ، چشم ها به آن شهر دوخته بود که ، چه فرمانی صادر می کند و چه تصمیمی می گیرد . در خارج این شهر دو نفر ، یکی مسلمان و دیگری کتابی (یهودی یا مسیحی یا زردشتی ) ، روزی در راه به هم برخورد کردند . مقصد یک دیگر را پرسیدند . معلوم شد که مسلمان به کوفه می رود و آن مرد کتابی در همان نزدیکی ، جای دیگری را در نظر دارد که برود . توافق کردند که چون در مقداری از مصافت راهشان یکی است با هم باشند و با یکدیگر مصابحت کنند . راه مشترک ، با صمیمیت ، در ضمن صحبت ها و مذاکرات مختلف طی شد . به سر دوراهی رسیدند . مرد کتابی با کمال تعجب مشاهده کرد که رفیق مسلمانش از آن طرف که راه کوفه بود نرفت و از این طرف که او می رفت آمد . پرسید : مگر تو نگفتی من می خواهیم به کوفه بروم ؟
_ چرا.
_ پس چرا از این طرف می آیی ؟ راه کوفه که آن یکی است .
_ می دانم ، می خواهم مقداری تو را مشایعت کنم.پیغمبر ما فرمود :« هر گاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت کنند حقی بر یکدیگر پیدا می کنند. » اکنون تو حقی بر من پیدا کردی . من به خاطر این حق که به گردن من داری می خواهم چند قدمی تو را مشایعت کنم ، و البته بعد به راه خودم خواهم رفت .
_ اوه ، پیغمبر شما که این چنین نفوذ و قدرتی در میان مردم پیدا کرد و به این سرعت دینش در جهان رایج شد ، حتما به واسطه ی همین اخلاق کریمه اش بوده .
تعجب و تحسین مرد کتابی در این هنگام به منتها درجه رسید که برایش معلوم شد که این رفیق مسلمانش خلیفه ی وقت علی بن ابی طالب بوده است.
طولی نکشید که همین مرد مسلمان شد و در شمار افراد مومن و فداکار اصحاب امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام قرار گرفت.
🌹
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
🌼 تلنگر
🔴اگر دیدی فرزند کسی منحرف شده است پیش داوری مکن، خانوادهاش را مسخره و متهم به بد تربيت کردن فرزندانشان مکن چرا که نوح علیهالسلام با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود درحالیکه مشهور به صفی الله بود.
🔴کسی را که از قومش اخراج کردهاند مسخره مکن و نگو بیارزش و بیجایگاه است
چرا که ابراهیم علیهالسلام را راندند درحالیکه مشهور به خلیل الله بود.
🔴زندان رفته و زندانی را مسخره مکن
چرا که يوسف علیهالسلام سالها زندان بود در حالیکه مشهور به صدیق الله بود.
🔴ثروتمند ورشکسته و بی پول را مسخره مکن چرا که ايوب علیهالسلام بعد از غنا ، مفلس و بی چیز گرديد در حالیکه مشهور به نبی الله بود.
🔴شغل و حرفه دیگران را تمسخر مکن
چرا که لقمان علیهالسلام نجار، خیاط و چوپان بود درحالیکه خداوند در قرآن مجید به حکيم بودن او اذعان دارد.
🔴کسی را که همه به او ناسزا میگویند و از او به بدی یاد میکنند مسخره مکن و مگو که وضعيت شبهه برانگیزی دارد.چرا که به حضرت محمد(ص) ساحر ، مجنون و دیوانه میگفتند در حالیکه حبیب خدا بود.
پس دیگران را پیش داوری و مسخره نکنیم بلکه حسن ظن به دیگران داشته باشیم
🚫قضاوت ممنوع🚫
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi