🍀تشرف حاج علی بغدادی🍀
🔺 #مرحوم حاج علی #بغداد ريسندگی و كارخانه ایی در بغداد داشته است. برای دادن #خمس مالش به نجف میرود كه خمس مالش را به بزرگان نجف، آيت الله شيخ مرتضي انصاری بدهد. وجوهاتش را حساب كرده، صبح پنجشنبها بوده است. بعد زيارت #كاظمين رفته، #نجف و كاظمين را زيارت كرده است. بعد به بغداد برگشته است.
🔺میگويد در مسير برگشت با يك #كسی برخورد كردم، كه به من #فرمود: حاج علی حال شما چطور است؟ بعد ايشان فرمودند: حاج علی میآيی به #كاظمين برگرديم، امشب، شب جمعه است. شب زيارت اجداد من در كاظمين میباشد كه نزديك است. من هم گفتم: #چشم!
🔺من برمیگردم. يك مؤمنی به من پيشنهادی داده است. بعد ايشان گفت: #برگرديد تا من #شهادت بدهم تو از دوستان ما هستی. گفتم: شما #چطور شهادت میدهيد؟ مگر چقدر مرا می شناسيد؟ گفت: من چطور نشناسم آن كسي را كه #حق ما را به ما میرساند؟ گفتم: كدام حق؟ گفت: خمسی كه به #وكلای ما دادی.
🔺 گفت: من باز متوجه نبودم. ايشان شيخ #انصاری را وكيل خودش میداند. #برگشتيم و همينطور كه میآمديم، كنار راه ميوههايی را میديدم كه برای اين #فصل نيست. #فصل، فصل زمستان بود. ميوهها طور ديگری بود. هوا را طور ديگری میديدم و عطرآگين بود. #همينطور كه با هم راه ميرفتيم،سؤالاتی از ايشان پرسيدم.
🔺مثلاً اينكه #بعضی دوستان ما زيارت مشهد مشرف شدند، میخواستم بدانم زيارت فلانی قبول است؟ فرمود: انشاءالله قبول است. فلانی هم #مشرف شده است، زيارتش قبول است؟ انشاءالله قبول است. فلانی هم مشرف شده، قبول است؟ ديدم سكوت كردند. گفتم: بعضی از كسانيی كه اهل #منبر هستند، میگويند: اگر كسی شب جمعه زيارت ابا عبدالله الحسين را بخواند، «زيارت الحسين امانٌ من النار» آدم را از #جهنم ايمن ميكند. اين #حديث درست است؟
🔺 ديدم #چشمانش اشك زده است و اسم #حسين را كه شنيد، فرمود: بله، درست است. «زيارت الحسين امانٌ من النار» بعد به كاظمين رسيديم. #شروع به سلام دادن به ائمه كرد. تك تك سلام داد به اسم امام زمان که رسيد، سؤال كرد: حاج علی امام زمان خودت را میشناسی؟ گفتم: #چطور نشناسم. معلوم است میشناسم. گفت: خوب سلام بده. گفتم: «السلام عليك يا حجة الله، السلام عليك يا صاحب الزمان، يابن الحسن» گفت: «عليك السلام و رحمة الله و بركاته» .
🔺جواب #سلام مرا داد، باز من متوجه نبودم. كسی كه خبر از قبولی زيارت بعضیها، خبر از چيزهايی كه غير #معصوم نمیتواند بدهد. #مراجعی مثل شيخ انصاری را نماينده خودش میداند. #خمس را میگويد: حق ما است.
🔺برای خواندن نماز #زيارت ايستاديم. نماز كه تمام شد، آخر نماز به ذهن من آمد، اين قرائن و نشانهها برای #حضرت بوده است. نماز كه تمام شد، نگاه كردم ديدم حضرت نيست. در آن زمان يك حالت گيجی و تحير بوده است. ولي بعد با قرائنی #متوجه میشويم و چه #حسرت سنگينی است.
🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴
4.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥استاد رحیمپور ازغدی: امام حسین نوکر نمیخواد، حضرت عباس هم سگ نمیخواد
امام شیعه میخواد... شیعهی عاشقِ عاقل
#محرم #امام_حسین
#شهادت
@yamahdiadrekni72
🌾🌾
⭕️ از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع
از حَرَم!
🔻 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان #دفاع_مقدس است میگوید: در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر.
🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر #رزمندگان ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچهدار نمیشد. با این اوصاف کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی میدانست!
🔸 در این میان آقای #ابوترابی را بیشتر اذیت میکرد. او میدانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد میکرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچگاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام میگذاشت!
🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید #آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و…
🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمیزد. حتی به آقای ابوترابی احترام میگذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما #شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانیها را اذیت کنی.
🔸 اما مادرم دیشب خواب #حضرت_زینب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده!
🔸 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانیها را اذیت میکنی؟ حلالت نمیکنم. حالا من آمدهام که حلالیت بطلبم.»
🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانوادهاش را از حاج آقا میپرسید.
🔸 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه #شهید ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل میکرد… کاظم میخواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهرهمند شود.
🔸 روزها گذشت تا اینکه #اسرای_ایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد.
🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاجآقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شدهاند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدتها آنجا بود.
🔸 کاظم از خدا میخواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آنها بابت شکنجهها و… حلالیت طلبید.
⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از #توبه یک انسان دارد، چه ربطی به #مدافعان_حرم دارد؟!
🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند میتواند مقام #شهادت را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در #سوریه به شهادت رسید.
✅ او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، میتوانیم حتی به مقام شهادت برسیم.
__
📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی
🔷 برگرفته از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
@yamahdiadrekni72
🌾🌺