📛 کوچکترین ظلم به مردم را باید جواب بدهیم...!
همه چیز در پیشگاه خداوند دقیق بود. هیچ عمل ناپسند یا کوچکترین ظلمی در آن سوی هستی بی جواب نمیماند. حتی اگر کسی فقط بر اساس شنیده ها یا به دلایل دیگر از ظالمی حمایت کرده باشد، این کار او یک ظلم است و باید جوابگو باشد. یکی از چیزهایی که من در آن لحظات دیدم، مربوط میشد به ظلمِ هر چند کوچک من به مردم. چیزی که ما هر روزه با آن روبه رو هستیم و به سادگی از کنار آن می گذریم. مدتی قبل میخواستم ماشین را در یک خیابان باریک پارک کنم و به بیمارستان پیش همسرم بروم. میتوانستم کمی جلوتر بروم که جای پارک زیاد بود، اما گفتم همین جا لا به لای خودروها پارک میکنم. در این فاصله چند بار جلو و عقب رفتم تا ماشین در جا پارک قرار بگیرد. حدود یک دقیقه این ماجرا طول کشید. هفت دستگاه خودرو منتظر بودند تا من داخل جا پارک بروم و راه برای آنها باز شود. این صحنه را در مرور زندگی ام دیدم من هر چند کوتاه اما وقت آنها را گرفته و اعصاب آنها را خراب کرده بودم. دو نفر از آنها مرتب بوق می زدند. خیلی عجله داشتند اما به محل کارشان دیر رسیدند. من تا حدودی مقصر این ماجرا بودم. در مرور اعمال میخواستم بگویم که خیابان باریک بود و پارک کردن سخت. اما به من فهماندند که کمی جلوتر جا بود و تو میخواستی نزدیک تر باشی. دیگر حرفی برای گفتن نداشتم به من گفتند که در وادی حق الناس از این هفت نفر باید حلالیت بطلبی! با خودم گفتم پس این همه آدم هایی که با توقف نابجا و پارک دوبل و مسائل دیگر مزاحم مردم میشوند، وای... عجیب جایی است این وادی حق الناس!
📕 کتاب تقاص
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا گاهی یکدفعه بیدلیل یاد بعضی اموات میفتیم؟
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛••
میخوام یه کلید بدم که هرچی قفل بستس تو عالم باز میشه..!!
🔊 #استاد_دارستانی☘
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📿 نماز اول وقت راه گشایش گره های دنیا و آخرت...
آیت الله حق شناس نقل میکردند: موقعی که در قم ساکن بودم یکی از جوانان تهرانی که با من در ارتباط بود نامهای نوشت. او گفت میخواهند مرا برای سربازی ببرند شما دعا کنید تا شاید از آن خلاص شوم. من هم به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و برای نجات او دعا کردم. شب بود که خواب آن جوان را دیدم به اتاقم آمده بود و بی تابی میکرد و سینه می زد و حسین حسین می گفت. خواب خود را برای آیت الله بهجت نقل کردم. ایشان فرمودند برای این شخص بیشتر دعا کن، او گرفتار است. من هم بیشتر برای او دعا کردم تا این که شبی به من گفتند: ما گرفتاری و رفتن به سربازی را از رو بر میداریم به شرط آنکه او نماز بخواند و هرگاه در نماز خواندن کوتاهی کند دوباره او را مبتلا میکنیم! پس از بیدار شدن از خواب بسیار تعجب کردم و دستوری که شنیده بودم را در نامه برای او نوشتم. آن جوان در جواب من با تعجب نوشت شما از کجا فهمیدید که من نماز نمیخوانم؟! حتی والدین من نیز از آن موضوع اطلاع ندارند.
مرحوم آیت الله حق شناس به موضوع نماز بسیار اهمیت میداد به خصوص نماز اول وقت. او راه حل بسیاری از گرفتاری ها را توجه به نماز اول وقت میدانست. شخصی برای ساخت پنجره به منزل ایشان آمده بود اما خیلی در هم و ناراحت بود. حاج آقا از ایشان سؤال کرد چرا ناراحتی؟ او هم گفت از منزل مجاور ما دزدی شده و به من تهمت زدند. من باید فردا به دادگاه مراجعه کنم. حاج آقا با لبخندی بر لب گفت: داداش جون مشکلی نیست شما به نماز اهمیت می دهید؟ او هم گفت: بله. حاج آقا گفت شما قول بدهید نمازتان را اول وقت بخوانید مطمئن باشید گرفتار نخواهید شد. ایشان میگفت روز بعد به دادگاه رفتم. شاکی هم آماده بود اما قاضی دیر کرد. وقتی صدای اذان پخش شد یاد حرف حاج آقا حق شناس افتاده و به نمازخانه نماز اول وقت را به جماعت خوانده و برگشتم. دیدم قاضی پشت میز خودش نشسته شاکی مرا نشان داد و گفت خودش است. جلو رفتم و سلام کردم جناب قاضی پرسید کجا بودی؟ گفتم صدای اذان آمد، رفتم نماز خواندم و آمدم. نگاه معنادار به من کرد و پرونده را باز کرد و آن را خواند و به شاکی گفت به چه دلیل این آقا را متهم کردی؟! چیزی که اینجا نوشته هیچ دلیلی برای اتهام نیست. وقتی شاکی دلیل قانع کننده ای نداشت، قاضی پرونده را امضا کرد و مرا تبرئه نمود و به شاکی گفت: کسی که به نماز اول وقت اهمیت میده دزدی نمی کنه.
آیت الله حق شناس در یکی از منبرها میگفت: یک آقای فرش فروش که اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یک کسی برای خریدن فرش وارد مغازه بنده شد. گفتم: وقت نماز است. گفت: من وقت ندارم مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار کردم دیدم نمیشود و گول شیطان را خوردم و یک قدری که از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری که خیلی شیفته این معامله بود گفت: من باید قدری فکر بکنم و از خرید منصرف شد!! آنجا فهمیدم که شیطان هم دنیای مرا گرفت و هم نماز اول وقت مرا.
🗝 بعد حاج آقا به یک حدیث قدسی اشاره کرد که پروردگار می فرماید: «چرا برخی ها نماز را تند میخوانند؟! مگر رفع حوائج او و قضای حاجات او در دست کسی غیر از من است؟!»
📘کتاب نسیمی از ملکوت
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📿 مردی که با ذکر صلوات ارث مخفی پدرش را پیدا کرد و از فقر نجات یافت!!
🔸تسبیح را در دستش گرفته بود و پشت سر هم صلوات میفرستاد: اللهم صل على محمد و آل محمد.
دوستش که مدتها از او بی خبر بود به دیدنش آمده و از دیدن این صحنه و مداومت او بر صلوات بسیار تعجب کرد و گفت: چرا اینقدر صلوات میفرستی؟
- مگر بد است؟
- نه، اتفاقاً خوب است اما چه خبر است هر چیز حد و اندازه دارد. خسته نمی شوی؟ اگر من باشم خسته میشوم
- نه من خسته نمیشوم با خود عهد کرده ام که زیاد صلوات بفرستم زیرا نتیجه ها گرفته ام.
- چه نتیجه ای؟
🔸مرد صلوات گو حکایت خود را چنین تعریف کرد: مدتی پیش فقر و نداری و مشکلات زندگی به حدی فشار آورده بود که نمی دانستم چه کنم به کجا پناه ببرم و از چه کسی قرض بگیرم. از آن همه پول و ثروتی که پدر خدا بیامرزم داشت اثری نبود. هیچ کس خبر نداشت کجا پنهانشان کرده! هرچه جستجو کردم اثری از آنها نبود. زیر کدام سنگ و پای کدام درخت معلوم نبود. کم مانده بود تک تک آجرهای خانه را بکنم. به دنبال راه علاج میگشتم تا این که فکری به خاطرم رسید. به حضور امام جواد (ع) رفتم و گفتم: ای بزرگوار پدرم آدم پولداری بود و مال و ثروت زیادی از خود باقی گذاشت اما جای آن را نمی دانم.
- مگر هنگام مردن وصیت نکرده بود؟
- او صحیح و سالم بود و سابقه بیماری نداشت و ناگهان فوت کرد. این بود که فرصت نکرد وصیت نماید.
- خدا رحمتش کند چند وقت است که فوت کرده؟
- هفته بعد چهلمین روز درگذشت اوست. شما را به خدا کمکم کنید من از دوستداران شما هستم. دعا کنید تا با پیدا شدن محل این ارث هنگفت مشکل من حل شود.
امام فرمود: امشب که نماز عشا را خواندی و خواستی بخوابی بر جدم و خاندانش زیاد صلوات بفرست. آن گاه پدرت را در خواب میبینی و او از محل پولها آگاهت می کند.
🔸آن شب بعد از نماز عشا شروع به فرستادن صلوات کردم حتی در رختخواب آن قدر صلوات فرستادم تا خوابم برد. در خواب پدرم را دیدم و او محل پولها را گفت و از من خواست که بعد از یافتن آنها را نزد امام جواد (ع) ببرم. صبح که از خواب برخاستم مدتی هاج و واج بودم اما با یادآوری خواب شب گذشته به جست و جو پرداختم و همان گونه که گفته بود عمل کردم و پولها را یافتم و نزد امام جواد (ع) بردم و امام آنها را به من بازگرداند.
خدا را شکر میکنم که محمد (ص) و فرزندانش را برگزید و آنها را چنین گرامی داشته که به واسطه آنان مردم از بدبختی و گرفتاری نجات پیدا می کنند.🌷
📘کتاب نسیمی از ملکوت
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ قيامتِ پدر و مادری که در تربيت فرزندشان کوتاهی کردند...!
🎙استاد محمدی
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎داستان کوتاه💎
💎حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود مردی میان سال در زمین کشاورزی خودش مشغول کار بود .حاکم تا او را دید بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت بهترین قاطر به افسار و پالان خوب به او بدهید بعد حاکم از تخت پایین آمد و آرام آرام قدم میزد، گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و بی اطلاع از حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم پرسید : مرا می شناسی؟
بیچاره گفت : شما حاکم نیشابور و تاج سر رعایا و مردم هستید.
حاکم گفت: آیا قبل از این همه مرا میشناختی؟ مرد با درماندگی و سکوت به معنای جواب نه سرش را پایین انداخت .
حاکم گفت:
بخاطر داری بیست سال قبل با هم دوست بودیم و در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود دوستت گفت خدایا به حق این باران رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خداوند دادن حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و تو به خداست که فرق دارد....
از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست!
اگر به خواسته ات ایمان وباور داشته باشی.
خدا منشا انرژی جهان است 🙏
💎💎
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
💎داستان کوتاه💎
روزی هارون به بهلول گفت ؛ای بهلول دانا میتوانی از قیامت و سوال و جواب ان دنیا مرا با خبر کنی؟
بهلول گفت اری و به هارون گفت که به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب
داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت :
ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه
پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و
آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی . هارون قبول نمود .
آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که
ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواس ت خود را معرفی نماید تاج و تخت و زمین و...نتوانست همه اموالش را معرفی کندو
پایش بسوخت و به پایین افتاد .سپس بهلول گفت :
ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی
بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند
💎💎
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
⭕️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃
چرابرای امام زمان (عج) بایدصدقه داد؟!
وقتی حضرت صاحب (عج) بدنیا آمدند ، ابلیس (ل) فریاد بلندی به آسمان کشید ، که تا آن زمان اینطور فریاد نزده بود.
همهء فرماندهان ابلیس جمع شدند و جویای علت شدند؛
ابلیس گفت: آخرین حجت خدا بدنیا آمد. با ظهور او ، مرگ ما فرا میرسد.!
هرکدام ازشیاطین پیشنهادی دادند. یکی گفت؛ در کودکی او را بکشیم.
ابلیس گفت: اگر او را بکشیم ، خودمان هم نابود میشویم (اشاره به حدیث لو لا الحجه لساخت الارض باهلها)
شیاطین در آن جلسه به نتیجه نرسیدند لذا تصمیم گرفتند که سلامتی حضرت را بخطر بیندازند.
هر روزه ، نه تنها من ، بنوعی باعث آزردگی قلب نازنین آن حضرت میگردم ؛ بلکه شیاطین هم دست بدست هم دادهاند تا سلامتی آن مهر عالم آرا را بخطر بیندازند.
📚 شیخ عباس قمی (ره) ، منتهى الامال: ج ۱ ، ص ۱۸.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطاب به همه آدم هایی که
قلب مهربونی دارند
یه روزی به هر چیزی که لایقشی میرسی....
💫شبتون پر از آرامش
💜فرداتون پر از معجزه الهی
#شب_بخیر
🍃🌸JOiN👇🏼
•••❥ @haal_e_khoob🦋
.
توجه لطفا !
هيچ كس نمياد نجاتت بده !
اين زندگى 100% مسئوليتش با خودته. لطفا بر همين اساس برنامه ريزى كن .
تجارتی رو شروع کن که مال خودت هست و هر زمان میتونی ازش درامد داشته باشی ⏰💰📲💻
✅برای هدفت بجنگ🔥
باید با چیزهائی که دوست نداری❌ بجنگی تا چیزهای دوست داشتنیت رو به دست بیاری😍
فرصت رو غنیمت بدون🔥
We must accept the end of something in order to begin something new.
باید پایان بعضی چیزها رو به منظور شروع چیزهای جدید، بپذیریم.
.
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣 نعمت هایی که خدا بهت داده، بدبختت میکنن؛ اگه...
#استوری #استاد_شجاعی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚پندانه
روزی مردی قصد سفر کرد،پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد.پس به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت:به مسافرت می روم،می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت:اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار پس مرد همین کار را کرد. وقتی از سفر برگشت،نزد قاضی رفت و امانت را از خواست.قاضی به او گفت:من تو را نمی شناسم. مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد،پس حاکم گفت:فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر.
در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد،حاکم به او گفت:من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام. در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت:ای قاضی من نزد تو امانتی دارم.پولم را نزد تو گذاشته ام.قاضی گفت:این کلید صندوق است.پولت را بردار و برو. بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. پس حاکم گفت: ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشور حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم.سپس دستور به برکناری آن داد.
پیامبر می فرماید:به زیادی نماز،روزه و حجشان نگاه نکنید به راستی سخن و دادن امانتشان نگاه کنید.
📚عیون اخبار الرضا ج2، ص51
📚بحارالأنوار(ط-بیروت) ج72، ص114،
و نیز فرمودند: کسي که در دنيا در يک امانت خيانت ورزد و به صاحبانش رد نکند تا اينکه مرگ او فرا برسد، او بر آئين من (اسلام) نمرده است!
📚بحار، ج ٧٥، ص ١٧١
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
جناب آقای حاج على حاج فتحعلی میگفتند روزی یکی از دوستانم که بر سر مسأله ای با همسر خود قهر کرده بود راجع به مشکلات زندگی صحبت به میان آورد. او از قول یکی از اساتیدش گفت اگر انگشت مرد آغشته به عسل باشد و آن را در دهان همسرش بگذارد او عسلها را میخورد و در نهایت انگشت راگاز می گیرد.
🖌 مدتی بعد از این واقعه که با دوستم خدمت آقای مجتهدی(ره) مشرف شده بودیم آقا به او فرمودند اگر مرد به همسر خود محبت نکند پس چه کسی باید به او محبت کند؟
❓آیا بقال سر محل محبت کند؟ سپس به او فرمودند آقاجان شما دستتان را بدهید تا من ببوسم و در عوض آن به همسرتان محبت کنید!!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هدایت شده از تبلیغات | ازصبوری شمامتشکریم🙏🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴لباس بهشتی
روایت شده که جماعتی از يهود عروسى داشتند و خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم رسیدند و عرض کردند که بین ما حق همسایگی است و درخواست كردند كه اجازه دهد فاطمه سلام الله علیها در مجلس عروسى در خانه آنها شرف حضور پيدا كند. حضرت فرمود:
فاطمه شوهر دارد و اختيار فاطمه با اوست.درخواست كردند كه شما به امیرالمومنین علی علیه السلام بفرمائيد تا اجازه بدهد. و زنان يهود چنانكه در توان آنها بود از لباسهاى زرباف و اطلس و ديبا و زينتهاى طلا براى خود مهيا كرده بودند و خويش را كاملا به آن زينتها مزين ساخته بودند و چنان گمان مىكردند كه فاطمه سلام الله علیها با آن چادر وصلهدار و لباس كهنه بر آنها وارد مىشود و او را مورد سخريه و استهزاء قرار مىدهند و شماتت و سرزنش مىنمايند.
