eitaa logo
حکمت
144 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیرت: 💜🍁💜🍁💜🍁 حضرت فاطمه عليها السلام : حُبِّبَ إلَىَّ من دُنياكُم ثَلاثٌ : تِلاوَةُ كِتابِ اللّه ِ و النَّظَرُ في وَجهِ رَسولِ اللّه ِ و الإنفاقُ في سَبيلِ اللّه ِ ؛ حضرت فاطمه عليها السلام : از دنياى شما محبّت سه چيز در دل من نهاده شد : تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پيامبر خدا و انفاق در راه خدا . . نهج الحياة ، ح 164 . 🌷⚘🌷⚘🌷⚘🌷
بصیرت: ✨﷽✨ 💢داستان کوتاه پند آموز ✍زاهد نمایی مهمان پادشاه شد، وقتی که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد ، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکی شاه به او بیفزاید. هنگامی که به خانه اش بازگشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که جوانی هوشمند بود از روی تیز هوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او رو کرد و گفت: مگر در نزد شاه غذا نخوردی؟ زاهدنما پاسخ داد: در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید.)) یعنی همین کم خوری من موجب موقعیت من نزد شاه گردد، و روزی از همین موقعیت بهره گیرم. 💥پسر هوشمند به او گفت: بنابراین نمازت را نیز قضا کن که نمازی نخواندی تا به کار آید! 📚از بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) ✅🌿💜🌿💜🌿💜🌿
بصیرت: سالروز عملیات مرصاد ۵ مرداد ۱۳۶۷ 👆👇🔴روایت کم‌تر دیده‌شده از شهید صیاد شیرازی؛ فرمانده عملیات مرصاد از روز عملیات: ♦️منافقین می‌خواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام‌آباد تا کرمانشاه با هر وسیله‌ای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی این‌ها را گرفت، خود مردم بودند. ♦️ساعت ۵ صبح رفتیم. همه‌ی خلبان‌ها در پناه‌گاه آماده بودند. توجیه‌شان کردم که اوضاع در چه مرحله‌ای هست. دو تا هلی‌کوپتر کبری و یک هلی‌کوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلی‌کوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همین‌جور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همین‌طور از روی جاده می‌رفتیم، نگاه می‌کردیم، مردم سرگردان را می‌دیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنه‌ی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشته‌اند «گردنه‌ی مرصاد». ♦️یک‌دفعه نگاه کردم، مقابل آن‌ور خاک‌ریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همین‌جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار می‌آورند تا از این خاک‌ریز رد بشوند. به خلبان‌ها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را می‌زنند. به این‌ها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. می‌توانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: این‌ها را می‌بینید؟ این‌ها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا کبری‌ها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دوی‌شان برگشتند. من یک‌دفعه دادوبی‌دادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم این‌ها هم خودی‌اند. چی‌چی بزنیم این‌ها رو؟! ♦️خوب این‌ها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودی‌ها بودند و من هرچه سعی داشتم به آن‌ها بفهمانم که بابا! این‌ها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشسته‌ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به‌خاطر این‌که درجه‌هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلی‌کوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چه‌جوری به این‌ها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجه‌ام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من می‌ترسم؛ من اگر بزنم، این‌ها خودی‌اند، ما را می‌برند دادگاه انقلاب. ♦️حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل این‌که متوجه بودند که ما داریم بحث می‌کنیم راجع به این‌که می‌خواهیم بزنیم آن‌ها را، منافقین سر لوله‌ی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. این‌ها مثل این‌که وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که این‌ها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی‌ها را؟ این‌ها بچه‌ی کرمانشاه بودند، با لهجه‌ی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را می‌رسیم. سوار هلی‌کوپتر شدند و رفتند. ♦️اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهمات‌شان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله‌ها که داخل بود، مثل آتش‌فشان می‌رفت بالا. بعد هم این‌ها را هرچه می‌زدند، از این طرف، جای‌شان سبز می‌شدند، باز می‌آمدند. بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند. ♦️بعضی از آن‌ها فراری می‌شدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار می‌کشیدیم، نمی‌آمدند. می‌رفتیم دنبال آن‌ها، می‌دیدیم مرده‌اند. این‌ها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی این‌ها، دخترها مثلاً فرماندهی می‌کردند. از بی‌سیم‌ها شنیده می‌شد: زری، زری! من به‌گوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آن‌ها خراب بود. ♦️به‌هرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه‌ی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «با این‌ها بجنگید، من این‌ها را به دست شما عذاب می‌کنم و دل‌های مؤمن را شفا می‌دهم و به شما پیروزی می‌دهم.» و نقطه‌ی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیف‌ترین و خبیث‌ترین دشمنان ما (منافقین) در این‌جا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.» 📚رمز عبور، ۱، صفحه‌ی ۱۱۳ 🌷⚘🌷⚘🌷⚘🌷⚘
هدایت شده از احمد امینی
🔴 #سبک_زندگی_شهدا 💠 بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمی‌آورد. خیلی به #مشورت اهمیت می‌داد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می‌کرد، روحیه‌ی همکاری خوبی داشت. امّا خودم راضی نمی‌شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه می‌آید دست به سیاه و سفید بزند. واقعاً به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباس‌هایش را بشویم. خودش می‌شست و می‌گفت: نمی‌خواهم شما را به #زحمت بیندازم. من هم اصرار می‌کردم که وظیفه منه و باید لباس‌های شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم. یادم هست بعد از عملیات #خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر #خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم، ایشان سر سفره خوابش برد. آمدم و آرام پوتین‌هایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت: این #وظیفه‌ی شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را می‌کنم. وقتی پوتین‌هایش را در آورد گفتم: پس لااقل جورابهایت را در بیاورم گفت: من هر حرفی را یکبار می‌زنم. بعد با آن حال خستگی خندید. 🔴 #همسر_شهید_مهدی_زین‌الدین
بصیرت: 🌺⚘🌺⚘🌺⚘🌺 الإمام الرضا عليه السلام : مِن عَلاماتِ الفِقهِ الحِلمُ ، وَالعِلمُ ، وَالصَّمتُ . إنَّ الصَّمتَ بابٌ مِن أبوابِ الحِكمَةِ . إنَ الصَّمتَ يَكسبُ المَحَبَّةَ . إنَّهُ دَليلٌ عَلى كُلِّ خَيرٍ . امام رضا عليه السلام : بردبارى ، دانش و خاموشى ، از نشانه هاى فهم است . خاموشى ، درى از درهاى حكمت است . خاموشى ، دوستى را نصيب [انسان] مى كند و راهنمايى به سوى هر نيكى است . الكافي : 2 / 113 / 1 ، الخصال : 158 / 202 ، قرب الإسناد : 369 / 1321 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : 1 / 258 / 14 وفيه «الفقيه» بدل «الفقه» كلّها عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر ، تحف العقول : 445 وفيه «الحلم والعلم ، والصمت بابٌ . . .» و ص 442 ، الاختصاص : 232 . 💜🌿💜🌿💜🌿💜
بصیرت: 💢 ♦️ملک عبدالله در آذر سال ۷۶ که برای شرکت در کنفرانس اسلامی به ایران سفر کرده بود، از طرف «فهد» -پادشاه وقت عربستان- برای حضرت آقا و تمام اعضای خانواده ایشان هدایای بسیار گران قیمتی آورده بود. آقا به خانواده می‌گویند این‌ها متعلق به ما نیست. ♦️لذا این طلا و جواهرات قیمت گذاری، و برای حفظ آن‌ها به‌عنوان یک اتفاق تاریخی، در اختیار آستان قدس قرار گرفت و به ازاء آن حدود ۲۰ واحد مسکونی برای خانواده‌های محروم تهیه شد. این جواهرات اکنون در یکی از قاب های بالای ضریح امام رضا(ع) نگهداری می‌شود. ✍ 🆔 @amarha
بصیرت: 🌹🕊 🌹🕊🕊 🌹🕊🕊🕊 بهار سال 71 شام را خوردم و خوابیدم؛ ساعت 2 و نیم بامداد تلفن زنگ خورد، به اصطلاح خودمان گفتم نصفه شبی چه کسی با ما کار داشت؟ تلفن رابرداشتم، گفت:آقای جهانی، گفتم بله، گفت من از سفارت فلان کشور در تهران با شما تماس می گیرم. دولت آمریکا به ما ماموریت داده تا با رضایت شما، ترتیب انتقال شما و خانواده ات را به آمریکا بدهیم. اول فکر کردم یکی از دوستان بی خواب شده و نصفه شبی شوخی اش گرفته ... گفتم دولت آمریکا چه نیازی به من دارد؟ گفت شما به عنوان کسی که هشت سال تجربه جنگی با سامانه پدافندی هاوک دارید، از طرف شرکت ری تیان دعوتنامه دارید تا با فلان مبلغ حقوق ماهیانه به همراه منزل و اتومبیل، به عنوان مشاور در این شرکت مشغول به کار شوید! آن شب هر طور بود با جواب های سر بالا، وی را دست به سر کردم تا به اصطلاح، بی خیال ما شود؛ اما مدتی بعد دوباره در همان ساعات نیمه شب تماس گرفت و همان حرف ها را دوباره تکرار کرد.... این بار در جوابش گفتم: من در ایران یک قطعه زمین دارم و اگر از ایران بروم، احتمال اینکه این قطعه زمین از دستم برود هست! گفت مرد حسابی! من به تو می گم شرکت ری تیان ضمانت داده اگر پایت را داخل آمریکا بذاری، فلان مبلغ را به حساب بانکی خودت واریز کند. با این پول می توانی کل محله تان را بخری! حالا ارزش این قطعه زمین در برابر این مقدار پول چقدر است؟! گفتم: این قطعه زمین، یک قبر است در بهشت زهرا کنار آرامگاه پدر و مادرم و در مجاورت قطعه همرزمان شهیدم در پدافند زمین به هوای ارتش ! اگر دولت آمریکا می تواند چنین قطعه زمینی را در خاک آمریکا برایم کنار بگذارد، فردا صبح نه همین الان می آیم و خودم را به سفارت شما معرفی می کنم! گفت: الحق که دوستانت راست می گویند که کله ات بوی قورمه سبزی میدهد! گفتم زمانی که ما وارد ارتش شدیم این شعر با گوشت و خونمان آمیخته شد: اگر ایران جز ویران سرا نیست/ من این ویران سرا را دوست دارم اگر آب و هوایش دلنشین نیست/ من این آب و هوا را دوست دارم اگر آلوده دامانید اگر پاک/ من ای مردم ایران شما را دوست دارم این شعر را خواندم، بدون خداحافظی گوشی را قطع کرد و دیگر تماس نگرفت! 👈خاطره ای که خواندید از سرهنگ دکتر خسرو جهانی فرمانده سابق پدافند هوایی خاتم الانبیاء و رکورددار جهان در انهدام هواپیما با 68 فروند جنگنده پیشرفته و انهدام دو فروند هواپیما با یک تیر موشک در دو مرحله(عملی بینظیر در دنیا) است. 🌷خداوند به این اسطوره بزرگ ارتش ایران عزیزمون طول عمر و سلامتی عطا کنه 🌹🕊 🌹🕊🕊 🌹🕊🕊🕊
بصیرت: 🌸🍃 💕 (ص): . 🌿هرکس مؤمنی را غمگین کند سپس همه دنیا را به او بدهد، این کار جبران آن نخواهد کرد و پاداشی برای این کارش داده نمی شود.🌱 . 📚بحار، ج۷۲، ص۱۵۰🍂 .🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁
بصیرت: 🌴⚘🌴⚘🌴⚘ 🔵 حضرت امام علی علیه السلام 💎 وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا... 💎 خدا را! درباره خانه پروردگارتان در نظر داشته باشید تا هستید، آن را خالی نگذارید. زیرا اگر حج متروک شود نظر رحمت خدا از شما قطع خواهد شد. 📚 نهج البلاغة؛ ص422 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
بصیرت: ✨ ﷽ ✨ 🌿هر روز که می‌گذرد ... به مـــــرگ نزدیک‌تر می‌شویم ... به خـــــدا چطور؟ 🌾سوره مبارکه ق، آیه ۴۳ 🌿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِير 🌾 ترجمه: البته ما خلق را زنده ساخته و می‌میرانیم و بازگشت همه به سوی ماست. 🌾🌿 🌾🌿
✅بعد از خوردن ماهی نخوابید! ✍هنگامی که ماهی خوردید نخوابید، مگر اینکه بعدش چند خرما یا عسل بخورید، وگرنه خطر ابتلا به ضعف اعصاب، شکم درد، سردرد و حتی فلج شدن وجود دارد امام صادق(ع): هرکس در حالی که ماهی خورده بخوابد، و بعد از آن، چند خرما یا عسل نخورده باشد، تا صبح عِرق فلج شدن بر او می‌زند. 📚الکافی ج۶ ص۳۲۳ ☜【طب شیعه】 🍏 @tebshia20🌿
✍آیت‌الله بهجت (ره) : چه خوب است که وقتی انسان فهمید فریب خورده و بی‌راهه رفته، از همان‌جا برگردد و جبران کند، نه اینکه بگوید: این همه راه آمده‌ایم، بقیه راه را هم برویم هر چه بادا باد، اگرچه بر خلاف شرع و رضای خدا باشد. 📚 در محضر بهجت، ج٣، ص٢٣۴ 💠 @bahjat313_ir
🌷🌾🌷🌾🌷🌾 🔵 پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم 💎 اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُبغِضَ المُؤمِنَ الضَّعیفَ الّذَی لا دینَ لَهُ، فَقیلَ لَهُ: وَ ما المُؤمِنُ الّذی لادینَ لَهُ؟ قالَ الّذی لایَنهی عَنْ المُنکَرِ 💎 خدای عزیز از مؤمن ضعیفی که دین ندارد عصبانی است و از او نفرت دارد. عرض کردند چه مؤمنی است که دین ندارد؟ حضرت فرمود: کسی که نهی از منکر نمی‌کند. 📚 فروع کافی/ج5/ص59 🌺💜🌺🌺💜🌺
✨﷽✨ 💢نه ثروت، تکریم است و نه فقر، اهانت! ✍آیت الله جوادی آملی: هر چيزی که در دنيا ذات أقدس الهي مقرّر کرد، يک آزمون است؛ در سوره مبارکه «فجر» چند بار اين آيه مطرح شد، کساني که وضع مالي‌شان خوب است خيال مي‌کنند که خدا اينها را گرامي داشت، برخي‌ها خيال مي‌کنند آنها که وضع مالي‌شان خوب نيست، خدا به اينها اهانت کرده است؛ در صورتی که نه آن درست است، نه اين درست است. ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ ٭ كَلاَّ﴾، هر دو ابتلاء است. خداوند می فرماید آنها که مبتلا به ثروت هستند، ما آنها را آزموديم، آنها که مبتلا به فقر هستند، ما آنها را آزموديم. هر دو ابتلاء است. افرادي که سالم هستند در خانه‌ها زندگي مي‌کنند، مبتلا به سلامت هستند. آنها که در بستر بيماري بيمارستان هستند، مبتلا به مرض هستند. نه آن تکريم است، نه اين اهانت. نه سرمايه‌دار مکرّم است، نه تهيدست تحقير شده. إکرام در قيامت روشن مي‌شود: «إنَّ الْغِنَی وَ الْفَقْرِ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللهِ» 📚جلسه درس تفسیر۲۰ اسفند۹۷ 🌷⚘🌷⚘🌷⚘🌷
💐معرفت مهدوی💐 💠امام زمان(عجّل‌اللّه‌فرجه) می‌آید تا هدف خدا ظهور پیدا کند و هدف خدا از خلقت، فقط منافع جزیی «من» نیست؛ بلکه کمال همۀ هستی است. 💠باید دنیا و آخرت و تمام هستی‌مان را برای امام زمان(عجّل‌اللّه‌فرجه) بخواهیم، نه اینکه او را برای خود و دنیا و آخرتمان! 💠پس اگر برپایی اهداف امام، به قیمت فدا شدن جان و مال و آبروی ما باشد، نباید لحظه‌ای از بذل آن‌ها دریغ کنیم. 💠فکر نکنیم ما فدا می‌شویم و لذت بهره‌مندی از امام زمان(عجّل‌اللّه‌فرجه) برای دیگران می‌ماند! وقتی او بیاید، ما اگرچه در ظاهر نباشیم، لذت و بهره‌اش را می‌بریم؛ چون به هر حال، جزیی از این هستی هستیم و مرگ هم، نابودی نیست؛ حیاتی برتر است. @mehdidaneshmand
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 حضرت فاطمه عليها السلام : خِيارِكُم أليَنُكُم مَناكِبَهُ و أكرَمُهُم لِنِسائِهِم ؛ حضرت فاطمه عليها السلام : بهترين شما كسانى اند كه با مردم نرم ترند و زنان خويش را بيشتر گرامى مى دارند . دلائل الإمامه ، ص 76 . 🌲🍀🌲🍀🌲🍀🍀
بصیرت: ✍آیت‌الله بهجت (ره) : نمی‌توانیم اعمال خودمان را از خدا مخفی بکنیم؛ او قادر است، ناظر است، علیم است، حکیم است. تا با او نسازیم، کارمان درست نمی‌شود. حالا چه‌کار بکنیم؟ خودمان از خودمان بترسیم، فضلاً از دیگران... بین خودمان و خدایمان در خلَوات، از تضرعات، از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست برنداریم. 📚به‌سوی محبوب، ص١١١ 💜🍁💜🍁💜🍁
🌷🌷🌷🌷🌷 .... 🔴 یعقوب لیث صفاری شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ، غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید. پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم . اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛ در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا : یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛ سلطان گفت : چه میگویی؟ من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟ آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد . سلطان گفت : اکنون کجاست؟ مرد گفت: شاید رفته باشد . شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت : هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم . شب بعد ؛ باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت . یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛ دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت . پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛ پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ، آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام . صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟ شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور . مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛ سلطان در جواب گفت: آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از " فرزندانم " پس گفتم چراغ را خاموش کن تا " محبت پدری " مانع اجرای عدالت نشود ؛ چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛ پس سجده شکر گذاشتم . اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن لحظه که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم . اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام. گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی اهل عالم همه بازیچه دست هوسند گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی. اگر یعقوب های این زمانه،چراغ خاموش کنند و در پی عدل و انصاف بیفتند،! چندصد آقا و آقازاده به زمین می افتند....!!!! حتما مصلحت نیست که چراغی خاموش شود.!! دزدان دغل ، بغل بغل ميدزدند ... از گله ي اشتران جمل ميدزدند ... 🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷 امام على عليه السلام : مَن أجهَدَ نَفسَهُ فى إصلاحِها سَعِدَ، مَن أهمَلَ نَفسَهُ فى لَذّاتِها شَقِىَوَ بَعُدَ؛ امام على عليه السلام : هر كس براى اصلاح خود، خويشتن را به زحمت بيندازد، خوشبخت مى شود هركس خود را در لذت ها رها كند، بدبخت مى گردد و بى بهره مى ماند. غررالحكم، ح 8246 و ح 8247 🌹🌾🌹🌾🌹🌾🍁🌾
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆  رسولُ اللّه ِ صلى  الله  عليه  و  آله :  مَن غَشَّ أخاهُ المُسلِمَ نَزَعَ اللّه ُعَنهُ بَرَكةَ رِزقِهِ، وأفسَدَ علَيهِ مَعيشَتَهُ، ووَكَلَهُ إلى نفسِهِ . 🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇  پيامبر خدا صلى  الله  عليه  و  آله :  هر كه به برادر مسلمان خودغش(فریب)ّ روا دارد، خداوند بركت را از روزى او بگيرد و زندگيش را بر وى تباه گرداند و او را به خودش واگذارد.  📚بحار الأنوار : 76/365/30. 💢غش در معامله💢 در كربلاى معلى عطارى بود شديدا مريض می شود، جميع اجناس دكان و اثاث البيت منزل خود را به جهت معالجه فروخت، خرج كرد، اثر نكرد، روز به روز بدتر شد و اثر خوبى مشاهده نمیكرد، جميع اطباء اظهار يأس نمودند، راوى گفت: يك روز من رفتم به عيادتش ديدم بسيار بد حال است و به پسرش میگويد: فلان ظرف را بردار، ببر بازار بفروش و پولش را بياور كه به مصرف خود صرف نمايم، شايد راحت بشوم به مردن يا خوب شدن، گفتم: معنى اين حرف را نفهميدم و ندانستم چه چيز است، ديدم آهى كشيد، گفت: فلانى من سرمايه زيادى داشتم و جهت ترقى من اين بود كه در فلان سال مرضى در كربلا شايع شد كه اطبا علاج آن را منحصر كردند به آبليموى شيرازى از اين جهت آب ليمو خيلى گران شد و كمياب هم شد من قدرى آب ليمو داشتم، دوغ زيادى مخلوط كردم به او بوى آب ليمو از آن فهميده میشد و آن را به قيمت آب ليمو خالص میفروختم تا آن كه منحصر شد وجود آب ليمو به دكان من، من هم غش زيادى میزدم و میفروختم و سرمايه من زياد شد و در ميان صنف خودم مشهور شدم به ابوالالوف، پدر ميليونها، تا اينكه مبتلا شدم به اين مرض و هر چه داشتم فروختم و از براى من چيزى باقى نماند بغير همين متاع، گفتم اين را هم بفروشند شايد خلاص شوم يا بميرم و يا خوب بشوم. 📚جامع الدرر ج 2 ص 68 💔💔💔💔💔
🌷🍁🌷🍁🌷🍁🌷🍁🌷 💠 فَلیَنظُرَ الاِنسانُ الی طَعامِهِ 💠 پس انسان باید در غذای خود بنگرد (عبس/۲۴) 🔷 اثر غذای مشکوک یا حرام : 🔹مرحوم آیت الله عارف بزرگوار ملا علی همدانی فرمونده اند : مرحوم آیت الله شیخ علی دامغانی فرمود من در دوران طلبگی در یکی از مدارس حوزه علمیه مشهد درس می خواندم ، در ماه مبارک رمضان نماز مغرب خود را در حرم امام رضا (ع) می خواندم و به حجره می آمدم و افطار می کردم و تا سحر به حرم می رفتم و برای سحری به حجره باز می گشتم تا اینکه شبی حاکم مشهد(دوره طاغوت) طلاب را به افطاری دعوت کرد، نمی خواستم بروم با استادم که مجتهد بود مشورت کردم ، فرمود عیبی ندارد ماذون هستید از غذا استفاده کنید . من رفتم شام حاکم را خوردم و به حجره برگشتم . می خواستم به حرم بروم احساس سنگینی کردم. گفتم مقداری رفع خستگی کنم بعد به حرم می روم. همان طور که تکیه کرده بودم یک وقت بیدار شدم دیدم آفتاب طلوع کرده به حرم نرفته و سحری نخورده ام نماز صبحم نیز قضا شده . به آن مجتهد مراجعه کردم گفتم مگر شما اجازه ندادید؟ پس چرا مبتلا شدم ؟ ایشان فرمود من حرمت تکلیفی را می توانم بردارم ولی اثر وضعی اش را که نمی توانم برطرف کنم. لذا حاج آقا مکرر سفارش می کردند به اینکه بر سر هر سفره ای ننشینید و غذای هرکسی را نخورید . (کتاب یاد فنا _ صفحه ۱۳۲)🔹 🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾
🍀🍀🍀🍀🍀 بلایی که لقمه حرام بر سر انسان می آورد 💠 متاسفانه در ما لقمه های حرام، لقمه های شبهه ناک و و کارهایی که چهار ستون بدن می لرزد وجود دارد، نزول و وجود دارد. 💠 برای مثال فردی 10 میلیون به دیگری می دهد به که چهارده میلیون برگرداند. لقمه های انسان را می کند، رشوه دادن، پول ظلم، گران فروشی، کم فروشی دیده می شود. 💠 حضرت امیر(ع) وقتی جامعه اسلامی بود در بازار فریاد می زد که احکام فقه را یاد بگیرید و بعد کنید. 💠 به می آورم آن اوایل که بودم، در حرم حضرت معصومه(ع) یک مقدار بعد از نماز صبح که می گذشت کسبه بازار قم با هم می نشستند و مثل در مورد کتاب های فقهی در مورد تجارت درس می گرفتند و بحث می کردند و بعد کرکره مغازه را بالا می کشیدند، یعنی هم کار می کردند و هم به مسایل مقید بودند. 💠بازاری های هم بسیار معتقد بودند و حواسشان بود که چه لقمه ای را می برند.  💠 گاهی می ترسد که با خدا کند، خدا وعده داده که از لقمه حرام دست بردار من رزق تو را همان طور که رزق گرگ و پلنگ بیابان را دادم، می دهم. 💠 روایت زیبایی وجود دارد که روزی کِرمی که داخل یک سنگ زندگی می کرد به موسی(ع) نشان داد و ذکر او را نیز به موسی(ع) فهماند که می گفت: خدایا که مرا نکردی و در دل این سنگ، روزی مرا دادی. خدا روزی کرم را می دهد بعد آیا تو که خدایی را فراموش می کند؟   💠 روزی آمد و گفت: در یک بوتیک کار می کنم و دائما در هستم چه کار کنم؟ به او پاسخ دادم که اگر در مغازه تان بخش دیگری هست جایت را کن، که جواب داد: نیست، به او گفتم پس را تغییر بده که او پاسخ داد: اگر شغلم را عوض کنم کجا بروم؟ گفتم: پس همین جا باش. تو که می ترسی با خدا کنی همانجا باش منتهی جواب ات را هم آماده کن. 💠پیامبر(ص) فرمود: «اگر کسی به خدا، دست از لقمه های بردارد، علاوه بر آخرت خداوند در همین پاداش کاری که انجام داده را به او نشان می دهد». 💠 بنابراین کردن در سختی ها می خواهد، هنر معامله با که اهمیت دارد. 💠حضرت امیر(ع) وارد شد و به کارگرش گفت: چیزی برای خوردن داری؟ آن مرد پاسخ داد: چیزی که در شأن شما باشد، ندارم، اما هست که می توانم با روغن شتر سرخ کنم، حضرت فرمود: همان را بیاور و حضرت(ع) کردند و بعد از آن دست مبارک را روی خود قرار داده و فرمودند: حیف است انسان به خاطر که با چند لقمه سیر می شود خود را کند. ┄از استاد عالے💜🌸💜🌸💜