#خواهر_زنم_را_ندیده_ام
🔆آقا سید هاشم #حدادمیفرمودند :
من در تمام مدت#سلوک در خدمت مرحوم آقای #قاضی نامحرم نمی دیدم چشمم به زن نامحرم نمی افتاد.
🔆 یک روز مادرم به من گفت :عیال تو از #خواهرش خیلی زیباتر است.
🔆 من گفتم :من#خواهرش را تا به حال ندیده ام!
🔆گفت :چطور ندیده ای در حالی که بیشتر از دو سال است که در #اتاق ما میآید و میرود و غالباً بر سر یک سفره #غذا می خوریم؟
🔆من گفتم :#والله که یکبار هم چشم من به او نیفتاده است.
برگرفته از کتاب ستارگان سپهر سلوک ص138، 137
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#براورده_شدن_حاجات
حجت الاسلام سید علی اصغر#دستغیب به نقل از آیت الله نجابت مینویسد :
🔆 یک روز در خدمت آقای#قاضی بودیم و ایشان تازه استراحت شان تمام شده بود و برخاسته بودند، چند لحظه که گذشت فرمودند :امروز در خاطرم به چند چیز#میل پیدا کردهام.
🔆 اول یک دیگ #پلو_زعفران با مرغ، یک #عبای بسیار اعلا و مقداری#پول.
🔆 این مطالب را در حالی بیان کردند که ما می دانستیم یک #فلس هم در دست ندارد.
🔆 نیم ساعتی طول نکشید که کسی درب #منزل ایشان را زد و یک دیگ پلو زعفران با#مرغ آورد بدون اینکه چیزی بگوید رفت و بالاخره در عرض نیم ساعت#تمام خواستههای ایشان یکی پس از دیگری برآورده شد.
کتاب اسوه عارفان ص38، 37
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚عزت برقرار!
((رشيد بن زبير مصري)) يكي از قضات عالي مقام و نويسنده لايقي بود و در علوم فقه و منطق و نحو و تاريخ ، اطلاعات كافي داشت . در قرن ششم هجري زندگي مي كرد. قدري كوتاه و رنگي تيره و لبهايي درشت و بيني پهني داشت . بسيار #بدگل و كريه المنظر بود. او در ايام جواني در قاهره با عبدالعزيز ادريسي و سليمان ديلمي در يك خانه زندگي مي كرد. روزي از خانه خارج شد و خيلي دير به منزل برگشت .
رفقا علت تاخير را پرسش نمودند. او از جواب ابا داشت . اصرار كردند ، سرانجام گفت : ((امروز از فلان محل عبور كردم ، با #زن ماهرو و خوش اندامي برخورد نمودم . او با گوشه چشم اشاره كرد. من هم به دنبال او راه افتادم ، كوچه ها را يكي پس از ديگري پيمودم تا به منزل رسيديم . در را گشود، داخل شد و به من نيز اشاره كرد تا وارد شوم .
وقتي نقاب از صورت چون ماه خود گرفت ، دست ها را به هم زد و كسي را نام برد. دختركي بسيار #زيبا از طبقه بالاي عمارت به صحن خانه آمد. #زن به #دختر بچه گفت : ((اگر بار ديگر در بستر خواب #ادرار كني ، تو را به اين #قاضي مي دهم تا تو را بخورد.))
سپس رو به من كرد و گفت : ((اميدوارم خداوند احسان خود را در بزرگواري قاضي از ما سلب نفرمايد. عزت برقرار!))
من با سرافكندگي و شرمساري از خانه بيرون آمدم و از شدت خجلت و تاثر راه خانه را گم كردم و در كوچه ها سرگردان مي گشتم . به اين جهت دير آمدم.
📚 منبع : كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 178.
#فگر_گناه
❥↬
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi