فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اگه میخوای نونت تو روغن باشه به بیانات استاد گوش بده
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
داستان پندآموز 📚
مدرسهی کوچک روستایی بود که بهوسیلهی بخاری زغالی قدیمی، گرم میشد. پسرکی موظف بود هر روز زودتر از همه به مدرسه بیاید و بخاری را روشن کند تا قبل از ورود معلم و همکلاسیهایش، کلاس گرم شود. روزی، وقتی شاگردان وارد محوطهی مدرسه شدند، دیدند مدرسه در میان شعلههای آتش میسوزد. آنان بدن نیمه بیهوش همکلاسی خود را که دیگر رمقی در او باقی نمانده بود، پیدا کردند و بیدرنگ به بیمارستان رساندند.
پسرک با بدنی سوخته و نیمه جان روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود ، که ناگهان شنید دکتر به مادرش میگفت: «هیچ امیدی به زنده ماندن پسرتان نیست، چون شعلههای آتش بهطور عمیق، بدنش را سوزانده و از بین برده است». اما پسرک به هیچوجه نمیخواست بمیرد. او با توکل به خدا و طلب یاری از او تصمیم گرفت تا تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار بندد و زنده بماند و ... چنین هم شد.
او در مقابل چشمان حیرت زدهی دکتر به راستی زنده ماند و نمرد. هنگامی که خطر مرگ از بالای سر او رد شد، پسرک دوباره شنید که دکتر به مادرش میگفت: «طفلکی به خاطر قابل استفاده نبودن پاهایش، مجبور است تا آخر عمر لنگلنگان راه برود».
پسرک بار دیگر تصمیم خود را گرفت. او به هیچوجه نخواهد لنگید. او راه خواهد رفت، اما متاسفانه هیچ تحرکی در پاهای او دیده نمیشد. بالاخره روزی فرا رسید که پسرک از بیمارستان مرخص شد. مادرش هر روز پاهای کوچک او را میمالید، اما هیچ احساس و حرکتی در آنها به چشم نمیخورد. با این حال، هیچ خللی در عزم و ارادهی پسرک وارد نشده بود و همچنان قاطعانه عقیده داشت که روزی قادر به راه رفتن خواهد بود
یک روز آفتابی، مادرش او را در صندلی چرخدار قرارداد و برای هواخوری به حیاط برد. آن روز، پسرک بر خلاف دفعههای قبل، در صندلی چرخدار نماند. او خود را از آن بیرون کشید و در حالی که پاهایش را میکشید، روی چمن شروع به خزیدن کرد. او خزید و خزید تا به نردههای چوبی سفیدی که دور تا دور حیاطشان کشیده شده بود، رسید.
با هر زحمتی که بود، خود را بالا کشید و از نردهها گرفت و در امتداد نردهها جلو رفت و در نهایت، راه افتاد. او این کار را هر روز انجام میداد، بهطوری که جای پای او در امتداد نردههای اطراف خانه دیده میشد. او چیزی جز بازگرداندن حیات به پاهای کوچکش نمیخواست.
سرانجام، با خواست خدا و عزم و ارادهی پولادینش، توانست روی پاهای خود بایستد و با کمی صبر و تحمل توانست گام بردارد و سپس راه برود و در نهایت، بدود. او دوباره به مدرسه رفت و فاصلهی بین خانه و مدرسه را به خاطر لذت، میدوید. او حتی در مدرسه یک تیم دو تشکیل داد.
سالها بعد، این پسرکی که هیچ امیدی به زنده ماندن و راه رفتنش نبود، یعنی دکتر «گلن گانینگهام» در باغ چهارگوش «مادیسون» موفق به شکستن رکورد دوی سرعت در مسافت یک مایلی شد!
#هیچوقت_ناامید_نشو
📚داستان های جالب وجذاب 📚
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
داستان آموزنده📚
استاد فرزانه ای به خوبی و خوشی با خانواده اش زندگی میکرد ، زنی بسیار وفادار و دو پسر عزیز داشت.
زمانی بخاطر کارش مجبور شد چندین روز از خانه دور بماند.
در آن مدت هر دو فرزندش در یک تصادف اتومبیل کشته شدند.
مادر بچّه ها در تنهایی رنج فقدان فرزندانش را تحمّل کرد. امّا از آنجا که زن نیرومندی بود و به خدا ایمان و اعتقاد داشت ، با متانت و شجاعت این ضربه را تحمّل کرد. اما چطور میتوانست این خبر هولناک را به شوهرش بدهد.
شوهرش هم به اندازه ی او مؤمن بود ، امّا او مدّتی پیش بر اثر بیماری قلبی در بیمارستان بستری شده بود و همسرش می ترسید خبر این فاجعه ، باعث مرگ او بشود.
تنها کاری که از دست زن بر می آمد ، این بود که به درگاه خدا دعا کند تا بهترین راه را نشانش بدهد. شبی که قرار بود شوهرش برگردد ، باز هم دعا کرد و سرانجام دعایش اجابت شد و پاسخی گرفت.
روز بعد ، استاد به خانه برگشت ، همسرش را سلام واحوال پرسی کرد و سراغ بچّه ها را گرفت. زن به او گفت فعلا نگران آنها نباشد و حمّام بگیرد و استراحت کند.
کمی بعد ، نشستند تا ناهار بخورند.
زن احوال سفر شوهرش را پرسید و او هم برای همسرش از لطف خدا گفت و باز سراغ بچّه ها را گرفت.
همسرش با حالت عجیبی گفت: نگران بچّه ها نباش ، بعدا به آنها می رسیم. اوّل برای حل مشکلی جدّی ، به کمکت احتیاج دارم.
استاد با اضطراب پرسید: چه اتّفاقی افتاده؟
به نظرم رسید که مضطربی ، بگو در چه فکری ، مطمئنّم به لطف خدا میتوانیم هر مشکلی را با هم حل کنیم.
زن گفت: در مدّتی که نبودی ، دوستی سراغمان آمد و دو جواهر بسیار با ارزش پیش ما گذاشت تا نگه داریم.
جواهرات بسیار زیباییست! تا حالا چیزی به این قشنگی ندیدم. حالا آمده تا جواهراتش را پس بگیرد و من نمیخواهم آنها را پس بدهم. خیلی دوستشان دارم. چکار باید بکنم؟
استاد گفت: اصلا رفتارت را درک نمیکنم!
تو هیچ وقت زن بی تعهدّی نبوده ای.
زن گفت: آخر تا حالا جواهری به این زیبایی ندیده ام! فکر جداشدن از آنها برایم سخت است.
استاد با قاطعیت گفت: هیچکس چیزی را که صاحبش نباشد ، از دست نمی دهد.
نگهداشتن این جواهرات یعنی دزدیدن آنها، جواهرات را پس میدهیم و بعد کمکت میکنم تا فقدانش را تحمّل کنی. همین امروز اینکار را با هم می کنیم.
زن گفت: هرچه تو بگویی عزیزم ، جواهرات را بر میگردانیم. در واقع ، قبلا آنها را پس گرفته اند. این دو جواهر ارزشمند ، پسران ما بودند. خدا آنها را به ما امانت داد ، وقتی تو در سفر بودی ، آنها را پس گرفت.
استاد قضیه را فهمید ، همسرش را در آغوش کشید و با هم گریه کردند. او پیام را دریافته بود و از آن روز به بعد ، سعی کردند فقدان فرزندانشان را با هم تاب بیاورند .
فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا
صبر جمیل داشته باش .
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌺حضرت محمد (ص) میفرمایند؛
خرما را یا یک ۱ عدد یا ۳ عدد یا ۵ عدد بخورید. جالب است که دانشمند آمریکایی می گوید؛
وقتی خرما رت به صورت فرد(۵، ۳، ۱) بخورید قند را به کربن هیدرات تبدیل می کنید و به بدن انرژی میدهد، ولی اگر به صورت زوج بخورید (۶، ۴، ۲) قند را به پتاسیم تبدیل میکند و برای کلیه ها ضرر میرساند.
(از سر هوس سخن نمی گوید، این سخن به جزء وحی که وحی میشود نیست.)
(معنی سوره النجم آیه های ۳و ۴)
یعنی تمام اینها به رسول الله از طرف خداوند وحی میشدند.
هیچ کار خداوند بی حکمت نیست.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام علی (ع) فرمودند:
👌چهار چیز برای چهار مقصد دیگر آفریده شده اند :
1.مال برای خرج کردن در احتیاجات زندگی نه برای نگهداری.
2.علم برای عمل کردن به آن نه جدال و کشمکش و بحث.
3.انسان برای بندگی و اطاعت از خدا نه خوشگذرانی و معصیت.
4.دنیا برای جمع آوری توشه آخرت نه غفلت از اخرت و آباد ساختن دنیا.
📚نصایح صفحه 179
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
داستان کوتاه
"نان ومیوه دل"
دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند.
اسماعیل همیشه زمینش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد.
ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند.
ابراهیم گفت:
بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل عوض کرد، ولی ابراهیم باز محصولش همان شد.
زمان گندم پاشی زمین ، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید.
در راز این کار حیرت ماند.
اسماعیل گفت:
من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما، برای پرندگان گرسنه ای که چیزی نیست بخورند، هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند ولی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود.
دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود.
پس بدان؛
انسان ها "نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را."
برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 داستان کوتاه
️ #معلم_بازنشسته
پیرمرد داخل سالن یه گوشه ای تنها نشسته بود. داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد ، من رو یادتون هست؟ معلم گفت خیر عزیزم فقط می دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
داماد خودش رو معرفی کرد و گفت: مگه میشه من رو از یاد برده باشید؟ یادتان هست ساعت گرانقیمت یکی از بچه ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش آموزان کلاس را بگردید. گفتید همه ما باید سمت دیوار بایستیم ومن هم که ساعت را از روی بچگی دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم ، که آبرویم را میبرید ،
ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه دانش آموزان را تا آخر انجام دادید. تا پایان آن سال و سال های بعد هم در آن مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.
معلم گفت: من باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش آموزان چشم هایم را بسته بودم.
👌 تربیت و حکمت معلمان، دانش آموز را بزرگ می نماید.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شبتون معطر،
🍁به بوی مهربانی خدا،
💫یاد خدا همیشه در ذهنتان
💫الهی دلتون شاد،
🍁و قلب مهربان تان
💫همیشه تپنده باد ..
💫شب خوبی
🍁در کنار عزیزانتون داشته باشید
💫شبتون بخیر و شادی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
🌻امروز روز خوبیست☺️
🍃اگر نگاهت به آن بالا باشد
🌻نگرانی ها را دور بریز و شاد باش
🍃زندگی همین امروز است🙂
🌻شاکر باش بابت این هدیه خداوند😇
🍃قدر بدون و فرصت رو از دست نده🤭
💫
امید قوی ترین نیروی جهان است
آستینت را بالا بزن و شروع کن
این تازه اول راه است ... 🍃
🌱
یه روز به خودت میگی
آسون نبود ولی من انجامش دادم💪
اون روز را برای همه تون آرزو میکنم😍
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥قهر خدا رو نخر
🎙️ سخنران : استاد مهدی دانشمند
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌟چرا باید بعد از عطسه،"الحمدالله"بگوییم؟!
(بادلایل علمی و بسیار جالب)🌟
✅ از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام درباره ی #عطسه پرسیدن،فرمود:
✨🌸خداوند برای بنده اش نعمت هایى در سلامت بدن و اعضای او قرار می دهد و بنده، متوجّه این موارد نیست و خداوند را از یاد می برد.
🌼 لذا خداوند به بادی دستور می دهد که از بدن بنده عبور کند و از بینی اش خارج شود. در این هنگام، بنده، حمد خدا را به جا می آورد و با گفتن الحمدُ لله، در واقع شکر نعمت هایی را به جا آورده که فراموش کرده است.
📚در طب سنتی آمدن عطسه را دلیل بر رطوبت بیش از اندازه و مورد نیاز مغز تلقی می کنند که با عطسه که کل بدن را نیز درگیر می کند این رطوبت از مغز خارج می شود.
✨🌸امام صادق (علیه السلام)،
تا سه عطسه در روز را نشانه سلامتی
و بیش از سه عطسه در روز را نشانه درد و بیماری دانستهاند
🌻و در روایتی فرمودند: عطسه از بینی بیرون نمیآید، بلکه از همه بدن میآید همان سان که نطفه از بدن، سرچشمه گرفته و از آلت بیرون میآید، نمیبینید که انسان عطسه میکند تمام بدنش تکان میخورد؟
💥عطسه در (روایات)
✨🌸پیامبر خداصلی الله علیه و آله:
عطسه کردن برای بیمار؛نشان بهبود وراحت بدن است.
✨🌸امام صادق(علیه السلام):
عطسه فراوان شخص را از پنج چیز ایمن میبخشد:
⚡نخستین آنها جذام است؛
⚡دوم بادهای بدخیمی که در سروصورت جای میگرند،
⚡سوم آنکه مایه ایمنی از ریزش آب درچشم میشود؛
⚡چهارم آنکه ازسختی حفره های بینی مصونیت میدهد
⚡وپنجم آنکه از بیرون آمدن مو درچشم ایمنی میدهد.
🌻امام رضا علیه السلام:
بدان که علت عطسه آن است که خداوند چون بنده ای را نعمتی دهد و او سپاس آن نعمت قرار میدهد. همچنین هیچکس عطسه نمی کند؛ مگر این که غذایش گوارا می شود.
🌻امام صادق (علیه السلام) فرمود:هر عطسه ای برای بدن سودمند است؛تازمانی که شمار آنها از سه بیشتر نشده است؛
اماچون از سه تا بیشتر شود درد و بیماری است.
📒الكافي، ج۲، ص۶۵۴
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
🌷مرحوم حاج اسماعيل دولابی:
🔰ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﯽ،ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻓﺮﻭ ﺑﺒﺮ ﻭ ﺑﺨﻮﺭ. ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻓﻄﺮﺗﺖ ﺭﺍ ﺷﻔﺎﻑ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ.
🔰ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﻣﺜﻞ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺑﺪﻫﯽ.
🔰ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ، ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺣﻀﻮﺭ ﻗﻠﺐ ﺩﺍﺭﯼ، ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﻭ ﺍﻻ ﺩﻝ ﻫﺮ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ.
🔰ﺳﺠﺪﻩ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﺟﻤﺎﻝ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﮐﻮﻉ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﺟﻼﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻼﻝ ﺧﺪﺍ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﺷﻮﺩ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺭﮐﻮﻉ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺟﻤﺎﻝ ﺧﺪﺍ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﻮﺩ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ.
🔰ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻦ، ﺑﮕﻮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﻏﻨﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻓﻘﯿﺮ؛ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺫﻟﯿﻞ، ﺗﻮ ﻣﺎﻟﮏ ﻫﺴﺘﯽ ﻭﻣﻦ ﻣﻤﻠﻮﮎ... ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ ﻧﻄﻘﺖ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻠﻖ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺻﺤﺒﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ.
🔰ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﻫﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺑﺎﯾﺪ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﯼ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ....
🔅 یا مُغیث 🔅
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رابطهی شگفت انگیز سورهی یوسف با ظهور نزدیک امام مهدی عج
🌕 ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﺵ ﮔﻔﺖ : ﭘﺪﺭم، ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪم ﻳﺎﺯﺩﻩ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻭ ﻣﺎﻩ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺳﺠﺪﻩ ﻛﺮﺩﻧﺪ
📔(آیه 4 یوسف)
🌕 اشارات رمزی قرآن
➖ سوره یوسف دوازدهمین سوره است و یوسف همان امام دوازدهم حضرت مهدی عج است
➖ یازده ستاره همان 11 امام قبل از امام مهدی عج هستند
➖ خورشید پیامبر (ص) است
➖ ماه حضرت زهرا (س) است. تنها زن بین سجده کنندگان و تنها زن در بین 14 معصوم
🌕 یوسف و 13 سجده کننده اشاره به 14 معصوم دارد
بخش مهمی از فیلم یوسف پیامبر
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫از کجا میشه فهمید؟
🌺شخصی از امیرالمومنین علیه السلام سوال کرد:
از کجا میتوانیم بفهمیم که خاطر من چقدر پیش خدا عزیز هست؟
امیرالمومنین فرمود: هنگامی که شرایط گناه کردن برایت فراهم میشود نگاه کن که در آن لحظه چقدر خاطر ( حرمت) خدا برای تو عزیز هست ؟؟؟
📚سند: بحارالانوار ج ۱۰ ص ۹۵
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️ شوخى زن و شوهر با رضایت خداوند
سمان فارسى حکایت نماید:
روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها بر پدرش ، رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله وارد شد.
وقتى رسول خدا چشمش بر چهره فاطمه افتاد، او را گریان و غمگین دید، به همین جهت علّت را جویا شد؟
حضرت زهراء سلام اللّه علیها در پاسخ پدر اظهار داشت : اى رسول خدا! روز گذشته بین من و همسرم ، علىّ بن ابى طالب علیه السلام جریانى اتّفاق افتاد که با یکدیگر ضمن صحبت ، شوخى و مزاح مى کردیم و من جمله اى را به عنوان شوخى به شوهرم گفتم ، که موجب ناراحتى او شد.
و چون احساس کردم که همسرم ناراحت است ، از سخن خویش غمگین و پشیمان گشتم و از او خواهش کردم تا از من راضى و خوشحال گردد.
و او نیز عذر مرا پذیرفت و شادمان شد و با خنده روئى با من مواجه گشت و احساس کردم که از من راضى مى باشد؛ ولى اکنون از خداى خود وحشت دارم که مبادا از من خشمگین و ناراضى باشد.
رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله با شنیدن چنین مطالبى اظهار نمود: اى دخترم ! همانا رضایت و خوشنودى شوهر همانند رضایت و خوشنودى خداوند متعال خواهد بود و غضب و ناراحتى شوهر سبب نارضایتى و ناراحتى خدا مى گردد.
و سپس افزود: هر زنى که خداوند را همچون حضرت مریم عبادت و ستایش کند؛ ولیکن شوهرش از او ناراضى باشد، عبادات و اعمال او مقبول درگاه خدا قرار نمى گیرد.
اى دخترم ! بدان که بهترین اعمال ، فرمان بُردارى و تبعیّت از شوهر است ، البتّه در مواردى که خلاف اسلام و قرآن نباشد بعد از آن ، بهترین کارها براى زن ریسندگى است ، یعنى کارهاى سبک و فردى ، به دور از نامحرمان را انجام دهد.
اى دخترم ! هر زنى که زحمات و مشقّات خانه دارى را تحمّل کند و خانه دارى نماید و براى رفاه و آسایش اعضاء خانواده اش تلاش نماید، همانا او اهل بهشت خواهد بود
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ داستانهایبحارالانوار
چرا امام زمان سهم امام را قبول نکرد؟!
عثمان بن سعید میگوید: مردی از اهالی عراق نزد من آمد، و سهم امام خود را آورد خدمت امام زمان فرستاده شود.
من آن را به امام عصر(علیه السلام) رساندم. حضرت آن را قبول نکرد و رد نمود، و فرمود که به آن مرد بگویید: «حق پسر عمویت که چهار صد درهم است از میان آن بیرون کن!»
آن مرد از این پیشامد مبهوت شد و سخت تعجب کرد (چون نمی دانست بدهکار است) به خانه که برگشت، به حساب اموال خود رسیدگی نمود معلوم شد، زمین زراعتی پسر عمویش در اختیار او بوده، که قسمتی از حق او را رد کرده، و قسمتی را تا آن وقت نپرداخته است.
به دقت حساب کرد معلوم شد، باقی مانده سهم پسر عمویش از همان زمین، چهار صد درهم است، همان طور که امام فرموده بود.
مرد عراقی آن مبلغ را به عمو زاده اش رد کرد، و بقیه را فرستاد، آنگاه مورد قبول واقع گردید.
📚بحارالانوار، ج ۵۱ ص ۳۲۶.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین راه برای آرامش شب✨
و ساختن فردایـی زیبا🌺
این است که:
🍃🌺قبل از خواب تصمیم بگیریم
فردا قلبی را شاد کنیم💓
تا شاهد لبخند زیبای خداوند باشیم💕
به امید فردایی بهتر شب بخیر 🌺
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فصل ها برای درختان
هر سال تکرار میشوند
اما فصل های زندگی انسان
تکرار شدنی نیست!
تولد ؛ کودکی ؛
جوانی ؛ پیری ؛
و دیگر هیچ...
قدر لحظههایمان را بدانیم و در مسیر آگاهی قرار بگیریم
قوی بودن ذاتی نیست ...
چیزیه که در طول زمان بدست میاد.
برای هر آدمی تسلیم شدن،آسون ترین
راه ممکنه اما تو جنگیدن رو یاد بگیر💥
روزتون بخیر رفقا ❤️
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.خدایا میخوام از ته دلم ازت درخواست کنم
که آنقدر برایم خدایی کنی
که بی نیاز از تمام دنیایت باشم
خداوندا
چنان مرا به آرزوهایم برسان
که از ته قلبم
خوشبختی را احساس کنم
پروردگارا
چنان حال مرا خوب کن
که هیچ چیز و هیچکس
نتونه خرابش کنه
و جوری بغلم کن که به هیچکس
وابستگی نداشته باشم
و بارالها
خودت در رحمتی به رویم بگشا
که هیچکس قادر به بستن آن نباشد
الهی آمین🙏
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 درخت ریا
در بنی اسرائیل عابدی بود، به او گفتند: در فلان مکان درختی است که قومی آن را میپرستند. عابد خشمناک شد و تبر بر دوش گرفت تا آن درخت را قطع کند.
ابلیس به صورت پیرمردی در راه وی آمد و گفت: دست بدار تا سخنی بازگویم. گفت: بگو، گفت: خدا رسولانی دارد که اگر قطع این درخت لازم بود، آنان را برای این کار میفرستاد.
عابد گفت: حتما باید این کار را انجام دهم. ابلیس گفت: نمیگذارم، سپس با وی گلاویز شد، عابد وی را بر زمین زد. ابلیس گفت: مرا رها کن تا سخن دیگری برایت گویم و آن این است که تو مردی مستمندی، اگر مالی داشته باشی که بر عابدان انفاق کنی بهتر از قطع آن درخت است، دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار زیر بالش تو بگذارم. عابد گفت: راست میگویی!
یک دینار صدقه میدهم و یک دینار را به کار میبرم، مرا به قطع درخت امر نکرده اند و من دارای مقام پیامبری نیستم که غم بیهوده بخورم. عابد دو روز زیر بستر خود دو دینار دید و خرج کرد؛ ولی روز سوم چیزی ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت که درخت را قطع کند ابلیس در راهش آمد و گفت: کجا میروی؟
گفت: میروم درخت را قطع کنم، گفت: هرگز نمی توانی و با عابد گلاویز شد و وی را بر زمین زد و گفت: بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا میکنم. عابد گفت: مرا رها کن تا بروم؛ اما بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم؟
ابلیس گفت: تو قصد داشتی درخت را برای خدا و با اخلاص قطع کنی؛ از این رو خدا تو را بر من مسلط ساخت؛ ولی این بار برای خود و دینار خشمگین شدی و من بر تو مسلط شدم.
📙پند تاریخ ۲۰۱/۵-۲۰۲ ؛ به نقل از: المستطرف ۲/ ۱۵۴؛ احیاء العلوم ۳۸۰
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘داستان کوتاه
استادی صاحب اسم اعظم و قدرت الهیه بود؛ شاگردش اصرار داشت که آن را به او نیز یاد دهد اما استاد خودداری می ورزید و میگفت تو تحمل اسم اعظم را نداری!
شاگرد بسیار اصرار و التماس کرد؛
استاد برای آزمایش به او گفت: فردا صبح به دروازه شهر برو و آن چه دیدی برای من نقل کن.
شاگرد، صبح به دروازه شهر رفت؛ او پیرمرد ریش سفیدی را دید که باری از خار روی پشتش بود که به زحمت آن را برای فروش به شهر میبرد؛
در همین حال سربازی از او پرسید بار را چقدر می فروشی؟ پاسخ داد: ده درهم، سرباز پرسید: آیا به من پنج درهم میفروشی؟ جواب داد نه! سرباز با لگد، بارِ پیرمرد را بر زمین انداخت و به او ناسزا گفت و رفت.
شاگرد این صحنه را دید و به شدت خشمگین شد و با خود گفت این پیرمرد با جان کندن بار را به این جا آورده و سرباز به جای کمک کردن، بار او را به زمین انداخت و به او ناسزا هم گفت!
.
سپس به نزد استاد آمد و آن چه دیده بود برای استاد نقل کرد؛
استاد گفت: اگر اسم اعظم را میدانستی با آن سرباز چه میکردی؟
پاسخ داد به خدا سوگند او را به خرگوش تبدیل کرده و در بیابان رهایش میساختم!
استاد خندید و گفت آن پیرمرد استاد من بوده و من اسم اعظم را از او یاد گرفته ام! اگر اسم اعظم دست تو بیفتد روزی ده حیوان درست می کنی! تو هنوز لیاقت و ظرفیت آگاهی از آن را نداری؛
برو و خود را از صفات رذیله پاک کن که برای تو از هر چیزی بهتر است.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥❌ بدهکار کسی نمانید ❌
🍃 در هنگام مرگ هرکس به تناسب زندگی ای که داشته است ، ممکن است گناهانی داشته باشد که اسباب اذیت و آزارش را در آن لحظات سخت فراهم کند 😞
🍃 از مهم ترین حقوقی که برگردن انسان میآید حق الناس است و از بین آنها حق مالی دیگران است، لذا امیرالمومنین میفرمایند سعی کنید در آن لحظات سخت بدهکار کسی نباشید ✖️
آیت الله حق شناس(ره)🎙
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
حاج اسماعیل دولابی رحمةالله علیه؛
در جوانی اسبی داشتم؛ وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایهاش به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه و خیال میکرد اسب دیگری است. به همین خاطر خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند و، چون هرچه تند میرفت، میدید هنوز از سایهاش جلو نیفتاده است؛ باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرا به کشتن میداد. اما دیوار تمام میشد و سایهاش از بین میرفت، آرام میگرفت.
در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت که مرکب توست میخواهد در جنبههای دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی میکشد.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی انصافی
👳♂کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد. در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف میفروشم. حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود: این کار "بی انصافی" است.
مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است، کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج میشد. آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت!
آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیده ای؟ گفت:بله! گفت: میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟گفت: بله آقا، شنیده ام. آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم "بی انصافی" بود!
✅(حضرت علی (ع)می فرمایند
انصاف، مايه آسايش است.)
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi