eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
18هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🔴اسیر شیطان حضرت موسی (علیه‌السلام) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد موسی آمد. وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد موسی (علیه‌السلام) ایستاد. موسی (علیه‌السلام) گفت: تو کیستی؟ ابلیس گفت: من ابلیس هستم! موسی (علیه‌السلام) گفت: آیا تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند! ابلیس گفت: من آمده‌ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم! موسی (علیه‌السلام) گفت: این کلاه چیست که بر سر داری؟ ابلیس گفت: با رنگ‌ها و زرق و برق‌های این کلاه، دل انسان‌ها را می‌ربایم. موسی (علیه‌السلام) گفت: به من از گناهی خبر ده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره می‌شوی و هر جا که بخواهی، او را می‌کشی. ابلیس گفت: اذا اعجبته نفسه و استکثر عمله، و استصغر فی عیبه ذنبه؛ سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره می‌گردم: 1- هنگامی‌که او، خودبین شود و از خودش خوشش آید؛ 2- هنگامی‌که او عمل خود را بسیار بشمارد؛ 3- هنگامی‌که گناهش در نظرش کوچک گردد. 📚 اصول کافی، ج 2، ص 262 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹. سرگذشت سکّاکی، دانشمند قرن هفتم هجری بسیار جالب است. وی در سی سالگی تحصیل را آغاز کرد. با اینکه آموزگار او از موفقیت وی مأیوس بود، ولی سکّاکی با شور و پشتکار عجیبی مشغول تحصیل شد. آموزگار، برای درک هوش و میزان فهم وی، مسئله ای ساده را طرح کرد و آن، یک مسئله از فقه شافعی بود که استاد، آن را چنین مطرح ساخت: «پوست سگ با دبّاغی پاک می شود». سکاکی این جمله را بارها تکرار کرد و با شور و شوق، آماده درس پس دادن بود. فردای آن روز، معلم در میان انبوهی از شاگردان از سکاکی پرسید که مسئله دیروز چه بود؟ سکّاکی گفت: «سگ گفت: پوست استاد با دبّاغی پاک می شود». در این لحظه، شلیک خنده شاگردان و معلم بلند شد، ولی ظرفیت روحی آن نوآموز سالمند، به اندازه ای بالا بود که از این شکست در امتحان، نومید نشد و ده سال تمام، در این راه گام برداشت. هرچند به علت بالا بودن سن، تحصیل او رضایت بخش نبود. روزی برای حفظ درسی به صحرا رفته بود. در صحرا اثر ریزش باران را روی صخره ای مشاهده کرد و از دیدن این منظره پند گرفت و با خود گفت: «دل و روح من هرگز سخت تر از این سنگ نیست. اگر قطرات دانش بسان آب باران در دل من ریزش کند، به طور مسلم اثر نکویی در روان من خواهد گذاشت». او به شهر بازگشت و با شوری وصف ناشدنی، مشغول ادامه تحصیل شد. سرانجام بر اثر استقامت و پشتکار، یکی از نوابغ ادبیات عرب گردید. وی کتابی در علوم عربی انتشار داد که مدت ها محور تدریس در دانشکده های اسلامی بود. (روضات الجنات، ص۷۴۷) 🌹 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️امام محمد باقر(ع) میفرمایند: چون لعنت از دهان شخصی بیرون آید میان او و آن شخص که به او لعنت شده تردد میکند.اگر آن شخص مستحق لعن باشد به او می رسد و اگر نباشد به صاحبش بر می گردد. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
☕️ یک ماشین را در نظر بگیرید، که زمان زیادی بدون هیچ رسیدگی خاصی صرفاً استفاده شده باشه. مثلا اگر تصادف کرد و سپرش شکست تعویض نشه. اگر ترمز دستی‌اش خراب شد تعمیر نشه. فقط یک جاهایی هزینه بشه که دیگه هیچ رقم نمیشه هزینه نکرد، مثل بنزین زدن. تازه همون بنزین هم بی کیفیت ترین بنزین را بهش بزنند، و همیشه فکر کنند به اینکه آیا میشه با یک چیزی ارزون تر راهش برد یا نه؟ این ماشین بعد از یک مدت دیگه نه ظاهر داره نه باطن. همه جاش صدا میده، صندلی‌ها و رودری‌هاش پاره پوره است، بدنه‌اش فرسوده و زنگ زده است، هیچ جایی‌اش بالانس نیست، لاستیک‌هاش تا به تا است، از زیرش روغن می‌ره، دیفرانسیل و گیربکس و موتورش صدا میده، کولر و بخاری نداره، شیشه بالابرهاش خرابه، نه گاز می‌خوره نه ترمز می‌کنه، عقربه‌هاش مدتهاست گزارش درستی نمی‌دهند، چراغ‌هایش هیچ جایی از مسیر را روشن نمی‌کنه. این ماشین هنوز داره لخ لخ کنان راه میره، حتی ممکنه ۶ ماه دیگه هم به حرکت ادامه بده، و در عین حال ممکنه سر اولین دست‌انداز بدون هیچ اتفاق خارق‌العاده‌ای خاموش بشه و دیگه هم روشن نشه دیگه اونجا نمیشه تعجب کرد که عه، این که فقط یک چاله کوچیک بود که، عه این که فقط یک سرعت‌گیر ساده بود که، عه این که فقط یک پیچ معمولی بود که. اونجا دیگه نمیشه هلش داد و روشن‌اش کرد، دیگه نمیشه سر کرد تو کاپوت و دنبال مسأله خاصی گشت، دیگه نمیشه با عوض کردن یک قطعه حرکت را از سر گرفت، دیگه نمیشه جغرافیای فعلی‌اش را از تاریخ چند ساله‌اش جدا کرد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴طنـاب و خدا کوهنوردی می‌خواست از بلندترین کوه‌ها بالا برود.او پس از سال‌ها آماده‌سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می‌خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی می‌رفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند به صعودش ادامه داد تا اینکه هوا کاملا تاریک شد و به‌جز تاریکی هیچ‌چیز دیده نمی‌شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند.کوهنورد همان طور که داشت بالا می‌رفت در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هرچه تمام‌تر سقوط کرد.سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس تمامی خاطرات خوب و بد زندگی‌اش را به یاد می‌آورد. داشت فکر می‌کرد چقدر به مرگ نزدیک شده که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده. حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود.در آن لحظات سنگین سکوت چاره‌ای نداشت جز اینکه فریاد بزند: «خدایا کمکم کن.» ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد: «از من چه می‌خواهی؟»کوهنورد گفت:«نجاتم بده.»صدا گفت:«واقعا فکر می‌کنی می‌توانم نجاتت دهم؟»کوهنورد گفت: «البته، تو تنها کسی هستی که می‌توانی مرا نجات دهی.» صدا گفت:«پس آن طناب دور کمرت را ببُر!»برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فراگرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند. روز بعد گروه نجات رسیدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالی که تنها یک متر با زمین فاصله داشت. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌺امام علی (ع): در باب دانستن ارزش عمر؛ میان شما تا بهشت یا دوزخ فاصله ای جز مرگ نیست. فرصتی که گذر زمان لحظه لحظه از آن می کاهد و مرگ آن را ذوب میکند، چه کوتاه مدتی است که گذشت شب و روز، مرگ را به سوی ما می راند و به زودی فرا خواهد رسید. ✨دنیا پل عابر است و ما رهگذریم ✨هرثانیه در حال عبور و سفریم ✨بیهوده گذشت عمرمان و بی شک ✨هر لحظه به روز مرگ نزدیکتریم اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
خداوندا یک روز دیگر گذشت و مثل همیشه نعمت هایت را بر ما ارزانی داشتی ما را نسبت به لطف و محبتت شاکر و سپاسگزار و در برابر مشکلات ، صبور و آرام قرار ده ... آمین 🤲 شبتون بخیر💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به امروز خوش اومدی ☝️😍 برنامت چیه امروز که یک قدم به سمت اهدافت برداری..!😊 مطالعه کردی؟ ورزش؟ آموزش دیدی؟ دنیا منتظرِ ارادت‌رو بهش نشون بدیاااا😊 صبح که از خواب بیدار می شوید، به این فکر کنید که زنده بودن، اندیشیدن، لذت بردن، عشق ورزیدن چه امتیاز بزرگیست... سلام صبحتون به شادی☕️ ▣ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi .
❤️ عبادت به نيابت از ائمه عليه السلام موسى بن قاسم گويد: به امام جواد عليه السلام عرض كردم : خواستم به نيايت از شما و پدرت خانه را طواف كنم اما به من گفته شد به نيابت از اوصياء، طواف كردن جايز نيست . امام عليه السلام فرمود بلكه هر قدر مى توانى طواف كن و بدان كه طواف از جانب اوصيا جايز است . سه سال از اين ماجرا گذشت و با آن حضرت ملاقات كردم و عوض كردم : من سه سال پيش از شما اجازه خواستم تابه نيابت از شم او پدرت طواف كعبه كنم و شما هم اجازه داديد و من آنچه خواستم طواف كردم سپس چيزى به قلبم خطور كرد و مطابق آن عمل كردم . فرمود: چه چيزى به قلبت خطور كرد؟ عرض كردم : يك روز به نيابت از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله طواف كردم . حضرت جواد عليه السلام سه بار گفت : صلى اللّه عليه و آله . عرض كردم : در روز دوم از جانب امير مومنان على عليه السلام طواف كردم ، روز سوم از جانب امام حسن عليه السلام، روز چهارم از جانب امام حسين عليه السلام، روز پنجم از جانب امام سجاد عليه السلام، روز ششم ازجانب امام باقر عليه السلام، روز هفتم از جانب امام صادق عليه السلام ، روز هشتم از جانب امام كاظم عليه السلام ، روز نهم از جانب امام رضا عليه السلام و روز دهم از جانب شما طواف كردم و ايشان هستند كه من بر اساس ولايتى كه دارند دين خداوند را پذيرفته ام . امام جواد عليه السلام فرمود: سوگند به خدا اكنون داراى دين خدا هستى همان دينى كه جز آن از بندگانش پذيرفته نمى شود. عرض كردم : چه بسا به نيابت از مادرتان فاطمه زهرا عليه السلام طواف كردم و گاهى طواف نكردم . فرمود: اين كار را بسيار بجا آور، زيرا بهترين عملى كه انجام مى دهى به خواست خداوند همين است . (1) 1.منتهى الامال ، باب يازدهم ، فصل دوم ، ص 942 و 943. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 شادی و نشاط مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد (علیه السلام) رسید. حضرت فرمود چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟ آن مرد عرض کرد ای فرزند رسول خدا، از پدر شما شنیدم که مى‌ فرمود بهترین روز شادى انسان، روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد. امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری‌ هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است. حضرت فرمود به جانم سوگند که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى، به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى. 📚 منبع: بحارالانوار، جلد ۶۸، صفحه ۱۵۹ اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌷ما آدمهای فراموشکار گاهی چه راحت از خاطر می‌بریم که خداوندی که در دوران جنینی که هیچ قدرت دفاعی از خودمان نداشتیم، چه زیبا از ما مراقبت کرد و بعد از آن در دوران کودکی با وجود هزاران خطر چگونه ما را حفظ کرد و پرورشمان داد. حالا هم همان خدا، خدای ماست اما ما عوض شدیم، خواستیم همه چیز را کنترل کنیم، خواستیم با جوش و حرص و استرس نشان دهیم که چقدر آینده نگر و دغدغه مند هستیم. باید اعتراف کنیم، ایمانی که در کودکی به پدر ومادر خودمان داشتیم، را از دست داده ایم و به همان اندازه به خداوند ایمان و باور نداریم اما خداوند باز هم عاشق و حافظ و منجی ماست، درست در لحظه ای که به او چشم اميد می‌بندیم. لا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ ﻣﺘﺮﺱ ﻭ ﻏﻤﮕﻴﻦ ﻣﺒﺎﺵ ، ﻗﻄﻌﺎً ﻣﺎ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻫﺴﺘﻴﻢ 📚سوره عنکبوت (33) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
. ♦️میگویند چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد. هر بار که او آتشی میان سنگها می‌افروخت متوجه می‌شد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمی‌دانست. چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دست‌گیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی می‌کرد. رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت: «خدایا، ای مهربان، تو که برای کرمی این چنین می‌اندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کرده‌ای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.» ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم : 1 . *بیمارستان* 2 . *زندان* 3 . *قبرستان* • در بیمارستان می‌فهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست . • در زندان می‌بینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست . • در قبرستان درمی‌یابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد . *زمینی که امروز روی آن قدم می‌زنیم فردا سقف‌مان خواهد بود* پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
میخوای خوبان عالم پیغمبر و امام علیهم السلام به خانه ات بیاید؟؟؟ . . استاد منوچهر صدوقی سها می گوید: . ❤️حاج میرزا اسماعیل دولابی از آن حکمای ذوقی بود. ایشان یک کشاورز ساده بود اما صدتا فیلسوف رسمی باید نزد او می آمدند و شاگردی می کردند. .🦋حاج اسماعیل دولابی (ره) می فرمودند: در بازار چوب فروشها، در هر حجره روزی چند كاميون چوب معامله می‌شود،ولی در پايان روز كه سؤال كنی چقدر كاسبی كرده ايد، می‌گويند مثلاً ده هزار تومان. .امّا يك منبّت كار، تكّه‌ی كوچكی از آن چوبها را می‌گيرد و حسابی روی آن كار می‌كند و بر رو‌ی‌ آن نقش می‌اندازد و همان تكّه چوب را صد هزار تومان يا بيشتر می‌فروشد. گاهی اوقات آن قدر نفيس می‌شود كه نمی‌توان روی آن قيمت گذاشت. .در اعمال عبادی هم زياد عبادت كردن چندان ارزش ندارد بلكه روي عمل حسابی كار كردن و آن را خوب از كار درآوردن و حقّ آن را ادا كردن نتيجه بخش است. .در جای دیگر این حکیم و عارف الهی می فرمود: به وسيله نماز و ذكر و عمل صالح، خانه(دل)تميز و مرتب مي‌شود. كم و زياد عمل اهميت ندارد. آنچه مهم است اين است كه بايد بدانی چه می‌كنی و چه می خواهی بكنی. قصد شما اين است كه خانه را تميز كنی تا خوب‌ها به خانه تو بيايند. می خواهی خانه دل را تميز كنی تا خدا تشريف بياورد. ابتدا پيغمبر (صلی الله علیه و آله) و امام (علیه السلام) تشريف مي‌آورند. امام (علیه السلام) كه تشريف آورد، قلب شما ظهور حجّت خداست. حضرت می‌فرمايد: من آمدم، خدا هم خواهد آمد؛ هستی مطلق، ظهور صغری و كبری. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📝داستان رشوه دادن به امام علی(ع) امیرالمومنین علی(ع)میفرمایند: و عجیب تر از این داستان آن شخص است که شبانگاه در خانه من را کوبید ودر دستش ظرف سر پوشیده پر از حلوا بود چنان از ان مشمئز شدم که گویی با اب دهان یا استفراغ ماری تهیه شده بود.به او گفتم ایا این انعام است.یا زکات یا صدقه که این ها بر ما اهل بیت حرام است گفت نه این است و نه ان بلکه هدیه است کفتم هلاک شوی از طریق دین خدا می خواهی مرا بفریبی ابله شده ای؟ یا دیوانه و یا هذیان میگویی؟سوگند به خدا که اگر هفت اقلیم را با ان چه در زیر اسمان ان هاست به من دهند تا با بیرون کشیدن یک پوست جو از دهان مورچه ای خدا را نافرمانی کنم هرگز نخواهم کرد. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معنی استغفار چیه ؟ شاه‌کلیدی برای بازکردن همه‌ی قفل‌های زندگی! 🎤استاد شجاعی اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌷 رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) :.‏ 👌 از نفرين پدر خود ، سخت بپرهيزيد ، زيرا چنين نفرينى «ابر» را هم مى ‏شكافد و بالاتر مى ‏رود ، و مورد توجه خدا قرار مى ‏گيرد ، تا جايى كه متعال مى ‏فرمايد : آن نفرين را نزد من آوريد تا مستجاب گردانم. 🍂 بنابراين ، از نفرين و دعاى پدر عليه خود ، سخت پرهيز داشته باشيد، زيرا از برّنده ‏تر است! 📖 النوادر راوندي ، ص۵ ‌ ‌ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
ای خدای مهربانم وقتی دلم نا آرام است میدانم درجایی تورا از یاد برده ام! مرا دریاب و دستم را بگیر که قلبم ، روحم نیاز دارد نگاهت را... همراهی و عشق و آرامشت را خدایا در این شب زیبا به قلب ما آرامش عنایت بفرما 🤲 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
💚 راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی است روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید. ╔═ೋ✿࿐ 🎉 میلاد با سعادت امام علی علیه السلام و و مبارک 🎉 (ع)✨🌺 ✨🌺 ✨🌺 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 ‌داستان کوتاه "احنف بن قیس" نقل می کند:روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم. پرسیدم این چه طعامی است؟ معاویه جواب داد: مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته‏اند. بی اختیار گریه ‏ام گرفت.معاویه با شگفتی پرسید: علّت گریه ‏ات چیست؟ گفتم به یاد علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم؛آنگاه سفره‏ای مُهر و مُوم شده آوردند. از علی پرسیدم: در این سفره چیست؟پاسخ داد نان جو.گفتم شما اهل سخاوت می‏ باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می ‏کنید؟ علی فرمود این کار از روی خساست نیست، بلکه می‏ ترسم حسن و حسین‏، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند. گفتم مگر این کار حرام است؟ علی فرمود نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست. معاویه گفت:ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد. 📚الفصول العلیه ، صفحه ۵۱ ‌ ‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi