eitaa logo
حکمت
144 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🍀🌿 فصل هشتم : صفحه ششم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... گفتیم: «بازی موش و گربه ما رو نجات داد، وگرنه ما الان باید زیر آوار باشیم.» بعداً به علی‌آقا گفتم: «اون گربه ما رو از شر موش‌ها نجات نداد، اما باعث نجات ما از شرّ توپ ویرانگر شد.» 🔸️پس از اتمام مأموریت در دیده‌بانی، دوباره به گروه غواصی برگشتم. یک روز در حال تمرینِ صبحگاهیِ شنا بودیم که علی‌آقا از قرارگاه کربلا آمد و همه را فراخواند. سریع لباس‌هایمان را عوض کردیم و خدمتش رفتیم. «علی‌آقا، خیر باشه. مگه چه خبره؟» «ساک‌ها رو ببندید که قراره عده‌ای به زیارت امام‌رضا برن.» با شنیدن این خبر، ذوق‌زده شدیم و به ثانیه‌ای دلم در صحن‌وسرای باصفای حضرتش پر گرفت. یاد آخرین زیارتم افتادم که سال‌ها پیش با مادرم نصیب شده بود. آن زمان آن‌قدر بچه بودم که وقتی به جادۀ شمال رسیدیم و از بلندی، ماشین‌های دوردست را دیدم به مادرم گفتم: «من از اون ماشین کوچولوها می‌خوام.» 🔸️حالا بعد از سال‌ها دوباره باب زیارت به رویم باز شده بود و خودم را در حرمش تصور می‌کردم. همهمۀ رزمندگان فرونشست تا ببینیم این عده چه کسانی هستند. علی‌آقا ادامه داد: «سهمیۀ واحد اطلاعات یه اتوبوس بیشتر نیست و کسایی که قراره برن، با قرعه‌کشی انتخاب می‌شن، حتی من.» گفتیم: «بدون رئیس کاروان که نمی‌شه؛ یا شما یا عمواکبر باید بیاید.» گفت: «حالا قرعه بندازیم ببینیم چی می‌شه. اما نام هرکس که دراومد می‌تونه یه نفر از خانواده رو همراهش بیاره.» من در همان مدت، عقد اخوت‌ها را شروع کرده بودم و علاوه‌بر سیدمجتبی، برادران دیگری در واحد اطلاعات داشتم. در بین برادران، اولین قرعه به‌نام سیدمجتبی افتاد. خوشحال شدم. سیدمجتبی هم خوشحال بود که این زیارت فرصتی است تا خانواده‌هایمان باهم آشنا شوند و برادری‌مان مستحکم‌تر شود. 🔸️ دومین نفر نام میرزایی، برادر دیگرم درآمد و این گمان را تقویت کرد که جمع برادرانۀ ما برای زیارت طلبیده شده است. برادر سومی ‌هم بود که نامش را فراموش کرده‌ام، اما قرعه به نامش افتاد. دیگر همه می‌گفتند نفر بعد شیراوند است. من دلم پیش امام‌رضا(ع) بود. واقعاً زیارت را می‌خواستم و از توسل، دعا و التماس چیزی کم نگذاشتم. تا آخرین قرعه هم امید داشتم نامم را بشنوم اما خبری از نام شیراوند نبود. 🔸️خیلی دلم شکست. از درون ویران بودم، اما به روی خودم نمی‌آوردم. دوستان بیشتر از من بی‌قراری نشان دادند و به علی‌آقا سفارش مرا می‌کردند. صدای سیدمجتبی را شنیدم که می‌گفت: «شیراوند طلبۀ ماست. بذار با ما بیاد، روضه‌ای، احکامی، حدیثی برامون بخونه.» 🔸️تشکرآمیز گفتم: «برادر، خب امام‌رضا نمی‌خواد من باشم؛ دیگه شما چه اصراری دارید؟» بچه‌ها از روی ظاهر من فکر و گمان خیری داشتند و از افسوس و دلداری و پیگیری‌های آنان برمی‌آمد که آقای شیراوند، ما هکذا الظن بک! اما من خودم از باطن خودم خبر داشتم و راضی شدم که در جمع خوبان نباشم. از آمدن علی‌آقا تا حرکت بچه‌ها چند ساعتی بیشتر زمان نبرد. زائران مشهد، سریع کوله‌بارشان را جمع کردند و برای برگشت به جای‌جای استان همدان و برداشتن خانواده‌ها مهیا شدند. هنگام خداحافظی با بچه‌ها سخت‌ترین دقایق برای من بود. بغض بر گلویم چنگ انداخته بود و دلم داشت از جا کنده می‌شد. در آغوش سیدمجتبی دیگر اختیار از کف دادم و به گریه افتادم. سید گفت: «بیا جای من برو.» 🔸️گفتم: «اصلاً و ابداً. امام‌رضا تو رو دعوت کرده و باید بری.» تنها چیزی که برایم باقی مانده بود التماس‌دعایی بود که از زبانم نمی‌افتاد: «تو رو خدا ما رو فراموش نکنید. نایب‌الزیارۀ ما هم باشید.» زودتر از آنچه فکرش را کنیم بعدازظهر رسید. مشهدی‌ها رهسپار شدند و ما را در سکوتی که از آنان به‌جا مانده بود، تنها گذاشتند. 🔸️هم‌زمان، اتفاقاتی در جزیرۀ مجنون در حال رخ دادن بود. مقر ما با خط مقدم فاصلۀ زیادی داشت، اما از دور مشخص بود تحرکات دشمن زیاد شده و در حال ریختن آتش‌تهیۀ سنگین در خط مقدم است. با این اتفاقات، عمواکبر که حالا فرماندهی را به‌دست داشت، برای کسب‌تکلیف به مقر فرماندهی رفت. ادامه........ ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌸🌿 💥عَنِ الرِّضا عَنْ اَبيه عليهماالسلام 🔸️ «ِاِنّ رَجُلاً سَأَلَ اَبا عَبدِاللّه ِ عليه السلام مـا بـالُ القُـرآنِ لا يَزْدادُ عِنْـدَ النَشْـرِ وَالـدِراسةِ اِلاّ غَضـاضَةً؟ 🔸️ فَقـالَ; لاَنَّ اللّه َ تبارَكَ وَ تَعـالى ُّّّلَم يَجْعَـلْهُ لِزَمـانٍ دوُنَ زمانٍ، وَ لا لِناسٍ دُونَ نـاسٍ، 🔸️ فَـهُوَ فى كُلِّ زَمـانٍ جَديدٌ، 🔸️ وَ عِنْدَ كُلِّ قَـوْمٍ غَضٌّ اِلى يَـومِ القيـامَةَ». 💥امام هشتم عليه السلام از امام كاظم عليه السلام نقل مى كند كه فرمودند: 🔸️ مردى از امـام صادق عليه السلام پـرسيد چگونه است كه قـرآن هـر چه خـوانده و منتشـر مى شـود جز بر تازگى و طـراوتش افـزوده نمى شـود؟ 💥 امام صـادق عليه السلام فرمود: 🔸️زيرا خـداوند آنرا براى زمان و مردم خـاصى قرار نـداده اسـت، 🔸️ بنـابراين در هر عصـرى نو، 🔸️ پيـش هر ملتى تا روز قيـامت تازه و شـاداب اسـت.۱ -------------- ۱- جامع الاخبار و الآثار، كتاب القرآن، ج 1، ص 169. 🌾🌺🌾
🍂⚘🍂⚘ 🔸️چرا قرآن، غیبتِ دیگران را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه كرده است؟ پاسخ: دلائل متعددی برای این تشبیه بیان شده است. اَیُحِبُّ اَحَدکُم ان یَاکُلَ لَحم اَخیه مَیتا ۱ آیا دوست دارد یکی ازشما گوشت جنازه( مرده ) برادرش را بخورد؟ ۱🔸️. مُرده، روح ندارد تا از خود دفاع كند و شخصى هم كه مورد قرار مى گیرد، حضور ندارد تا از خود دفاع كند. ۲🔸️. غیبت، ریختن آبرو است و آبرو كه رفت، قابل جبران نیست. همان گونه كه گوشت مرده، اگر كنده شود، قابل جبران نیست. اگر مالى گم شود، قابل جبران است امّا آبرو كه رفت، دیگر جبرانش سخت است و تفاوتى هم نمى كند كه به قصد جدّى باشد یا از روى شوخى و مزاح، زیرا درهر دو صورت، آبروى طرف مى ریزد. ۳🔸️-گوشت به تدریج رشد می‌کند ولی یکباره خورده می شود آبرو هم به تدریج پیدا میشود ولی غیبت کننده یک مرتبه آن را می ریزد انسان سالها زحمت کشیده کتاب ویژه و آبروی کسب کرده است و شما با غیبت کردن نتیجه زحمات او را نابود می کنید۲ 🔸️ غیبت كننده اگر توبه كند آخرین كسى است كه وارد بهشت مى شود، و اگر توبه نكند نخستین كسى است كه وارد آتش مى گردد. 🔸️ روز قیامت فردى را مى آورند و او را در پیشگاه خدا نگه مى دارند و كارنامه اش را به او مى دهند، اما حسنات خود را در آن نمى بیند. عرض مى كند: الهى! این كارنامه من نیست! زیرا من در آن طاعات خود را نمى بینم! به او گفته مى شود: پروردگار تو نه خطا مى كند و نه فراموش. عمل تو به سبب غیبت كردن از مردم بر باد رفت.۳ سپس مرد دیگرى را مى آورند و كارنامه اش را به او مى دهند. در آن طاعت بسیارى را مشاهده مى كند. عرض مى كند: الهى! این كارنامه من نیست! زیرا من این طاعات را بجا نیاورده ام! گفته مى شود: فلانى از تو غیبت كرد و من حسنات او را به تو دادم.» ۴ --------------------- ۱- سوره حجرات آیه ۱۲ ۲- بیان از دانشمند گرامی استاد معظّم جناب آقای قرائتی در کتاب تمثیلات ص۷۹ ۳ جامع الأخبار، ص 147 ۴- تفسیر نور ص۳۰ @hekmaat 💐🍂💐🍂
💥خاطره روزی حاکمی به وزیرش گفت: امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند. وزیر دستور داد خوراک زبان آوردند. چند روز بعد حاکم به وزیر گفت: امروز میخواهم بدترین قسمت گوسفند را برایم بیاوری و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند. حاکم با تعجب گفت: یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟؟؟ وزیر گفت: "قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست" قدر 4 چیز را پیش از از دست دادن بدان : ۱ـ ثروت را قبل از فقر ۲ـ سلامتی را قبل از بیماری ۳ـ جوانی را قبل از پیری ۴ـ زندگی را قبل از مرگ 🆔 @molanasrodin 🌾🌾🌾
🌿🍀🌿 🔸️فصل هشتم : صفحه هفتم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... شب را با صدای خمپاره‌ها خوابیدیم و صبح را طبق برنامۀ هر روز آغاز کردیم. بعد از نماز صبح در حال غواصی بودیم که گفتند: «آب دستتونه بذارید زمین، سریع لباس رزم بپوشید و خودتون‌و به خط مقدم برسونید.» گفتیم: «مگه چی شده؟» گفتند: «عمواکبر از مقر تماس گرفته و گفته توی خط مقدم به نیرو نیازه. عجله کنید.» 🔸️جنگی آماده شدیم و با تجهیزاتی که دستمان بود به خط مقدم رفتیم. آنجا ما را در اختیار گردان 155 به‌فرماندهی حاج‌ستار ابراهیمی ‌قرار دادند. حاج‌ستار ما را توجیه کرد و گفت: «در شرایط سختی قرار داریم. دشمن خط ما رو شکسته و سه-چهار کیلومتر عمقی جلو اومده. البته به‌لطف بچه‌های تخریب، قبل از عقب‌نشینی، جاده با تی‌ان‌تی منفجر شده و تانک و ماشین نمی‌تونه جلو بیاد؛ اما به‌هر‌حال نفراتشون نفوذ کردن و در حال پیشروی هستن. شما بچه‌های اطلاعات چون با منطقه آشنایید می‌تونید کمک خوبی باشید. اگر دیر بجنبیم، کل جزایری که امام تأکید به حفظ اون‌ها داشتن از دستمون میره.» 🔸️پس‌ ازآن حاجی دستۀ ما را به دو گروه تقسیم کرد و برای بازپس‌گیری جاده مأموریت داد: «هم‌زمان به دل دشمن نرید؛ ابتدا گروه اول جلو بره، بعد گروه دیگه حرکت کنه.» من مسئولیت گروه اول را به‌عهده داشتم و فرماندهی دسته به‌عهده حسینعلی مرادی بود. رزمنده‌ای اهل نهاوند و فرماندهی دلیر و بی‌باک. حدود بیست نفر نیرو آرپی‌جی‌زن و تیربارچی در اختیارمان بود. 🔸️محوری که بعثی‌ها در آن پیشروی کرده بودند یک جادۀ باریک در دل آب بود که فقط یک ماشین می‌توانست از آن عبور کند. وسط جاده یک کانال بود که باتوجه‌به آتش سنگین دشمن و خاک نرم و دستیِ جاده، دیگر اثر قابل‌توجهی از آن باقی نمانده بود. 🔸️من و حسینعلی جلو افتادیم و نیروها پشت‌سرمان حرکت کردند. دشمن با دیدن ما، حجم آتش را زیاد کرد و پشت‌سرهم بر این جاده خمپاره ریخت. کارمان این بود که از این جای خمپاره به آن جای خمپاره می‌دویدیم. در آنجا می‌ماندیم تا خمپارۀ بعدی بیاید و سپس بلند می‌شدیم و خودمان را در گودال بعدی می‌انداختیم. بعضاً با همین خمپاره‌ها مجروح یا شهیدی می‌افتاد، اما زمانی برای درنگ نبود و فقط به جلو رفتن فکر می‌کردیم. شرایط آن‌قدر دهشتناک بود که لحظه‌ای به فکر شهادت افتادم. گفتم شاید حکمت دعوت نکردن امام‌رضا(ع) این بود که به‌همراه شهدا از اینجا به زیارتش برویم. 🔸️پس از دقایقی، به سنگرهای کمین متفرقه‌ای رسیدیم که تا دیشب دست خودمان بود و حالا دشمن در آن‌ها نیرو مستقر کرده بود. در فاصله ده-بیست‌متری، درگیری آغاز شد. بعضی از بچه‌ها آرپی‌جی می‌زدند و بعضی مثل من تیراندازی می‌کردند. تیر مستقیم دشمن از ما شهید و مجروح می‌گرفت، اما درنهایت، این دشمن بود که عقب می‌کشید و اگر از تیرهای ما جان سالم به‌در می‌برد، فرار می‌کرد. با آتش سنگین خمپاره، به‌محض پاک‌سازی یک سنگر، جلو می‌رفتیم و با سنگر‌های دیگر درگیر می‌شدیم. در جاده، جان‌پناهی در برابر تیر مستقیم آنان نبود. فقط در فواصل نامعین بشکه‌هایی پر از خاک قرار داشت که می‌شد پشت آن سنگر گرفت. پس از تمام شدن سنگرها و عقب راندن تمام بعثی‌ها، خاکریز کوتاهی که با گونی سنگری درست شده بود هویدا شد. ناباورانه به حسینعلی گفتم: «خط همینه؟» گفت: «آره؛ رسیدیم.» 🔸️مقدار باقی‌مانده را دویدیم و خودمان را پشت خاکریز مخفی کردیم. با دیدن جادۀ منفجرشده‌ای که حاج‌ستار گفته بود، یقین کردم کل مسیر پاک‌سازی شده است و خیالم راحت شد. من و حسینعلی آن‌قدر درگیر جلو رفتن بودیم که غافل از بچه‌ها، برای مدتی از پشت‌سر خبری نداشتیم. یک لحظه به خود آمدم و گفتم بچه‌ها چه شدند؟ به‌دنبال جواب سر برگرداندم تا از وضعیت آن‌ها مطلع شوم. با دیدن پشت‌سر، مو به تنم سیخ شد. همۀ بیست نفر نیرو شهید و مجروح افتاده بودند و فقط من و حسینعلی به خاکریز رسیده بودیم. از ابتدای مسیر تا همین چندصد متری ما که سری جدا افتاده بود، دشمن تلفات گرفته و کسی را سالم نگذاشته بود. ادامه دارد.... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 💥قال علی عليه السلام 🔸️إيّاكَ و الكلامَ فيما لا تَعرِفُ طَريقَتَهُ و لا تَعلَمُ حَقيقَتَهُ ؛ 🔸️فإنّ قَولَكَ يَدُلُّ على عَقلِكَ ، 🔸️و عِبارَتَكَ تُنْبئُ عَن مَعرِفَتِكَ . 💥امام على عليه السلام فرمود: 🔸️ بپرهیز از سخن گفتن درباره آنچه كه راهش را نمى شناسى و حقيقتش را نمى دانى؛ 🔸️ زيرا سخن تو، نشانگر خرد توست 🔸️و بيان تو ،از شناخت تو خبر مى دهد۱ ---------------------- ۱-غرر الحكم : 2735. 💐⚘💐
💥 رهبرمعظم انقلاب در دیدار مردم قم: ▪️کار را به لحظه باید انجام داد. توابین برای انتقام خون مطهّر امام حسین آمدند جنگیدند، کشته شدند، همه‌شان کشته شدند، اما در تاریخ اینها را مدح نمیکنند. چرا؟ چون دیرجنبیدند. 🔸️ شما که میخواستید خونتان را در راه امام حسین بدهید، چرا در اول محرّم، دوم محرّم نیامدید، یک کاری اقلاً صورت بدهید؟ آنجا می‌ایستید تماشا میکنید، امام حسین به شهادت میرسد، بعد دلتان میسوزد، آن وقت می‌آیید در میدان. این کار را به هنگام انجام ندادن این جور است. 🔸️کار را به هنگام باید انجام داد. نباید غفلت کنیم از وظیفه‌ای که عقل و شرع به عهده‌ی ما گذاشته. باید بدون تأخیر وارد میدان بشویم. نباید تأخیر داشته باشیم. 🔸️ آن وقت به تناسب اهمیتی که آن کار دارد، خطرات را به جان بخریم. ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ 💐⚘💐⚘
🗡🔫💣شاهکار متخصصین (8) 🔴 نقل قول کیسینجر از سخنرانی در شورای اصلاح نژاد سازمان جهانی بهداشت در 25 فوریه 2009: 🔻زمانی که مردم واکسیناسیون اجباری را بپذیرند، بازی تمام می‌شود. آن‌ها هر چیزی را می‌پذیرند؛ شامل اهدای اجباری خون یا اعضای بدن "برای منافع عمومی". 🔻ما می‌توانیم کودکان را به‌طور ژنتیکی اصلاح و یا آن‌ها را عقیم کنیم - "برای منافع عمومی" ! ... تولید کنندگان واکسن میلیاردها دلار درآمد خواهند داشت و بسیاری از شما در این اتاق سرمایه‌گذاران آینده هستید. این یک معامله بزرگ برد-برد است. ما گله را از بین می‌بریم و گله برای خدماتی که به نابودی آن‌ها می‌انجامد به ما پول می‌دهد ! » ⚠️ به تاریخ توجه کنید؛ حدود ۱۲ سال پیش این بیانات با این صراحت اعلام شده بود. 🔥💔🔎💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞عوارض واکسن‌ های اهدایی بیل گیتس و بن سلمان به کودکان یمنی ۸ سال پیش در اوج حمله ی عربستان، سازمان بهداشت جهانی با پول بیل گیتس و بن سلمان به کودکان یمنی واکسن های مختلف تزریق کردند 👌حالا نتیجه واکسن ها را به اسم گرسنگی منتشر میکنند تا اصل داستان برای ساده لوحان پوشیده بماند همان سناریویی که با کودکان آفریقایی انجام دادند. 🔸️الان به اسم قحطی در یمن دارن عوارض_واکسن را پنهان می کنن سازمان ملل حامی آل سعود و بهداشت جهانی حامی آل سعود و اسرائیل چطور دلش سوخته برای شیعیان دارو و واکسن می‌فرسته؟ 🔸️سازمان_ماسونی_بهداشت_جهانی ➖ ➖ ➖ ➖ ⏰ @yamahdiadrekni72 💔💔♨️💔
💥خاطره: روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! 🔸️پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟…. 💥بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! 💥بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! 💥سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! 💥بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی! @mollanasreddin 🌾🌾🌾
🌿🍀🌿 🔸️فصل هشتم : صفحه هشتم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... حسینعلی را متوجه وضعیت کردم و گفتم: «حالا چه‌کار کنیم؟» او بلدِ کار بود. گفت: «باید جا عوض کنیم.» راست می‌گفت. با جا عوض کردن و تیراندازی از نقاط مختلف خاکریز، دشمن گمان می‌کرد بسیاریم و در سنگرها نیروی کافی گذاشته‌ایم. درحالی‌که دو نفر بیشتر نبودیم و در سنگرها هم خبری از نیرو نبود. 🔸️برای اجرای این نظر، همین‌که آمدیم جدا شویم، در فاصلۀ چندمتری بینمان خمپاره‌ای فرود آمد و هردوی ما را پرت کرد. با این انفجار ترکش‌های ریز به سر و کمرم و ترکش بزرگی در بازویم فرورفت. خون از دستم جاری بود و از انگشتانم شُرّه می‌کرد. حسینعلی به‌ظاهر مجروحیتی نداشت، اما موج شدیدی او را گرفته بود و گیج و منگ در تیررس دشمن ایستاده بود. هرچه داد زدم «حسینعلی بشین.»، گوشش سنگین بود و صدایی نمی‌شنید. خودم را به‌سختی به او رساندم و او را نشاندم. تا دقایقی همین‌طور بود و حال خوشی نداشت. وقتی به خودش آمد، گفتم: «الان چه کنیم؟» گفت: «باید برگردیم، وگرنه اسیر می‌شیم.» 🔸️با بی‌سیمی که داشت درخواست نیروی تازه‌نفس کرد. خودش بازوی مرا بست و باهم به‌سمت عقب راه افتادیم. ساعتی بیش نبود که با این نیروها آشنا شده بودم و خیلی از شهدا را نمی‌شناختم. با زنده برگشتنم از آن معرکه، جز افسوس چیزی نداشتم. رانده از زیارت، مانده از شهادت، به‌غبطه از کنار شهدا عبور می‌کردم و از روی ماهشان، به نگاهی بهره‌مند می‌شدم. در این بین، حمید نظری از بچه‌های اطلاعات را شناختم. چهرۀ چون گل شکفته‌شده‌اش کامل در خاطرم ثبت‌وضبط شد. همان‌طور که در وصیت‌نامه‌اش آمده، واقعاً انگار شهادتش عروسی‌اش بود. 🔸️در بین راه، بچه‌های تازه‌نفس گروه دوم را دیدیم. آن‌ها را راهنمایی کردیم و گفتیم: «ما حال خوشی نداریم و فقط تونستیم زخم مجروحان رو ببندیم؛ اما شما اونا رو بیارید عقب.» به هر صورت، به عقبه رسیدیم. باتوجه‌به خون زیادی که از من رفته بود بسیار تشنه بودم. از هرکس تقاضای آب می‌کردم آب نمی‌داد و می‌گفت برای زخمت خوب نیست. آب جزیره نیز از فرط ماهی‌های گندیده، بوی زُحم و تعفن گرفته بود و نمی‌شد به آن نزدیک شد. همان لحظه دیدم عده‌ای نشسته‌اند و دارند هندوانه می‌خورند. به آن‌ها گفتم: «خیلی تشنه‌ام، یه تیکه به من می‌دید؟» 🔸️یکی از آن‌ها دلش برایم سوخت و یک قاچ به من داد. تا کسی جلویمان را نگرفته، سریع از دستش قاپیدم و گازی به آن زدم. جایتان خالی، در گرمای تابستان با آن عطش عجیب‌وغریب، خنکای این هندوانه حالم را سر جا آورد. حسینعلی هنوز به کار می‌آمد، اما من برای مداوا باید به عقب می‌رفتم. 🔸️ آمبولانسی درهایش باز بود و داشت مجروحان را را سوار می‌کرد. خودم را گوشه‌ای از آن جا کردم و راه افتادیم. در راه، وقتی به مقر فرماندهی رسیدیم به راننده گفتم: «من از نیروهای اطلاعات هستم، اجازه بده چند دقیقه گزارش خط مقدم رو به فرمانده بدم و برگردم.» راننده قبول کرد. سریع رفتم عمواکبر را پیدا کردم و گفتم: «حاجی، خط الان با از دست دادن یک گروه پاک‌سازی شد. گروه دوم هم بعد از ما به خط رفت، اما اگر می‌خواید برای جاده کاری کنید توی روز فایده نداره، شب برید جلو و حتماً تا صبح سنگرسازی رو کامل کنید تا بتونید دوام بیارید.» 🔸️عمواکبر «خداقوت»‍ می گفت و راهی‌ام کرد تا به بیمارستان برسم. دیگر خبردار نشدم چه اتفاقی برای جاده افتاد، اما بعد از ما، طرح جامعی برای بازپس‌گیری و پیشروی دوباره در جزیرۀ مجنون توسط تیپ انصارالحسین(ع) تهیه شد که به عملیات «انصار» نام گرفت. طی این عملیات، دشمن بعثی به‌طور کامل عقب رانده شد و مواضع ما دیگربار تثبیت گردید. سوار آمبولانس شدم و به‌سمت بیمارستان حرکت کردیم. وقتی اسم بیمارستان را روی تابلو ورودی دیدم، آرام شدم. نوشته بود بیمارستان صحرایی امام‌رضا(ع). گفتم: «یا امام‌رضا، بازهم خوب شد اگر به حرمت نرسیدیم به این دارالشفا که به نام شما مزین شده، رسیدیم.» 🔸️آنجا اولین امدادگر که آمد معاینه کند گفتم: «برادر، سرپایی من‌و مداوا کن، برگردم خط.» «برگردی خط؟ برگشتی در کار نیست. با این وضع زخمی‌ که داری باید بری پشت جبهه.» ادامه دارد......... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس ⚘جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 💥قال علی عليه السلام : 🔸️إنّ لِسانَ المؤمنِ مِن وَراءِ قَلبِهِ ، و إنّ قَلبَ المُنافِقِ مِن وَراءِ لِسانِهِ ؛ 🔸️لأنّ المؤمنَ إذا أرادَ أن يَتكَلّمَ بكلامٍ تَدَبَّرَهُ في نَفسِهِ ، فإن كانَ خَيرا أبداهُ و إن كانَ شَرّا و اراهُ ، 🔸️و إنّ المُنافِقَ يَتكَلّمُ بما أتى على لِسانِهِ لا يَدري ما ذا لَهُ و ما ذا علَيهِ . 💥امام على عليه السلام فرمود: 🔸️ زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او؛ 🔸️ زيرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنى بگويد، ابتدا درباره آن مى انديشد؛ اگر خوب بود اظهارش مى كند و اگر بد بود آن را پنهان مى دارد. 🔸️ اما منافق هرچه به زبانش آيد مى گويد، بى آن كه بداند چه سخنى به سود و چه سخنى به زيان اوست.۱ ----------------- ۱-نهج البلاغة : الخطبة 176. 💐⚘💐
🌾🌾🌾 💥 حکایت جالب آیةالله بافقی‌ قدس‌سره از کاربرد توکل: 💥عالم ربانی، مرحوم آیةالله شیخ محمدتقی بافقی‌ قدس‌سره بعد از شهریور 1320 تصمیم گرفت، (ایشان عالم مبارز دوران رضا خان بود. در قضیه کشف حجاب ،زن شاه درحرم حضرت معصومه س کشف حجاب کرد و ایشان اعتراض کردند. رضا خان پس از دستگیری ایشان و مضروب کردن ایشان به شهر ری تبعید کرد) دوباره به قم بیاید و عده‌ای نیز ایشان را دعوت کرده و قول دادند امکانات زندگی در اختیار این عالم مجاهد بگذارند, 💥 مرحوم آیةالله سیدحسین بدلا قدس‌سره که از دوستان ایشان بود، در این‌باره روایت شنیدنی و جالبی نقل کرده است: 💥 آقای بافقی به قم بازگشتند و پس از تحمل برخی از سختی‌ها، در خیابان حضرتی در خانه‌ی محقر اجاره‌ای سکونت گزیدند. من وقتی به دیدارشان رفتم زمستان بود، دیدم زندگی بسیار محقری دارند، ولی صبور و رضایت‌مندند. هنگام مراجعت به شهر قم با این‌که عده‌ای قول داده بودند، اما هیچ‌کس پیش او نیامد، لذا به همان محلی که از آن‌جا دستگیر شده بود؛ یعنی حرم و مسجد بالاسر حضرت معصومه‌ سلام‌الله‌علیها وارد شده و چند شبانه‌روز در همان جا بودند، 💥 خودش می‌گفت: خداوند می‌خواست بدین وسیله مرا تنبیه کند؛ زیرا به غیر او اعتماد نموده و توکل کرده‌ام، چون فقط به اطمینان آنان به قم آمدم، خداوند چنین پیش‌آمدی را آورد تا من متنبه گردم. 🔸️ وقتی از نجف به قم می‌آمدم، هیچ شهرتی هم نداشتم و کسی مرا نمی‌شناخت. توکلم فقط به خدا بود لذا خداوند مقدمات و اسباب زندگی‌ام را در قم به سادگی فراهم آورد؛ به این‌صورت که در کرمانشاه به یک نفر از اهالی قم که قبلاً با او آشنائی داشتم، برخوردم که به زیارت عتبات می‌رفت، او کلید منزل خود در قم را به من داد و گفت: برو آن‌جا سکونت کن و من آمدم در منزل او نشستم؛ ولی اکنون که توکل کامل به خدا نداشتم، او مرا بیدار و متنبه کرد. 💥آن که بیند او مسبب را عیان کی نهد دل بر سبب‌های جهان ➕ متن کامل 👈 yon.ir/Emt4F 🔰 @ofogh_howzah 💐🍂💐🍂
چرا انسان در قیامت از نزدیکانش فرار می‌کند؟.mp3
1.91M
🔸️ چرا انسان در قیامت از نزدیکانش فرار می‌کند؟ 💥بیان از حجةالإسلام دکتر رفیعی 🆔 @balagh_ir 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ثروتمندترین خانواده ایرانی را می‌شناسید؟ @Farsna - Link ♨️💔♨️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهت اطلاع 👇 🔥حال وروز منافقین روز گار ما اسلام معاویه ای⚠️ روز تولد حضرت زهرا و تجمع منافقین در مقابل مسجد در اشرف 3 مسجد ضرار @women92 💔💔
🌿🍀🌿 🔸️فصل هشتم : صفحه نهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... «من که چیزی‌م نیست؛ با پای خودم اومدم اینجا.» «برای ترکش کمرت شاید بشه کاری کرد، اما ترکشی که توی بازوت مونده کار ما نیست. باید بری اهواز.» «الان چه‌کار کنم؟» 🔸️«منتظر باش اتوبوس بهداری که آماده شد، خبرت می‌کنم.» وقتی به بیمارستان اهواز رسیدم شب شده بود. خسته از اتفاقات و ناخوش از جراحتی که داشتم، همین‌که روی تخت دراز کشیدم خوابم برد و دیگر چیزی نفهمیدم. آن زمان و مکان این‌چنین برایم به پایان رسید. بعدها در همان جبهه، طی عملیات انصار، دوستان و عزیزان ارزشمندی را از دست دادم. فرمانده عزیزم حاج‌محسن امیدی، شیخ علی‌پناه شیراوند، شیخ طیب خرم‌آبادی و شیخ محمدحسین ترابی، همگی در جزیرۀ مجنون به‌شهادت رسیدند. 🔸️شهادت شیخ محمدحسین مصداق شهادتی عالمانه بود. حرف حق را شنید، پذیرفت و جانانه به آن عمل کرد. وقتی با جوانان هم‌کلام می‌شوم و در اردوهای راهیان نور و محافل شهدا از شهادت عالمانه می‌گویم، بعضی سؤال می‌کنند مگر شهادت عالمانه هم داریم؟ می‌گویم: بله؛ شیخ محمدحسین می‌دانست و حدیثش را خوانده بود که شهید، با اولین قطرۀ خون، تمام گناهانش بخشیده می‌شود، مگر دِین و حق‌الناس. برای همین شهربه‌شهر رفت و پنج ریال بدهی‌اش را پرداخت کرد تا چیزی به گردنش نباشد. 🔸️شهادت عالمانه یعنی انسان در اوج شهید شود و بعد از شهادت نیز در اوج بماند و در آن دنیا با دادن حسناتش به‌جای حق‌الناس، مقام خود را پایین نیاورد. به همین دلیل است که امام‌حسین(ع) در روز عاشورا فرمود: «کسی که دِین به گردن دارد همراه من نجنگد، زیرا از رسول‌الله شنیدم که فرمود: ‹کسی که بمیرد و دینی به گردن داشته باشد از حسناتش کم می‌شود.›» 🔸️وقتی چشم باز کردم رویم ملحفه‌ای کشیده بودند و سِرمی ‌در دست داشتم. در بیمارستان شهید بقایی تازه دردها را لمس می‌کردم. هر روز پزشکان برای معاینه می‌آمدند و شرایطم را می‌سنجیدند. بالاخره به این نتیجه رسیدند برای بیرون آوردن ترکش به عمل جراحی نیاز است و این عمل باید در بیمارستان پیشرفته‌تری انجام بگیرد. گفتم: «کاری نداره؛ با چاقو بزنید زیرش درمی‌آد.» 🔸️گفتند: «کاش به همین سادگی بود. ترکش بد به استخوان نشسته و ما نمی‌تونیم کاری کنیم. به‌زودی به اصفهان اعزام می‌شید و اونجا به‌خوبی تحت عمل جراحی قرار خواهید گرفت.» 🔸️پس از دو-سه روز، ما را به فرودگاه اهواز بردند و سوار هواپیمای C130 کردند. هواپیما پر از مجروح بود. بعضی بدحال بودند و بعضی هم مثل من حال بهتری داشتند. بعضی زیارت عاشورا می‌خواندند و بعضی دعای کمیل. آن گوشه یکی صلوات چاق می‌کرد و این‌طرف یکی موجی شده بود و دادوهوار می‌کرد. هرکس در حال‌وهوایی بود و من هم حال‌وهوای خودم را داشتم. تمام ذهنم پیش امام‌رضا(ع) بود که چرا قبولمان نکرد؟ عیب کار کجا بود؟ اگر آنجا قبول نشدیم چرا در جادۀ جزیرۀ مجنون ما را نپذیرفت؟ 🔸️ مدام در دلم با حضرت نجوا می‌کردم و از او کمک می‌خواستم. پرواز بیش از حدِ معمول، طولانی شد. مجروحان پیوسته حالشان به‌هم می‌خورد. امدادگرها دوان‌دوان میانشان می‌گشتند و رسیدگی می‌کردند. من هم کم‌کم داشت حالم به‌هم می‌خورد. در همین لحظه، کمک‌خلبان از کابین خارج شد و به‌سوی ما آمد. به‌اعتراض گفتم: «جناب، چرا این پرواز این‌قدر طول کشید؟ مگه اصفهان تا اهواز چقد فاصله داره؟ حال این مجروحان خوب نیست.» کمک‌خلبان با لبخندی به من نگاه کرد و گفت: «بذار یه چیزی بگم. تو آرزویی نداری؟» 🔸️«مگه می‌شه آدم آرزو نداشته باشه؟» «آرزوت چیه؟» «آخه الان چه وقت این حرف‌هاست» «حالا تو بگو آرزوت چیه!» آهی کشیدم و گفتم:«هیچی، می‌خواستم برم مشهد.» انگار منتظر شنیدن این جمله باشد لبخند شیرینی زد و گفت: «خب آرزوت برآورده شد. اتفاقاً الان داریم می‌ریم مشهد.» 🔸️با تعجب گفتم: «واقعاً!؟ راست می‌گی؟» «بله، نزدیک اصفهان بودیم که گفتن بیمارستان‌های اصفهان پر شده و باید برید مشهد. الان هم تو راه مشهد هستیم.» 🔸️با شنیدن این خبر حال‌وهوای مجروحان تغییر کرد. نمی‌دانید چه حالی شدیم. به امام‌رضا گفتم: «ممنون لطف و کرمتم. شرمنده‌ام. عذرخواهم. نمی‌دونستم این‌قدر هوای ما رو دارید. نمی‌دونستم این‌طور صدای ما رو می‌شنوید.» ادامه دارد...... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس ⚘جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 💥قال الاامام الرضاعلیه‌السلام: 🔸«فاذا خرج اشرقت الأرض بنور ربها، 🔸️ و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم احدا، 🔸️و هو الذي تطوي له الأرض و لا يکون له ظل، 🔸️ و هو الذي ينادي مناد من السماء يسمعه. جميع اهل الأرض بالدعاء اليه، 🔸️يقول: الا ان حجة الله قد ظهر عند بيت الله فاتبعوه، 🔸️فان الحق معه و فيه». 💥حضرت امام. رضا علزه السلام فرمود : 🔸«او چون ظاهر شود، زمين به نور پروردگار نورانی گردد. 🔸️ ترازوی عدالت در ميان مردم قرار دهد (ارزش‌ها و معيارهای عدالت را پياده کند) 🔸️ ديگر احدی به ديگری ستم نمی‌کند، 🔸️ زمين زير پايش طی می‌شود و برای او سايه نمی‌باشد. 🔸️برای او منادي غيبی از آسمان ندا می‌کند و همه‌ی مردم روی زمين آن ندا را می‌شنوند که آنها را به سوی او دعوت می‌کند 🔸️و می‌گويد: آگاه باشيد که حجت خدا در کنار خانه‌ی خدا ظاهر شده است، 🔸️از او پيروي کنيد که حق با اوست و در دست اوست»۱ --------------------- ۱-کمال الدين/ 372 💐⚘💐
🌿🍀🌿 💥 مفهوم «مهدویت» چیست؟ ✍️ پاسخ: باور به ظهور شخصی که جهان را پر از عدل و داد کرده و ریشه‌های ظلم و ستم را می‌چیند اختصاص به اسلام نداشته بلکه، شامل ادیان مختلف الهی و آسمانی می‌شود و در اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشت و... به ظهور این شخص نوید داده شده است. 🔸️ بنابراین می‌توان گفت تمامی ادیان به آمدن موعودی مصلح باور دارند که این موعود در اندیشه زردتشت سوشیاتت، در اندیشه مسیحیت حضرت مسیح و غیره... و در اسلام حضرت مهدی (عج) است که قرآن و سنت به آمدن آن بشارت داده‌اند. 🔸 امّا در مورد اینکه مهدویت یعنی چه؟ باید اذعان داشت لغت مهدویت برگرفته از امام مهدی (عج) است. 🔸️ «خلاصه و حقیقت مهدویت، منتهی شدن سیر جوامع جهان به سوی جامعه واحد و سعادت عمومی، امنیت و رفاه، تعاون و همکاری، همبستگی همگانی حکومت حق و عدل جهانی، غلبه حق بر باطل، غلبه جنود الله بر جنود شیطان نجات مستضعفان و نابودی مستکبران، و خلافت مؤمنان و شایستگان به رهبری یک رجل و ابرمرد الهی است که موعود انبیاء و ادیان و دوازدهمین اوصیاء و خلفای پیغمبر آخرالزمان است.» 🔸️ امّا از آنجا که نام آن منجی در میان مسلمانان مهدی (عج) است، این اندیشه را به اندیشه «مهدویت» نامیده‌اند هر چند سایر ادیان به آن اندیشه «موعودگرائی» و ... می‌گویند. 🔸 بهرحال، مهدویت، یک اندیشه و تفکر برگرفته از کتاب‌های آسمانی است که با فطرت و سنن عالم خلقت موافق است. 🆔 @balagh_ir 💐⚘💐
امام زمان (عج) هم به فکر ما نیست!.mp3
831.4K
💥 امام زمان (عج) هم به فکر ما نیست! 💥بیان ازحجةالإسلام عالی 🆔 @balagh_ir 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️مدعی امام زمان بودن در بیت رهبری خاطره عجیب حجت الاسلام قرائتی https://eitaa.com/joinchat/2985033989C66ea84d498 ⚘💐⚘