eitaa logo
حکمت
160 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3هزار ویدیو
12 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀تشرف حاج علی بغدادی🍀 🔺 حاج علی ريسندگی و كارخانه ایی در بغداد داشته است. برای دادن مالش به نجف می‌رود كه خمس مالش را به بزرگان نجف، آيت الله شيخ مرتضي انصاری بدهد. وجوهاتش را حساب كرده، صبح پنجشنبه‌ا بوده است. بعد زيارت رفته، و كاظمين را زيارت كرده است. بعد به بغداد برگشته است. 🔺می‌گويد در مسير برگشت با يك برخورد كردم، كه به من : حاج علی حال شما چطور است؟ بعد ايشان فرمودند: حاج علی می‌آيی به برگرديم، امشب، شب جمعه است. شب زيارت اجداد من در كاظمين میباشد كه نزديك است. من هم گفتم: ! 🔺من برمی‌گردم. يك مؤمنی به من پيشنهادی داده است. بعد ايشان گفت: تا من بدهم تو از دوستان ما هستی. گفتم: شما شهادت می‌دهيد؟ مگر چقدر مرا می شناسيد؟ گفت: من چطور نشناسم آن كسي را كه ما را به ما می‌رساند؟ گفتم: كدام حق؟ گفت: خمسی كه به ما دادی. 🔺 گفت: من باز متوجه نبودم. ايشان شيخ را وكيل خودش می‌داند. و همينطور كه می‌آمديم، كنار راه ميوه‌هايی را می‌ديدم كه برای اين نيست. ، فصل زمستان بود. ميوه‌ها طور ديگری بود. هوا را طور ديگری می‌ديدم و عطرآگين بود. كه با هم راه مي‌رفتيم،سؤالاتی از ايشان پرسيدم. 🔺مثلاً اينكه دوستان ما زيارت مشهد مشرف شدند، می‌خواستم بدانم زيارت فلانی قبول است؟ فرمود: انشاءالله قبول است. فلانی هم شده است، زيارتش قبول است؟ انشاءالله قبول است. فلانی هم مشرف شده، قبول است؟ ديدم سكوت كردند. گفتم: بعضی از كسانيی كه اهل هستند، می‌گويند: اگر كسی شب جمعه زيارت ابا عبدالله الحسين را بخواند، «زيارت الحسين امانٌ من النار» آدم را از ايمن مي‌كند. اين درست است؟ 🔺 ديدم‌ اشك زده است و اسم را كه شنيد، فرمود: بله، درست است. «زيارت الحسين امانٌ من النار» بعد به كاظمين رسيديم. به سلام دادن به ائمه كرد. تك تك سلام داد به اسم امام زمان که رسيد، سؤال كرد: حاج علی امام زمان خودت را می‌شناسی؟ گفتم: نشناسم. معلوم است می‌شناسم. گفت: خوب سلام بده. گفتم: «السلام عليك يا حجة الله، السلام عليك يا صاحب الزمان، يابن الحسن» گفت: «عليك السلام و رحمة الله و بركاته» . 🔺جواب مرا داد، باز من متوجه نبودم. كسی كه خبر از قبولی زيارت بعضی‌ها، خبر از چيزهايی كه غير نمی‌تواند بدهد. مثل شيخ انصاری را نماينده خودش می‌داند. را می‌گويد: حق ما است. 🔺برای خواندن نماز ايستاديم. نماز كه تمام شد، آخر نماز به ذهن من آمد، اين قرائن و نشانه‌ها برای بوده است. نماز كه تمام شد، نگاه كردم ديدم حضرت نيست. در آن زمان يك حالت گيجی و تحير بوده است. ولي بعد با قرائنی می‌شويم و چه سنگينی است. 🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴
4.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥استاد رحیم‌پور ازغدی: امام حسین نوکر نمیخواد، حضرت عباس هم سگ نمیخواد امام شیعه میخواد... شیعه‌ی عاشقِ عاقل @yamahdiadrekni72 🌾🌾
⭕️ از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حَرَم! 🔻 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان است می‌گوید: در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. 🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست! 🔸 در این میان آقای را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! 🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و… 🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. 🔸 اما مادرم دیشب خواب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! 🔸 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.» 🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید. 🔸 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد… کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود. 🔸 روزها گذشت تا اینکه آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. 🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود. 🔸 کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و… حلالیت طلبید. ⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از یک انسان دارد، چه ربطی به دارد؟! 🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در به شهادت رسید. ✅ او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. __ 📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی 🔷 برگرفته از سخنرانی @yamahdiadrekni72 🌾🌺