در آن حال جبرئيل حاضر شد با انواع و الوان لباسهاى بهشتى و زينتهاى گوناگون كه هيچ ديده آن را نديده بود. اين وقت فاطمه علیها السلام خود را به آن زينتها مزين نمود و لباسهاى بهشتى را دربر فرمود. چون به زنان يهود وارد گرديد بىاختيار به سجده افتادند و بسیار تعجب كردند و به اين سبب جماعت بسيارى از يهود به شرف اسلام مشرف شدند.
📚بحار الأنوار ج۴۳ ص۳۰
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 داستان کوتاه
روزی حضرت موسی (ع) روبه درگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود بارالها می خواهم بدترین بنده ات را ببینم
ندا آمد که صبح زود به در ورودی شهر برو اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده ی من است.
حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت، پدری با فرزندش اولین کسانی بودند که از در شهر خارج شدند.
حضرت موسی گفت: این بیچاره خبر ندارد که بدترین خلق خداست، پس از بازگشت رو به درگاه خدا کرد و پس از سپاس از خدا به خاطر اجابت خواسته اش عرضه داشت: بار الها حال می خواهم بهترین بنده ات راببینم.
ندا آمد:آخر شب به در ورودی شهر برو و آخرین نفری که وارد شهر شد بهترین بنده ی من است.
هنگام شب موسی(ع) به در ورودی شهر رفت و دید آخرین نفر همان پدر با فرزندش است! رو به درگاه خدا کرد و گفت: خداوندا چگونه ممکن است بدترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد؟!
ندا آمد ای موسی این بنده که هنگام صبح از در ورودی شهر خارج شد بدترین بنده من بود، اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم اطراف شهر افتاد از پدرش پرسید: پدر! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟
پدر پاسخ داد: آسمانها.
فرزند پرسید: بزرگتر از آسمانها چیست؟
پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: فرزندم گناهان پدرت از آسمانها نیز بزرگتر است.
فرزند پرسید: بزرگتر از گناهان تو چیست؟
پدرکه دیگر طاقتش تمام شده بود به ناگاه بغضش ترکید و گفت : عزیزم مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست بزرگتر است.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚حکایت آموزنده
🔸به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه میکنید؟ گفتند: پیوسته مواظب هستیم و با احتـیاط راه می رویم تا خود را حفـظ ڪنیم...
بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز ڪنید و هــــیچ گناهی را ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست شـده اند
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت:
چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت:
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
حكيم گفت: خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت: پنج چیز است
- تا راست تمام نشده دروغ نگویم
- تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم.
- تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
- تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
حكيم گفت: حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پند_قرآنی
استغفرالله ربی و اتوب الیه
📜
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بار الها
تنهاکوچه ای
که بن بست نيست
کوچه يادتوست
از تو خالصانه ميخواهم
که دوستان
خوبم و هيچ انسانی
در کوچه پس کوچه هاي
زندگی اسير وگرفتار
هيچ بن بستی نگردند
شب همه عزیزان بخیر ❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔺نیاز نیست بهترین باشی تا شروع کنی
شروع کن و تبدیل به بهترین ورژن خودت شو.
.
برای موفق شدن همان اندازه که
به توانایی خود اهمیت می دهید
به نگرشتان نیز اهمیت دهید 🙂👌
.
LIFE
ɴᴇᴠᴇʀ ʙᴇᴄᴏᴍᴇs ᴇᴀsɪᴇʀ
ʏᴏᴜ ᴍᴜsᴛ ʙᴇᴄᴏᴍᴇ sᴛʀᴏɴɢᴇʀ
زندگی
هیچوقت آسونتر نمیشه، تو قویتر شو...!
روزتون بخیر رفقا ❤️
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi