روزی ملانصرالدین مرتکب خطایی میشود و او را نزد حاکم می برند تا مجازات را تعیین کند.
حاکم برایش حکم مرگ صادر می کند اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم!
ملانصرالدین هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند. عده ای به ملا می گویند مرد حسابی آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی؟
ملانصرالدین می گوید : ان شاءالله در این سه سال یا حاکم میمیرد یا خرم
همیشه امیدوار باشید
شاید چیزی به نفع شما تغییر کند!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📕حکایت از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم!
در زمانهای قدیم یک روستائی جل و پلاسش را برداشت و به ده همسایه رفت و مهمان دوستش شد. نه یک روز نه دو روز نه سه روز بلکه چند هفته ای آنجا ماند.
یک روز زن صاحبخانه که از پذیرائی او خسته شده بود به شوهرش گفت:بیا یک فکری کنیم شاید بتوانیم این مهمان سمج ر ا از اینجا بیرون کنیم. با همدیگر مشورت کردند دست آخر زن گفت امروز تو که از بیرون آمدی بنا کن به کتک زدن من و بگو چرا به کارهای خانه نمی رسی و هرچه میگویم گوش نمیکنیو من با گریه و زاری میروم پیش مهمان میگویم شما که چند هفته است منزل ما هستی و امروز هم میخواهی بروی آیا در این مدت از من بدی دیدی؟
شاید به این وسیله خجالت بکشد و برود.
مرد قبول کرد و روز بعد که از سرکار به خانه آمد بنا کرد با زنش اوقات تلخی کردن و دست به چوب برد و بنا کرد به کتک زدن زن. زن گفت چرا مرا میزنی؟
شوهر گفت نافرمانی میکنی. زن گریه کنان به مهمان پناه برد و گفت ای برادر تو که چند هفته است منزل ما هستی و امروز دیگر میخواهی بروی آیا از من نافرمانی دیده ای؟
مهمان با خونسردی گفت: من چند هفته است اینجا هستم و چند هفته دیگه هم خواهم ماند، اما از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
اخلاص
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ابوجعفر خثعمی که یکی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) است حکایت کند:
روزی حضرت صادق (ع) کیسه ای که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده؛ و به او نگو توسّط چه کسی ارسال شده است.
خثعمی گوید: هنگامی که نزد آن شخص تهی دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم، پرسید: این پول از طرف چه کسی برای من فرستاده شده است؟
و سپس گفت: خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تامین و سپری می کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد، توجّهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست.
🔴 منبع: امالی شیخ طوسی: ج2 ص290
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 داستان کوتاه
سعید بن جبیر که از یاران با وفای امام سجاد (ع) می باشد، نقل می کند: یکی از دهقان های ایرانی که ستاره شناس بود، هنگامیکه حضرت برای جنگ (با خوارج نهروان) خارج می شد به نزد حضرت آمد و بعد از تحیت گفت: ای امیرالمومنین ستاره های نحس و شومی طلوع کرده است.
در مثل این روز شخص حکیم باید خود را پنهان کند و امروز برای شما روز سختی است. دو ستاره به هم رسیده اند و از برج شما آتش شعله ور است و جنگ برای شما موقعیت ندارد.
حضرت علی (ع) فرمود: وای بر تو، ای دهقانی که از علائم خبر می دهی و ما را از سرانجام کار می ترسانی، آیا می دانی جریان صاحب میزان و صاحب سرطان است؟
آیا می دانی اسد چند مطلع دارد؟ مرد منجم گفت: بگذار نگاه کنم و سپس اصطرلابی را که در آستین داشت درآورد و شروع به بررسی و محاسبه کرد.
❤️ حضرت علی (ع) لبخندی زد وفرمود: آیا میدانی شب گذشته چه حوادثی رخ داد؟ در چین خانه ای فرو ریخت. برج ماجین شکاف برداشت. حصار سرندیب سقوط کرد.
فرمانده ارتش روم از ارمنیه شکست خورد (یا او را شکست داد). بزرگ یهود ناپدید شد. مورچگان در سرزمین مورچه ها به هیجان آمدند و پادشاه افریقا نابود شد. آیا تو این حوادث را می دانی؟
مرد منجم گفت: نه یا امیرالمومنین. حضرت فرمود: در هر عالمی هفتاد هزار نفر دیشب به دنیا آمد و امشب همین تعداد خواهند مرد؛ و این مرد (با دست خود به مردی بنام سعد بن مسعده حارثی (لعنه الله) که جاسوس خوارج در لشکر حضرت بود اشاره نمود) جزو همین اموات خواهد بود.
آن مرد جاسوس وقتی حضرت به او اشاره کرد، گمان کرد حضرت دستور دستگیری او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد. مرد منجم با دیدن این صحنه به سجده افتاد.
سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقی هستیم و نه غربی، ماییم برپادارنده محور (دین و هستی) و نشانه های فلک. و اینکه گفتی از برج من آتش شعله می کشد، بر تو لازم بود که به نفع من حکم کنی نه بر ضرر من. چرا که نور آن (آتش) پیش من است و سوزاندن و شعله اش به دور از من؛ و این مساله ای پیچیده است، اگر حسابگر هستی آنرا محاسبه کن.
📚 الاحتجاج، ج 1، ص 355.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان هاے خـوب
همچو انعڪاس مـاه
در زُلال آبِ برڪه اند
لمس شدنے نیستند
امازیبـایے بخشِ تاریڪی
و ظلمت شب اند...
⭐️شبتون بخیر
⭐️در پنـاه خــداے مهربـون
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊به طلوع دوباره زندگی
🍁سـلام بده و خـدا را
🕊بخاطر دیدن روزی دیگر
🍁و امیـدی دیگر شکر کن
🕊شب هایی که بیدار مانده ای،
🍁روزهایی که جنگیده ای،
🕊سرکوفت هایی که شنیده ای،
🍁شکست هایی که خورده ای و...
🕊همه و همه تبدیل به شیرین ترین
خاطرات میشوند رفیق 💫
اگر کم نیاوری و رویایت را دنبال کنی👊
سـ🍁ـلام
🕊روزتون
🍁سرشار از نشاط و شادابی
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
مغازه و ايمان
روزي بازرگان موفقي از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازهاش در غياب او آتشگرفته و کالاهاي گرانبهايش همه سوخته و خاکستر شدهاند و خسارت هنگفتي به او وارد آمده است.
فکر ميکنيد آن مرد چه کرد؟
خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و يا اشک ريخت ؟ نه.
او با لبخندي بر لبان و نوري بر ديدگان سر بهسوي آسمان بلند کرد و گفت: خدايا! ميخواهي که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودي کسب پررونق خود، تابلويي بر ويرانههاي خانه و مغازهاش آويخت که روي آن نوشته بود: مغازهام سوخت! اما ايمانم نسوخته است! فردا شروع به کارخواهم کرد.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده #معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
مداد و پدربزرگ
پسرک: پدربزرگ، درباره چه مينويسيد؟
پدربزرگ: درباره تو پسرم، اما مهمتر ازآنچه مينويسم، مدادي است که با آن مينويسم. ميخواهم وقتي بزرگ شدي، مثل اين مداد بشوي.
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چيز خاصي در آن نديد و گفت: اما اين هم مثل بقيه مدادهايي است که ديدهام.
پدربزرگ گفت: بستگي دارد چطور به آن نگاه کني، در اين مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بياوري، براي تمام عمرت با دنيا به آرامش ميرسي.
صفت اول: ميتواني کارهاي بزرگ کني، اما هرگز نبايد فراموش کني که دستي وجود دارد که هر حرکت تو را هدايت ميکند. اسم اين دست خداست، او هميشه بايد تو را در مسير ارادهاش حرکت دهد.
صفت دوم: بايد گاهي ازآنچه مينويسي دست بکشي و از مدادتراش استفاده کني. اين باعث ميشود مداد کمي رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تيزتر ميشود (و اثري که از خود بهجا ميگذارد ظريفتر و باريکتر) پس بدان که بايد رنجهايي را تحملکني، چراکه اين رنج باعث ميشود انسان بهتري شوي.
صفت سوم: مداد هميشه اجازه ميدهد براي پاک کردن يک اشتباه، از پاککن استفاده کنيم. بدان که تصحيح يک کار خطا، کار بدي نيست، درواقع براي اينکه خودت را در مسير درست نگهداري، مهم است.
صفت چهارم: چوب يا شکل خارجي مداد مهم نيست، زغالي اهميت دارد که داخل چوب است. پس هميشه مراقب باش درونت چه خبر است.
و سرانجام پنجمين صفت مداد: هميشه اثري از خود بهجا ميگذارد. پس بدان هر کار در زندگيات ميکني، ردي بهجا ميگذارد و سعي کن نسبت به هر کار ميکني، هشيار باشي و بداني چه ميکني.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سهم جنیان از غذای شما
محمّد بن هيثم از پدرش نقل میکند:
ابوحمزه برای ما كه گروهی بودیم، غذایی آماده ساخت؛ چون حضور یافتیم، دید كه مردی استخوانی را كاملاً تمیز میكند. بر سر او بانگ زد و گفت: این کار را مكن! من از امام سجّاد علیهالسلام شنیدم كه میفرماید: «استخوانها را كاملاً تمیز نكنید؛ چرا كه براى جنّيان نيز در استخوان سهمى است و اگر چنين كنيد، چيزى از خانه مىرود كه از اين (پاكشدهی استخوان)، عزيزتر است».
📚 الكافی، جلد 6، صفحه 322، حدیث 1، كتاب من لا یحضره الفقیه، جلد 3، صفحه 350،
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای مجاز میباشد!
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
چنگيز خان و شاهين
يک روز صبح، چنگيز خان مغول و درباريانش براي شکار بيرون رفتند.
همراهانش تير و کمانشان را برداشتند و چنگيز خان شاهين محبوبش را روي ساعدش نشاند.
شاهين از هر پيکاني دقيقتر و بهتر بود، چراکه ميتوانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببيند که انسان نميديد؛ اما باوجود تمام شور و هيجان گروه، شکاري نکردند.
چنگيز خان مأيوس به اردو برگشت، اما براي آنکه ناکامياش باعث تضعيف روحيهي همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصميم گرفت تنها قدم بزند.
بيشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزديک بود خان از خستگي و تشنگي از پا دربيايد.
گرماي تابستان تمام جويبارها را خشکانده بود و آبي پيدا نميکرد تا اينکه رگهي آبي ديد که از روي سنگي جلويش جاري بود.
خان شاهين را از روي بازويش بر زمين گذاشت و جام نقرهي کوچکش را که هميشه همراهش بود، برداشت.
پر شدن جام مدت زيادي طول کشيد، اما وقتي ميخواست آن را به لبش نزديک کند، شاهين بال زد و جام را از دست او بيرون انداخت.
چنگيز خان خشمگين شد، اما شاهين حيوان محبوبش بود، شايد او هم تشنهاش بود.
جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد؛ اما جام تا نيمهپر نشده بود که شاهين دوباره آن را پرت کرد و آبش را بيرون ريخت.
چنگيز خان حيوانش را دوست داشت، اما ميدانست نبايد بگذارد کسي به هيچ شکلي به او بياحترامي کند، چراکه اگر کسي از دور اين صحنه را ميديد، بعد به سربازانش ميگفت که فاتح کبير نميتواند يک پرندهي ساده را مهار کند.
اين بار شمشير از غلاف بيرون کشيد، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. يکچشمش را به آب دوخته بود و ديگري را به شاهين.
همينکه جام پر شد و ميخواست آن را بنوشد، شاهين دوباره بال زد و بهطرف او حمله آورد.
چنگيز خان با يک ضربهي دقيق سينهي شاهين را شکافت. جريان آب خشکشده بود.
چنگيز خان که مصمم بود به هر شکلي آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پيدا کند؛ اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکهي آب کوچکي است و وسط آن، يکي از سميترين مارهاي منطقه مرده است.
اگر از آبخورده بود، ديگر در ميان زندگان نبود.
خان شاهين مردهاش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت.
دستور داد مجسمهي زريني از اين پرنده بسازند و روي يکي از بالهايش حک کنند: يک دوست، حتي وقتي کاري ميکند که دوست نداريد، هنوز دوست شماست؛ و بر بال ديگرش نوشتند: هر عمل از روي خشم، محکومبه شکست است.
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ────
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده #معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
چند عمل ساده براي
چند صد برابر كردن ثواب نمازها
❶ «اذان و اقامه»
باعث ميشود دو صف از فرشتگان،
پشت سر مومن نماز بخوانند.
📚(ثواب الاعمال صدوق ص٧٢)
❷ «ركوع كامل»
باعث نداشتن وحشت قبر ميشود.
📚(ثواب الاعمال صدوق ص٧٣)
❸ «انگشتر عقيق»
دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت
بدون آن است.
📚(عدة الداعي ابن فهدحلي ص٢٢٠)
❹ «مسواك زدن»
دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتادركعت نماز بدون مسواك است....
📚(من لايحضره الفقيه صدوق)
❺ «خواندن سوره قدر»
خواندن سوره قدر در يكي از نمازها
باعث آمرزش گناهان ميشود.
📚(ثواب الاعمال ص٢٦٧)
❻ «استنشاق و مزه مزه در وضو»
باعث آمرزش و غلبه بر شيطان است...
📚(ثواب الاعمال صدوق ص٤٣)
❼«عطر»
باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود.
📚(ثواب الاعمال ص١٢٠)
❽ «تسبيحات حضرت زهراء س»
بهتر از هزار ركعت نماز نزد حضرت صادق
(عليه السلام) است...
📚فلاح السائل ص١٥٥
#این پست حتما برای عزیزانتان ارسال کنیدتادر ثوابش شریک بشن بقیه...
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای مجاز میباشد!
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📘#حکایت
پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجد مى رفت .
دريك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد ،چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد، خيس وگلى شد. به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت ، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت نه ،اى پير ،من شيطان هستم
براى بار اول كه بازگشتى خدابه فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
براى باردوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم
براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!!!
گر تو ان پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی الله باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi